امام هادي (ع)


«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»

الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي



بينندگان عزيز بحث را در شبي مي بينند كه شب تولد امام هادي، امام دهم عليه السلام است. مقداري راجع به آشنايي بيشتر با آقا صحبت هايي با هم داشته باشيم، يك نيم ساعت را خدمتتان هستيم. تولد آقا را تبريك مي گويم و كساني كه قبر امام هادي را در سامرا منفجر كردند، خدا به آبروي امام هادي، خودشان را، حزبشان را، دار و دسته شان را، قدرت شان را در هم منفجر كند. (الهي آمين)

امام هادي شب پانزده ذي الحجه، يعني چند شب بعد از عيد قربان در يكي از محله هاي مدينه به دنيا آمد. مادر امام هادي اسمش سمانه است، كنيز بود، عرض كردم ما از اين امام هايمان چندتايشان مادرشان كنيز بوده. اين خودش يك نقش تربيتي دارد كه در زنهاي كنيز هم استعدادهاي بسيار فراوان وجود دارد. نمي شود كسي را تحقير كرد كه اين شهري است يا دهاتي، آزاد است يا اسير، پولدار است يا فقير، ظرفيت هايي در زن ها و مردها هست كه مي تواند يك زنِ اسير، مادرِ يك امام معصوم بشود. ظرفيت ها را كم نبينيد. انرژي هسته اي فقط در طبيعت نيست، در هر مغزي يك انرژي هسته اي است. در هر كلامي كه آدم مي گويد مي تواند يك انرژي هسته اي باشد. يعني مي تواند اين كلام كودتا كند، اين كلام يك نفر را متحول كند، يك نفر را عوض كند. در هر برخوردي مي شود يك انفجاري رخ دهد، يك برخوردي شود كه طرف 180 درجه مسيرش عوض شود. بنابراين خيلي خداوند استعداد و ظرفيت و قابليت در همه چيز آفريده. اگر يك تخم هندوانه تبديل مي شود به يك مزرعه هندوانه، اگر در يك ليوان آب آنقدر انرژي خدا آفريده كه مي شود با يك ليوان آب يك شهر را برق داد، پس ما خيلي استعدادهايي داريم كه از دست داده ايم. كنيز مي تواند مادر امام زمان شود، كنيز مي تواند مادرِ امام هادي شود.

1- مادر امام هادي، كنيز با فضيلت


خوب، حالا امام درباره مادرش چه مي گويد؟ مي گويد(امّي عارفه بحقي) مادرِ من امام شناس است. (و هي من اهل الجنه) مادرِ من اهل بهشت است. (لا يقربها شيطان) شيطان نزديك مادر من نمي رود. خيلي مهم است. ما صبح تا شام در عبادت هايمان شيطان است. يك سؤال: ما از كجا بفهميم شيطان هست يا نيست؟ اگر گفتند چطور بفهميم شيطان هست يا نيست. هر كه مي خواهد بداند شيطان هست يا نيست، تصميم بگيرد دو ركعت نماز با توجه بخواند. خودتان را بكشيد، شبه محال است، نمي گويم محال است ولي شبه محال است، همين كه ما نمي توانيم دو ركعت نماز باحال بخوانيم، پيداست كه اختيار دستِ خودمان نيست، بخواهيم يا نخواهيم در فكر و روح ما اثر دارد. شيطان در نماز با ماست. آنوقت اين زن هيچ وقت شيطان نزديكش نرفته. اصلا آدمهايي هستند هرچه فكر دارند، فكر شيطاني است. فكرهاي شيطاني، نگاه هاي شيطاني، حرفها شيطاني، عمل شيطاني، سرتاپا شيطان است. آنوقت اين خانم به جايي برسد كه(لا يقربه شيطان مارض ولا ينالها كيد جبار عنيد) امام دهم مي فرمايد مادري كه من از او متولد شدم، هيچ ستمگري، هيچ نقشه اي و هيچ توطئه اي نمي تواند او را گول بزند، اثر كند در او.

