بازگشت

ظهور كرامت ضريح مطهر عسكريين


محدث نوري رحمه الله در كتاب «دارالسلام» از اورع عصر خود، ملا زين العابدين سلماسي قدس سره - كه از اجله ي تلامذه ي سيد جليل بحرالعلوم طيب الله رمسه بود - اين گونه نقل مي كند:

اوقاتي كه سور سامرا را بنا مي نمودند، در حرم عسكريين عليهماالسلام بعد از نماز ظهر مشغول تعقيب بودم. حرم خلوت بود و احدي غير از من نبود. ناگاه مردي زائر ترك وارد روضه ي مطهره گرديد. بعد از زيارت، ضريح مطهر را گرفته به شدت حركت مي داد و به زبان تركي عرض مي كرد: يابن رسول الله! هزينه ي سفر من گم شده و مي دانيد فقط همين بود. از شما مي خواهم.

او ضريح مبارك را چنان حركت مي داد كه نزديك بود شبكه ها از هم جدا گردد و كلمات جسورانه - مانند كسي كه با مثل خود مكالمه مي كند - مي گفت. تا آن كه گفت: پنبه از گوش خود برداريد تا من كيسه ي هزينه ام را نگيرم دست بر نمي دارم.

او متوجه نبود كه من زبان تركي را مي دانم. وقتي اين گونه سوء ادب را از او مشاهده كردم، به نزد او رفته و به زبان ملايمت او را موعظه و نصيحت كردم كه اين



[ صفحه 198]



نوع گفتار و كردار شايسته ي مقام ائمه اطهار عليهم السلام نيست. رعايت ادب نما!

آن مرد متغيرانه گفت: به تو چه كه ميان من و امام من داخل مي شوي؟! برو مشغول كار خود باش و من به امام و به حق او بر رعيت از تو داناترم و از آنها جدا نمي شوم تا مراد مرا بدهند.

پس من در زاويه ي بالاي سر مبارك ايستادم. آن مرد زائر همان كلمات را تكرار مي كرد و در اطراف ضريح مقدس طواف مي نمود و من متفكر در امر او بودم كه چگونه خواهد شد.

ناگاه صدايي بلند شد و كيسه اي از بالاي سر ضريح مطهر در كنار او به زمين افتاد. آن مرد در پايين پاي مبارك بود. چون آن صدا را شنيد به بالاي سر مبارك آمد و كيسه ي خود را ديد، خوشحال شده و آن كيسه را برداشت و رو به من كرد و گفت: ديدي كه چگونه از امام گرفتم با حرف هايي كه خوشت نمي آمد و به طبعت ناگوار بود.

گفتم: كيسه ات را كجا گم كرده بودي؟

گفت: بين مسيب و كربلا، ولي من در اين جا ملتفت شدم!

من از يقين و اخلاص او تعجب نمودم و خدا را به آنچه از آيات حجج خود صلوات الله عليهم اجمعين نمايان كرد شكر نمودم.