بازگشت

متوكل و فرمان تخريب مزار امام حسين


متوكل عباسي همواره به حضرت اذيت و آزار مي رساند. و در نظر داشت كه موقعيت آن امام را در انظار مردم تنزل دهد و در عين حال هر چه سعي مي كرد، نتيجه ي عكس مي گرفت. اذيت و ستم هاي متوكل به امام هادي عليه السلام و شيعيان و محبين و علويان و بني فاطمه عليهاالسلام به شرح نمي آيد.

متوكل اكفر، اخبث و ارذل بني عباس بود و با آل ابوطالب سخت دشمني



[ صفحه 242]



مي كرد؛ آنها را به اتهام جلب مي نمود، شكنجه مي داد و در از بين بردن آثار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء عليه السلام و اذيت و آزار به زوار حضرتش اهتمام مي ورزيد.

در كتاب «اخبار الدول» به نقل از «مثيرالاحزان» چنين آمده است:

متوكل دستور داد قبر امام حسين عليه السلام را ويران نموده و خانه هاي اطراف قبر شريف را خراب كنند. آن گاه در آن محل زراعت نمايند و زائرين را از زيارت باز داشت و به زندان انداخت و مورد شكنجه قرار داد. تا جايي كه دستور داد: هر كس به زيارت رود، بايد دستش قطع شود.

برخي از محبين حاضر به قطع دست خود شدند و به زيارت رفتند و از اين جهت مسلمانان بغداد بسيار متأثر شدند و بر ديوارها بر آن خبيث فحش و ناسزا نوشتند.

در كتاب ارزشمند «بحارالانوار» آمده است:

يكي از محبين امام حسين عليه السلام مي گويد: در سال 240 هجري با ترس و لرز به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شدم. ديدم كه گاوها را به آن زمين بسته اند كه آنجا را شيار نمايند. به چشم خودم ديدم همين گاوها كه نزد قبر مطهر رسيدند، هر چه آنها را مي راندند و مي زدند، آنها از رفتن به نزديك قبر مطهر خودداري مي نمودند و به طرف راست و چپ مي رفتند.

در «شرح الشافيه» به نقل از «مثير الاحزان» آمده است:

متوكل دستور داد كه آب به قبر مقدس حضرت سيدالشهداء عليه السلام ببندند؛ هنوز بيست و دو ذراع به قبر حضرتش مانده بود كه آب ها روي هم جمع شدند. و بعدها، همان جا «حائر» ناميده شد.

ابي سالم گويد: متوكل، به وزير خود فتح بن خاقان دستور داد كه امام هادي عليه السلام را آزار دهد و ناسزا گويد، فتح دستور او را اجرا كرد.

حضرت عليه السلام فرمود: به او بگو: «تمتعوا في داركم ثلاثة ايام».

فتح اين سخن را به متوكل رسانيد.

متوكل گفت: بعد از سه روز او را خواهم كشت.

روز سوم خود متوكل را كشتند.



[ صفحه 243]



از غرايب و شگفتي هاي روزگار آن كه نقل شده: روزي شمشيري بي نظير به متوكل هديه شد. بعضي از اعيان و امراي لشكر آن را خواستند ولي متوكل امتناع كرد و گفت: اين شمشمير به بازوي «باغر» غلام تركي شايسته است و آن را به «باغر» بخشيد. باغر با همان شمشير بعد از چند روز متوكل را كشت.