امام دهم اسمش اباالحسن است، در امامان ما چهار تا اباالحسن داريم، به اميرالمؤمنين مي گويند اباالحسن، به امام رضا مي گويند اباالحسن، به امام كاظم مي گويند اباالحسن و به امام هادي هم مي گويند اباالحسن، حالا لقب هاي مختلفي دارد كاري نداريم، سي و سه سال ايشان امام بود، چهل و يك سالشان بود، سي و سه سال امام بود، يعني از كودكي به امامت رسيدند. اين خودش هم باز يك نكته اي در آن است كه كودكان را هم ساده نگاه نكنيد. گاهي يك كودك ظرفيتي دارد كه رهبري كند. گاهي يك جوان رهبري مي كند. شما الان نگاه كنيد سيد حسن نصرالله جوان است، در لبنان چقدر آدمهاي پيرمرد و دانشمند و استاد دانشگاه و عالِم و از همه فرقه ها هستند، اما يك كسي يك استعدادي خدا به او داده كه مي تواند رهبري كند. من چند بار تا حالا اين مثل را گفته ام، تكرار كنم، چون هر دفعه ممكن است يك جمعي پاي تلويزيون باشند. گفتم گاهي يك راديو كوچك ده موج را مي گيرد، يك راديو قد بشكه، موج تهران را هم نمي گيرد. يعني موج گرفتن ربطي به كيلويي و وزن ندارد. امام، امام است. گاهي يك لامپ كوچك برق مي دهد، چون درست است، گاهي يك لامپ بزرگ چون سوخته برق نمي دهد.

2- رمز محبوبيت امامان معصوم عليهم السّلام


خوب؛ محبوبيتي كه امام ها داشتند، شما الان بعد از 1400 سال نگاه مي كني، هرجا يك عالمي كه پرتويي، جرقه اي، يك قطره خون، يك قطره، نه يك قطره، يك هزارم يك قطره، هركه يك هزارم خون اهل بيت در بدنش باشد، چه محبوبيتي دارد. نمونه اش را مثلا آقاي بروجردي را حساب كنيد، امام خميني را يادتان مي آيد، همين علمايي كه در شهرها از دنيا مي روند. در شهر ما آيت الله يثربي از دنيا رفت، يك كسي مي گفت چند كيلومتر چه جمعيتي گفتند آيا فكر نمي كنيد احدي در كاشان بوده كه در خانه اش بماند، يعني كلّ كاشان كنده شد. يكي آيت الله ميرزا آقا جواد تبريزي، يعني هر عالِمي از دنيا مي رود، همين كه يك پرتويي، شعاعي از علوم اهل بيت در مغزش هست، اين محبت ها چي است قصه؟ رمز محبوبيت اهل بيت چيست؟ قرآن مي فرمايد كه. . . رمز محبوبيت. بعضي فكر مي كنند اگر خانه شان شيك باشد، طلايشان زياد باشد، در فلان عروسي فلان لباس را بپوشند، فلان ماشين را سوار شوند، اتاق مهمانخانه شان چنين باشد، چنان باشد، اسمشان، شوهرشان، دامادشان، با فلان فاميل وصلت كنند، عزيز مي شوند. همه اش خواب و خيال است. قرآن مي گويد كليد محبوبيت، مي خواهي دوستت داشته باشند، كليدش اين است: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» مريم/96 اگر آمنوا بود و عملوا الصالحات بود، «سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، يعني مودت، يعني اگر كسي ايمان داشت، عقايدش سالم بود، رفتارش هم درست بود، خداوند، ود، مودتش را در دلها قرار مي دهد، دوستش دارند. مي خواهي مردم دوستت داشته باشند، آنقدر آدم هست چه خانه هاي شيكي، چقدر طلا، چه ماشيني، با چه كساني وصلت مي كند، چقدر بلندپروازي مي كند، همه اين كارها را مي كند، اما باز هم مردم دوستش ندارند. بنابراين كليد محبوبيت ايمان و عملِ صالح است. خط را گم نكنيم.

الان همه دنيا بسيج شوند به عشق معاويه يك راهپيمايي راه بيندازند، خواسته باشند به عشق يزيد يك كاري بكنند، اصلا كي مي رود؟ كي حاضر است فداكاري كند؟

