بازگشت

سفر پياده زيد مجنون از مصر به كربلا


فضاحت اعمال متوكل نسبت به قبور كربلا به همه بلاد پخش گرديد تا به افريقا رسيد، زيد مجنون كه يك فرد عالم فاضل و اديب بود و در مصر اقامت داشت، شنيد كه متوكل با كمال وقاحت دستور داده كه قبر امام حسين عليه السلام را خراب كرده و جاي آن را زراعت نمايند و آثار آن را از بين ببرند و آب را از نهر علقمه بر آن جاري سازند و مردم را از زيارت باز دارند.



[ صفحه 248]



از اين خبر ناگوار بسيار ناراحت شد و حزن شديد به وي رخ داد، به طوري كه حادثه كربلا را به وي تازه كرد. مصر را با پاي پياده به قصد زيارت امام حسين عليه السلام ترك گفت. صحراها، بيابان ها، كوه و دره ها را پيمود تا به كوفه رسيد و با بهلول عالم ملاقات نمود. به اتفاق هم به سال 237 هجري به قصد زيارت قبر امام حسين عليه السلام از كوفه بيرون شدند و دست هم گرفتند تا نينوا رسيدند.

ناگاه ديدند آب را كه به قبر مي بندند، آب دور تا دور قبر - در يك حد معيني - مي ايستد و قطره اي به طرف قبر نمي رسد و گاوهاي شياري به نزديك نمي روند.

زيد به بهلول نگاه كرد و اين آيه را تلاوت نمود:

(يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم و يأبي الله الا ان يتم نوره و لو كره المشركون)

سپس اشعار بسامي را خواند:



تالله اذ كانت بنوامية قد أتت

قتل ابن بنت نبيها مظلوما



مردي كه سال ها بود در آنجا مأمور كشت و زراعت بود، پيش زيد آمد و گفت: تو از كجا آمده اي؟

زيد جواب داد:از مصر.

كشاورز گفت: براي چه آمدي؟ من بسيار وحشت دارم كه تو را بكشند.

زيد سخت گريه كرد و گفت: شنيدم كه قبر فرزند پيامبر صلي الله عليه و اله را خراب كرده كشت كاري مي كنند.

در اين هنگام مرد كشاورز خود را به قدم هاي زيد انداخت و داشت مي بوسيد و مي گفت: پدر و مادرم به قربانت! از لحظه اي كه تو را ديده ام قلب من نوراني شده و من خدا را شاهد مي گيرم سال ها است كه من در اين سرزمين كشت كاري مي كنم هر وقت آب بر قبر امام حسين عليه السلام بستم آب مي ايستاد و بالاي هم مي زد و حيران مي ماند و دور مي زد، قطره اي به قبر مطهر نزديك نمي گرديد و من گويا تا حال مست بودم به بركت قدم هاي تو بيدار شدم.



[ صفحه 249]



زيد سخنان مرد كشاورز را شنيد، هر دو اشك ريختند وي گفت: من الآن به شهر سامرا پيش متوكل مي روم و حقايق را به وي كشف مي كنم، خواه مرا بكشد يا آزاد كند.

زيد گفت: من هم با تو مي آيم.

هر دو با هم پيش متوكل آمدند، مرد كشاورز قضيه را كشف كرد، متوكل چنان خشمش گرفت و دستور داد مرد زارع را كشتند و طناب به پايش بستند در كوچه و بازار به رويش مي كشيدند، سپس به دار آويختند.

زيد مجنون روزها به انتظار نشست تا مرد كشاورز را از دار پايين آوردند و به مزبله انداختند و زيد آمد، جنازه ي او را بغل گرفت، به دجله برد، غسل داد و كفن كرد و نماز خواند و به خاك سپرد و سه روز كنار قبرش نشست و تلاوت قرآن نمود.

در اين هنگام ديد جنازه اي را مي آورند، مردم او را نوحه سرايي مي كنند و اضطراب شديد حكم فرما است، زيد پرسيد: اين مرده كيست كه اين قدر پرچم سياه به دست مردم است و دسته جات زياد او را تشييع مي كنند.

گفتند: كنيز حبشيه متوكل است، نام وي ريحانه است و بسيار مورد علاقه ي متوكل بود. او را در مقبره متوكل دفن كردند، فرش انداختند و عطر پاشيدند و قبه عالي بر او بر پا كردند.

زيد مجنون وقتي اين ها را ديد، خاك بر سر خود ريخت و داشت مي ناليد و مي گفت: قبر پسر پيامبر صلي الله عليه و اله را ويران مي كنند، براي يك كنيز زنازاده قبه و بارگاه بنا مي كنند.

آنقدر مي گريست كه مردم به حال او رقت مي كردند، روزي اشعار زير را سرود، سپس نوشت و به يكي از درباريان داد.



أيحرث بالطف قبر الحسين

و يعمر قبر بني الزانية...



همين كه اشعار پيش متوكل خوانده شد، غيظ و غضبش جوش كرد و زيد را احضار نمود، وي سخناني در توبيخ و وعظ متوكل گفت، او را بيش از هر چيز ناراحت كرد، به طوري كه دستور قتل زيد را داد. در همين لحظه از حضرت علي عليه السلام پرسيد و منظوري غير از تحقير نداشت.



[ صفحه 250]



زيد گفت: به خدايم سوگند! فضل او را انكار نمي كند مگر كافر شكاك و دشمن نمي شود با علي مگر منافق و دروغگو.

آن گاه از فضائل علي عليه السلام آنقدر سخن گفت كه متوكل دستور داد او را به زندان بردند.

وقتي كه شب تاريكي خود را گسترانيد، مردي كه ديده نمي شد پيش متوكل آمد، با پاي خود او را زد و گفت: زيد را آزاد كن و الا هلاكت مي كنم.

متوكل وحشت زده برخاست خود به زندان آمد و زيد را آزاد ساخت و خلعت مورد پسندي به وي داد و گفت: هر چه از من بخواهي دريغ نخواهد شد.

زيد گفت: من از تو فقط تعمير قبر امام حسين عليه السلام و عدم تعرض به زوار او را مي خواهم.

متوكل قبول نمود و زيد شاد از نزد او بيرون شد و شهرها را مي گشت و اعلان مي كرد: هر كس اراده ي زيارت امام حسين عليه السلام را دارد بدون وحشت برود.

بعد از اين، ده سال قبر حسين عليه السلام از اعمال شنيع متوكل بدكار محفوظ ماند و مردم بدون هراس به سوي كربلا براي زيارت مي آمدند. [1] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار: ج 45، ص 404.