امام دهم دو تا موج انداخت. يكي وقتي تبعيد شد از مدينه، مدينه تكان خورد. يكي هم وقتي شهيد شد در سامرّا، سامرّا تكان خورد. حالا رمز محبوبيتشان اين است: 1- گفتگو، رمز محبوبيت، گفتگوي خوب، گفتگو و آموزش، چيزي ياد مي گرفتند مردم. دوم، همدردي، سوم، حمايت از مستضعفين، چهارم، مبارزه با ستمگران. رمز اينكه امامان ما گنبدشان طلا مي شد، گنبد امام هادي در سامرّا از همه گنبدها بزرگتر است، از گنبد امام رضا و حضرت معصومه و حضرت عبدالعظيم و امام حسين و نجف و كاظمين و. . چي اينقدر مثلا، اين كليد اينهاست. به مردم چيزي ياد مي دادند. الان گاهي مي گويند مسجد را كاشي كاري كنيم، قالي هايش را عوض كنيم، نمي دانم سردكن بگذاريم، گرمكن بگذاريم. مي گويم ببين يك آخوند خوب در مسجد باشد، مسجد خشتي هم باشد، حصير هم باشد، پر مي شود. شما مسجد را مثل عروس درستش كن، اما آخوندش مايه نداشته باشد، مسجد شلوغ نمي شود. كليد علم است كه آدم بفهمد كه ما از اين چيزي ياد گرفتيم. گفتگو.

3- همدردي امامان با مردم در مشكلات


همدردي؛ امام صادق عليه السلام فرمود كه وضع گندم چطور است؟ گفتند وضع گندم خوب نيست، فرمود اگر وضع گندم خوب نيست، ما هم نان گندم نبايد بخوريم، مصرف را بياوريد پائين، جو و گندم را قاطي كنيد، گفتند آقا وضع بدتر شد، فرمود نان جو را خالي بخوريد، كمتر بخوريد. يعني بايد مثل مردم زندگي كنيد. اينطور نباشد كه مردم در فقر بسوزند، ما هم بي خيالِ بي خيال باشيم.

حمايت از مستضعفين؛ علي ابن ابيطالب در كوچه كنيزي را مي بيند كه گريه مي كند، مي گويد چه شده؟ مي گويد پول به من داده اند كه جنس بخرم، پول را گم كرده ام، مي گويد حالا گريه ندارد اين پول را بگير برو بخر. دومرتبه مي گويد ناراحت هستم، مي گويد دوباره چرا ناراحتي؟ مي گويد دير كردم، اول مي ترسيدم دعوايم كنند چرا پول را گم كردي؟ الان مي ترسم دعوايم كنند چرا دير آمدي. فرمود خودم مي آيم. درهواي داغ كوفه بلند مي شود مي رود درِخانه صاحبِ كنيز مي گويد آقا كاري به اين نداشته باش. اين همدردي است. خدا به موسي مي گويد موسي، مي داني چرا تو را پيغمبر كردم؟ مي گويد نه، مي گويد در تو يك سوزي بود كه در ديگران نبود. تو دلت به حال ديگران مي سوخت. ما دلمان بايد بسوزد. چقدر در خانه ها جنسِ زيادي داريم. حضرت عباسي در هر خانه اي يك ساك لباسِ اضافه داريد. حالا بعضي خانه ها كه شايد يك كاميون لباس داشته باشند. ما خانه هاي عادي را حساب كنيم يك ساك لباس اضافي هست. اگر از هر خانه اي يك ساك لباس اضافه را جمع كنيم، چند تا قطار لباس اضافي است؟ نه لباس كهنه، لباس نو است، حالا يا تنگ شده، يا رنگش را نمي پسنديم، يا يك لباسي را داشتيم يك كسي هم عين آن را برايمان آورده، چقدر ما لباس زيادي داريم؟ چقدر فرش اضافي داريم، چقدر اتاق خالي داريم؟ چقدر اتاق خالي داريم و چقدر بي مسكن. چقدر پيراهن عروس در كمدها آويزان است و چقدر جوان ها عزا گرفته اند براي خريد پيراهن عروس. اين خانم عروس شده حالا پيراهنش را آويزان كرده. خوب مي خواهي چه كني ديگر؟ مي خواهي چه كني؟ يك بار كه عروس شدي اين را پوشيدي، اين پيراهن، پيراهن عروس براي همان چند ساعت است، خوب بده يك عروس ديگر بپوشد. همدردي نمي كنيم ما. چقدر پول داريم ما كه اگر دو سه ميليونش را به يك جوان وام بدهيم، كارش راه مي افتد. يك اتاق بدهيم كارش راه مي افتد. نمي كنيم اين كارها را، نمي دانم، خودمان را محروم مي كنيم از خيلي خيرها. خودمان را از خيلي خيرها محروم مي كنيم.

4- حمايت مالي از طلاب و دانشجويان با استعداد


همين آيت الله العظمي تبريزي كه مرحوم شد، يك مرجعي بود خيلي مرجع وارسته و. . . ايشان مي دانيد چطور شد كه مرجع شد؟ طلبه جواني بود پاي درس، استاد درس مي داد ايشان هم بحث مي كرد، با استادش چانه مي زد از نظر علمي گفتگو مي كردند، چون درسِ آخوندي يكي از بركاتش اين است كه طلبه با مرجع تقليدش چانه مي زند. بنشين، ساكت شو، اينطوري نيست، چانه مي زنند، بحث مي كنند. يك تاجري آمده برود مثلا كنار مسجد، آمده جلسه آقا را هم تماشا كند، بعد ديده اين طلبه دارد خيلي از خودش تيزهوشي نشان مي دهد، بعد از درس گفته آقا شما بيا، شما اگر خواسته باشي رشد بيشتري كني، خانه اي، زميني، چي مي خواهي كه رشد كني؟ گفته من هيچي نمي خواهم، هرچه بالاخره گفته كه من حوزه قم را ديده ام، درس آيت الله العظمي بروجردي را مثلا، اگر بشود من نجف بروم مراجع نجف را هم درسهايشان را ببينم. گفته من حرفي ندارم حالا شما مي خواهي كمك كني، كمك كن. گفته برو نجف، بيست سال نجف بمان هرچه علم آنجا هست كسب كن، من خرجي ات را مي دهم. خرجي آيت الله العظمي حاج ميرزا آقا جواد تبريزي را اين تاجر مي دهد، ايشان هم مي رود نجف، برمي گردد يك مرجع مي شود. يعني يك تاجر يك ذره از پولهايش كنار مي گذارد، يك مرجع تقليد درست مي كند. آنقدر تاجر داريم كه يك بچه تيزهوش است، منتهي پولِ دانشگاه ندارد، بگويد آقا برو درس بخوان، خرجي ات را من مي دهم. آنقدر جوان گناه مي كند، كه يك تاجر بگويد بيا آقا من به تو پول مي دهم برو داماد شو، گناه نكن. ايجاد اشتغال كند، دامادش كند، عروسش كند. ما در اين كارها خودمان را محروم مي كنيم. بعضي از پولدارهاي ما البته خيلي نادر هستند، كم هستند ولي عوض پولدار بايد گفت گاوصندوق، منتهي گاوصندوق گوشتي، گاوصندوق ها فلزي است پول در آن است، اين هم يك آدم است پول دارد، پولداري كه از پولش به نفع جامعه استفاده نكند، اين يك گاوصندوق گوشتي است، دو تا گاوصندوق داريم، فلزي و گوشتي؛ آدم هاي بخيل گاوصندوق گوشتي هستند. چرا بخل مي كني؟ اصلا آدم هست شعرش را به كسي نمي دهد. آدم هست يادداشتش را به كسي نمي دهد. آدم هست نقشه قالي اش را نمي گذارد كس ديگري ياد بگيرد. همچين قايم موشك بازي كه چي؟ چقدر بخيل ها در جامعه ما محبوبيت دارند. از همشهري شما بگوئيم، اينجا قزوين است، از مردانگي شهيد رجايي بگوييم، شهيد رجايي با يكي شريك بود در بازار تهران يك چيزي مي خريدند جواني هايشان، با يك دوچرخه قراضه در كوچه و پس كوچه ها مي فروختند. دو نفري شريك شدند استكان، نعلبكي، از اينهايي كه در دوره گردها چيزي مي فروشند. بازار مي خريدند در كوچه هاي دور مي فروختند. يك سال كه كاسبي كردند، اين را شريكش براي من گفت، گفت بعد از يك سال كه كاسبي كرديم 8 هزار تومان سود داشتيم، حالا هشت هزار تومان سي چهل سال پيش، گفت تقسيم كنيم، رجايي گفت نه تقسيم نكن، تو فعلاً خدا شش تا بچه به تو داده، فعلا خدا به من دو تا بچه داده، از اين هشت هزار تومان، شش تومانش را تو بردار، دو تومانش را من، چون من فعلاً دو تا بچه دارم. كي رجايي از دو هزار تومان گذشت؟ چهل سال پيش. چهل سال پيش با دو هزار تومان مي شد يك قطعه زمين در تهران خريد كه الان با ده ميليون هم نمي شود خريد. رجايي مرد بود، پول نداشت، يتيم هم بود، يتيم بود، فقير هم بود، اما مرد بود، مردانگي كار به يتيم و فقيري ندارد. آنقدر خانه هايي داريم ساده، آنقدر گرسنه مي آيد آنجا سير مي شوند و مي روند. و آنقدر سالن هاي پذيرائي داريم، قالي هاي ابريشمي، چه خانه ها و چه دكورهايي، سال مي آيد و مي رود، يك گرسنه در آن سير نمي شود. رمز محبوبيت اينها اين است. گفتگو مي كردند، معلم مردم بودند.

فاطمه زهرا بود، سلام الله عليها، يك خانمي آمد سؤال كرد. سؤال دوم، سؤال سوم، ده بار سؤال كرد زهرا جواب داد، زن گفت من ديگر بيش از اين شرمنده هستم، گفت چرا شرمنده اي؟ هرچه مي خواهي بپرس من جوابت را مي دهم. هر سؤالي كه از من مي كني، هر دفعه اي كه من يك چيزي به شما ياد مي دهم، يك قدم به خدا نزديك مي شوم. آموزش عبادت است. غصه نخور كه من آموزش دادم، لذت ببريم، بعضي لذت مي برند كه مثلا مرخصي، لذت مي برند كه مثلا استراحت. گفتگو و آموزش، همدردي، حمايت از مستضعفين. مبارزه با ستمگران.

شب تولد امام هادي است، شبِ جمعه اي كه بحث را مي شنويد تولد امام دهم است، يك خورده با امام دهم آشنا شويم. اهل كشاورزي بود، اهل بحث بود، 185 شاگرد را اسمش را نوشته اند كه تربيت كرد، امام جوان، در 41 سالگي شهيد شد. شب ها عبادت و روزها هم كشاورزي.

با زبان هاي مختلف با اهل ديار صحبت مي كرد. هركه با هر زباني حرف مي زد، امام دهم با همان زبان جوابش را مي داد. امام علم غيب داشت، همه امامان ما، خدا يك بچه اي به او داد، همه گفتند مبارك باشد، مبارك باشد، تبريك عرض مي كنيم، امام همين طور خيلي عبوس بود، گفتند آقا شما، آخر اولاد دار شدي، ما به شما تبريك مي گوييم. فرمود اين بچه من بچه بدي است، بد عاقبت است، يك گروهي را هم منحرف مي كند. خيلي با بچه ها چيز نشويد. يعني اگر ديديد يك بچه اي را، قربانت بروم، تپل است، خوشگل است، هرچه بچه مي بينيد بگوييد خدايا اين بچه من را عاقبت بخير كن. بچه من مفيد باشد، براي جامعه مفيد باشد. خيلي ها تحصيل كردند، تحصيلات عاليه، تا ديدند به ايران حمله شد فرار كردند رفتند اروپا و آمريكا دنبال كار خودشان، ايراني را رها كرد، وطن را رها كرد، فاميل را رها كرد، جبهه را رها كرد، بسيجي هاي تركش خورده را رها كرد، گفتند ما اينجا خوش هستيم، هر تحصيلي كه به درد نمي خورد. اگر دانشمندي سواد دارد اما از دانشش استفاده نمي كند، قرآن مي گويد مثل الاغي است كه كتاب بارش مي كنند، الاغ كه كتاب بار كند كتاب بار كرده، اما چه فايده، تحصيلاتش به چه درد خودش، فاميلش، همشهري اش، هموطنش، ايران كشور تو نبود؟ فرار كردي؟ فرمود من از اين بچه دلِ خوشي ندارم، خيلي بچه بدعاقبتي است.

افكار انحرافي كه پيش مي آمد امام جواد شاخ و شانه مي كشيد، رساله مي نوشت، بحث مي كرد، شاگرد تربيت مي كرد، بخصوص درباره جبر و اختيار و اينها. شخص دانشمندي بود به نام يحيي ابن اكثم سؤالات فني مي كرد امام جواد همه را جواب مي داد، در مواقع مختلف امام موعظه مي كرد.

متوكل عباسي هرچه خباثت يزيد كم داشت، جبران كرد، يزيد از بني اميه بود، متوكل از بني عباس، روي قبر امام حسين يك قبه ساخته بود، فرمود خراب كنيد، خانه هاي دور و اطراف را خراب كنيد، قبر امام حسين را 17 بار به آب بست، گاو مي فرستاد آنجا كه شخم كنند، مي گفت مي خواهم نامي از حسين باقي نماند. الله اكبر، چقدر با خدا كشتي گرفتند. قرآن مي گويد: «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ» آل عمران/54 هرچه تدبير داشتند به كار بستند، اما نشد.

5- حمايت خداوند از پاكان و صالحان تاريخ


اين فوتباليست ها يك چيزي دارند مي گويند دقيقه نود، خدا آنقدر دقيقه نود دارد. در دقيقه نود خدا نشان مي دهد قدرت خودش را. پيغمبر را خواستند بگيرند، رفتند توي غار. خوب بايد چه كند؟ لحظه آخر يك تارِ عنكبوت آمد دمِ غار، پيغمبر را نجات داد. اين يكي از آن دقيقه نودهاست. مريم بدون شوهر حامله شد و زائيد و مردم گفتند به به، بابايت خوب، ننه ات خوب، اين چه دسته گلي بود به آب دادي؟ بچه از كجا آمده؟ تو شوهر نداري! «وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا» مريم/28 مادرت كه زناكار نبود. «مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» مريم/28 عربي هايي كه مي خوانم قرآن است، بابايت هم كه آدم خوبي بود، تو بابايت خوب، مادرت هم خوب، اين بچه كجا بود؟ مريم فكر كرد چه كنم؟ گفت «يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا» مريم/23 كاش مرده بودم، خدايا تو به من بچه دادي، تو مي داني من زنا نكردم، يك مرتبه عيسي در گهواره دقيقه نود شروع كرد به حرف زدن، بچه، نوزاد، در گهواره، شروع كرد به حرف زدن، گفت مادرم پاك است، من معجزه الهي هستم. همه تدبيرها را خدا محو مي كند و همه مظلوم ها را دمِ بزنگاه ياري مي كند.

چقدر مي خواستند عكس امام خميني چاپ نشود. اگر عكس امام خميني را در يك خانه اي مي ديدند، صاحبخانه را براي مدتي زندان مي كردند. هيچ مرجع تقليدي به اندازه امام خميني عكسش چاپ نشد. چون آمريكا گفت عكس امام چاپ نشود، خدا گفت چاب بشود، حالا ديديدم آمريكا بسوزد يا خدا. تمام برادران يوسف گفتند يوسف نباشد، انداختند در چاه، خدا گفت يوسف باشد، ببينيم باشد خدا گرفت يا نباشد برادران. با خدا نمي شود كشتي گرفت.

خيلي از بازاري ها، خيلي از افراد، با رشوه، كم فروشي، زد و بند، مي خواهند پولدار شوند، خوب كه پولدار شدند يك مرتبه ورق برمي گردد، زمينش را مي گيرند، خانه اش را مي گيرند، آبرويش را مي ريزند، هرچه در عمرش بافته بود، يك مرتبه در يك لحظه آتش مي گيرد. سياهي روي زغال مي ماند. باز هم آنهايي كه سالم رفتند، سالم آمدند.

6- ايمان و عمل صالح، عامل محبوبيت نزد مردم


«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا» مريم/96 اين آيه را امروز حفظ كنيد، همه مان مي خواهيم دوستمان داشته باشند. مي گويد مي خواهي دوستت داشته باشند؟ با لباس و كلاه و كفش و طلا نيست، با پُز نيست، اگر مي خواهي دوستت داشته باشند «آمَنُوا» الان محبوب ترين فرد هستي كيست؟ پيغمبر است. دومين محبوب هستي كيست؟ اميرالمؤمنين است، امام حسين است، امام زمان عليه السلام است، اگر مي خواهيد ايمان داشته باشيد، «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» راهش اين است، ما فكر مي كنيم در انتخابات اگر بيشتر پلو بدهيم، عكسمان را، پوسترمان را رنگي تر كنيم، اتفاقا وقتي خوب خرج كنيم مردم مي گويند ببينم اين پولها از كجا مي آيد؟ تا مي گويند از كجا مي آيد ديگر به او رأي نمي دهند، چون عملش عمل صالح نبوده، اسراف بوده. خيلي از افرادي كه در تبليغات انتخاباتشان اسراف كاري مي كنند، فكر مي كند اگر خيلي ولخرجي كند رأي مي آورد، مردم بخاطر همين ولخرجي اش به او رأي نمي دهند. «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»

خدا رحمت كند آيت الله خاتمي، امام جمعه يزد، پدرِ رئيس جمهور قبل. ايشان خبرگان آمد در تلويزيون، من در خانه پاي تلويزيون بودم، آمد و گفت من حوصله ام نمي رسد، به من گفتند وظيفه شرعي ات است، من هم پيرمرد هستم و حال ندارم، حالا وظيفه شرعي ام است، حالا خواستيد رأي بدهيد، نخواستيد هم چه بهتر. اصلا از اين چه بهترش خيلي من عشقم به ايشان زياد شد، داديد داديد، نداديد هم چه بهتر. يعني واقعاً دنبال پست نبود. «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»

همشهري شما ابوترابي، مي دانيد چقدر محبوبيت دارد. قبرش در مشهد است، من گاهي كه مي روم مي بينم اينهايي كه هم دوره بودند، اسير بودند، از سرِ قبرش ساعتها گاهي مي نشينند، به او عشق مي ورزند، خوب ابوترابي چي داشت؟ كاخ داشت، باغ داشت، پول داشت، يار داشت، «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا».

من يك قصه از ابوترابي بگويم، اينجا شهر ابوترابي است، قزوين، براي اينكه روح او را شاد كنيد يك صلوات بفرستيد، ثوابش هديه براي ابوترابي.

من مي خواستم ببينم ابوترابي چطور به اين مقام رسيد، يعني چطور توانست ده سال اسير، يك خودكار، يك پيچ گوشتي، يك قلم، يك راديو، يك صفحه كاغذ، يك كتاب، يك درهم پول، هيچي نداشت، چطور با دست خالي در دل دشمن توانست دهها هزار اسير را رهبري كند؟ مانده بودم. حالا كه به ذهنم آمد دارم نقل مي كنم، مي ترسم يك بار ديگر هم گفته باشم در تلويزيون، خوب اگر يك بار ديگر هم گفتم دو بار گوش بدهيد، آخر من الان 27 سال است در تلويزيون هستم، 27 سال كه نمي شود حرف تكراري نباشد، بعد از 27 سال، حالا شايد هم نگفته باشم، حالا اگر گفتم، گفتم، نگفتم هم نگفتم. طلبي كه از ما نداريد، شما مي تواني خاموش كني بروي آن كانال ولي حيف است. اين قصه حيف است، زيادي گوش بدهيد، خيلي قشنگ است.

در دانشكده هاي امروز ليسانس مديريت و فوق ليسانس مديريت و دكتراي مديريت و من هم اين كتاب هاي مديريت را گرفتم خوانده ام، ببينم چه خبر است. من دنبال اين بودم كه مديريت ابوترابي چطور مديريتي است، دستِ خالي. آخر الان مديرهاي ما دور تا دورش كامپيوتر و منشي و پول و بودجه و نمي دانم تحصيلات و با دنگ و فنگ مدير هستند. هر كدام مدير خوب باشند با دنگ و فنگ هستند، هر كدام هم كه نه، اسم مدير روي آنهاست، مدير نيستند.

7- راز و رمز مديريت مرحوم ابوترابي در اردوگاه اسيران


ابوترابي دست خالي چطور مدير شد، رازش را كشف كردم. رازش را گوش بدهيد. يك گروهي از صليب سرخ وارد اردودگاه اسرا مي شوند در بغداد، مي آيند پهلوي ابوترابي در بغداد، مي گويند آيا در اينجا اسيرها را شكنجه هم مي كنند يا نه، كتكي هست يا نه؟ ابوترابي طفره مي رود جواب نمي دهد، هي اصرار مي كنند و مي گويند بابا حالا زندان زندان است، اسارت اسارت است، بازار بازار است، خيابان خيابان است، هي يك جوري طفره مي رود كه نگويد. رئيس شكنجه گرها آنجا ايستاده، باز از صليب سرخ كه از اروپا آمده بودند يا از آمريكا، باز مي گويد بابا اينجا شكنجه هست يا نيست؟ ايشان جواب نمي دهد، بالاخره خسته مي شوند و ايشان طفره مي رود و آنها مي روند. وقتي اينها مي روند، رئيس شكنجه گرها مي آيد پهلوي ابوترابي، مي گويد ابوترابي، من خودم رئيس شكنجه گرها هستم، خودم تو را شكنجه دادم، ابوترابي را ميخ در كله اش زدند، كوبيدند، ايشان در مدينه مي گفت مي آيم بيرون آفتاب مي زند مغزم چرك و خون مي آيد بيرون. ابوترابي در اجلاس نماز گفت دو نفر را آوردند چنان زدند در چشمهايش، به بغل چشمهايش، كه چشمش از كاسه افتاد روي موزائيك، مثل كله پاچه هست تكانش مي دهند مخش مي ريزد بيرون، در حد مرگ شكنجه مي دهند، گفتند آخر ابوترابي، من شكنجه گر تو هستم، چرا گفتي شكنجه نيست؟ گفت خواستم بگويم يادِ اين آيه افتادم، الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر، آيه قرآن است، «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ» النساء/141 يعني خدا قرار نداده، «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ» خدا قرار نداده «لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»، سبيل يعني راه، هرگز خدا اجازه نمي دهد كه كفار بر مسليمن راه داشته باشند، يعني نبايد كفار راه بر مؤمنين داشته باشند، يعني نبايد كفار بر مؤمنين حكومت كنند، نفوذ داشته باشند، جاي فشار داشته باشند، هرگز خدا اجازه نمي دهد كه كافرين بر مؤمنين راه نفوذ داشته باشند. ابوترابي به اين شكنجه گر گفت تو صدامي هستي و بعثي هستي و شكنجه گري، اما مسلماني، لا اله الا الله مي گويي و اين صليب سرخي ها مسيحي هستند و كافر، من اگر اقرار مي كردم كه در اينجا شكنجه هست، مسيحي ها بر مسلمان ها راه نفوذ پيدا مي كردند، اين آيه جلويم را گرفت. «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ» لا اقل همه قزويني ها بايد اين آيه را حفظ كنند، بخاطر اينكه رمز رهبري يك قزويني شد با دستِ خالي، «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ» خدا اجازه نمي دهد كه كفار نفوذ پيدا كنند. ما اگر در انتخابات كم شركت كنيم، آمريكا شاد مي شود، مي گويد ببين، مردم ايران انقلابشان افت كرده. در نمازجمعه كم شركت كنيم، هر كاري كه دشمن شاد بشود نبايد بكنيم. اين رئيس شكنجه گرها خوب عرب بود، آيه را هم مي فهميد، گفت الله اكبر، قرآن چه دستوراتي را داده، اين سيد ابوترابي چقدر ايمان به قرآن دارد، قرآن چه فرمان هايي داده و اين چقدر عاشق است، مي گويد سيد من معذرت مي خواهم كه تو را شكنجه كردم، حالا مي خواهم جبران كنم، چه كنم كه جبران شكنجه باشم، مي گويد اگر مي خواهي جبران كني، مرا ببر در باقي اردوگاه ها، اردوگاه هاي اسرا، با آنها حرف بزنم، گفت باشد، منتهي من گاهي هم ظاهراً تو را شكنجه مي دهم كه دولت نفهمد، يعني ظاهرش اين است كه من شكنجه گر هستم، اما راه باز مي كنم برو هرچه مي خواهي بگويي بگو، هيچي، اين عامل نفوذ ابوترابي مي شود در دستگاه صدام و او را اين طرف و آن طرف مي برند و كلاس و چقدر بي سوادها آنجا باسواد شدند، عربي ياد گرفتند، قرآن حفظ كردند، انگليسي ياد گرفتند، خطاطي، چي، چي، چي، چه كمالاتي، «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي. . . » چطور امامان ما اينقدر محبوب شدند، ابوترابي كه اينقدر محبوب مي شود اين است، اين آيه قرآن است، عمل صالح است، مي گويد من اگر اقرار كنم كه شكنجه مي شوم مسيحي ها بر مسلمان ها نفوذ پيدا مي كنند و من حاضرم شكنجه بشوم و نگويم كه آنها نفوذ پيدا نكنند.

امام دهم محبوب بود، روز تبعيدش از مدينه، مدينه تكان خورد، روز شهادتش، سامرّا تكان خورد.

خدايا، امنيت را به طور كامل به عراق برگردان، زيارت امام هادي را با معرفت نصيب ما بفرما. (الهي آمين) خدايا كشور ما، انقلاب ما، رهبر ما، دولت ما، امت ما، جوان هاي ما، نسل ما، ناموس ما، مرز ما، انقلاب ما، آبروي ما، هرچه كه به ما داده اي، در پناه فرزند امام هادي، حضرت مهدي، حفظ و ما را از بهترين ياران امام زمان قرار بده.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته






***