نگرش علم الحديثي امام هادي (عليه السّلام)


نگاهي به وضعيت حديث در دوران امام هادي (عليه السّلام)


همان طور كه مي دانيم،باب صدور حديث در اهل سنت با رحلت حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله) بسته شد و پس از آن،نوبت جمع و تدوين حديث فرا رسيد كه متأسفانه با فرمان منع كتابت حديث،مدتي نه چندان كوتاه ميان صدور حديث و كتابت و نگهداري آن از نسيان و جعل و تحريف،فاصله افتاد كه اين امر،معضلات و مشكلات بسيار زيادي براي فقها و محدثان اهل سنت به وجود آورد، و آن ها را در سيل عظيم احاديث مجعول، اسرائيليات و احاديث ضعيف السند گرفتار كرده است.
اما حركت تكاملي شيعه با سير تقريباً بي برنامه اهل سنت ـ لا اقل در بحث حديث در قرون اول ـ تفاوت ما هوي دارد.
شيعيان نه تنها اعتباري براي فرمان منع كتابت حديث قائل نبودند،بلكه نسبت به كتابت و حفظ سنت نبوي از هيچ كوششي فرو گذار نكردند. به عنوان نمونه مي توان به تلاش هاي اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) و يارانش در كتابت سنت نبوي اشاره كرد كه خوشبختانه برخي از اين مكتوبات در لابه لاي ميراث حديثي شيعه،ثبت و ضبط شده و به دست ما رسيده است.
از طرف ديگر،حضور امامان معصوم (عليهم السّلام) در ميان شيعيان ـ به عنوان منابع صدور حديث شيعه پس از رحلت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) ـ كه بيش از دو قرن به طول انجاميد باعث شد كه ميراث حديثي شيعه فقط به احاديث صادره از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) محدود نشود و توسعه و تكامل جدي پيدا كند. دانشمندان از اصحاب ائمه (عليهم السّلام)،با استفاده از آموزه هاي آسماني اهل بيت (عليهم السّلام) در زمينه هاي مختلف فقهي، اعتقادي، فكري و...،پايه هاي علمي خود را تقويت كرده و زمينه هاي ماندگار شدن انديشه هاي شيعي را در فراز و نشيب روزگار فراهم كردند .
واضح است كه امامان معصوم (عليهم السّلام) نيز شرايط يكساني نداشتند. برخي از آنان ـ همچون صادقين (عليهما السّلام) ـ توانستند با استفاده از كشمكش هاي ميان آل اميّه و آل عباس و آزادي نسبي زمان خودشان،در گسترش و تكامل معارف اسلام ناب،گام هاي پر ارزشي بردارند و برخي ـ همچون عسگريين (عليهما السّلام) ـ حتي از ارتباط با بستگان خود نيز محروم و دائماً در زندان و تبعيد به سر مي بردند،لذا فرصت چنداني براي عرضهزلال معرفت به تشنگان حقيقت به دست نياوردند.
دورهامام هادي (عليه السّلام)،آغاز دورهديگري از حبس آشكار امامان شيعه است. ظاهر سازي هاي مأمون و معتصم نسبت به امام رضا و امام جواد (عليهما السّلام) پايان يافته است و متوكل،پرده از چهرهحقيقي خلافت عباسي بر مي دارد و اين معنا از القاب دو امام بزرگ (امام هادي (عليه السّلام) صاحب العسگر و امام حسن عسكري (عليه السّلام)) هويداست .
پيداست كه با حبس يا تبعيد امام (عليه السّلام) (تنها منبع صدور حديث شيعه در آن زمان)، از سوي دستگاه خلافت،وضعيت حديث به كلي تغيير مي كند. كلاس هاي درس و بحث و مناظره،به حالت تعطيل درآمده و ارتباط شاگردان مكتب اهل بيت (عليهم السّلام) با تنها معلم مورد اعتماد شان قطع مي شود. پرسش هاي اعتقادي، فقهي، حديثي و رجالي اصحاب،بي جواب مانده و شناختن سره از ناسره ـ با توجه به عدم تدوين قواعد علم الحديث در آن زمان ـ مشكل مي شود و سيل احاديث جعليِ دشمنان و معاندان از يك طرف و غاليان و دشمنان دوست نما از طرف ديگر،عرصه را بر جويندگان حقيقي معارف اهل بيت تنگ مي كند. از طرف ديگر تعقيب و شنكنجهدوست داران اهل بيت (عليهم السّلام) و ياران باوفاي ائمه (عليه السّلام) باعث متواري شدن آن ها و قطع ارتباطشان با اين منابع آسماني گشته و عرصهفعاليت هاي شيعيان محدود تر مي گردد. تنها به عنوان يك نمونه،مي توان از متواري شدن حضرت عبدالعظيم الحسني (عليه السّلام)،نام برد كه به علت تحت تعقيب بودن از سوي دستگاه خلافت عباسي،مجبور به ترك وطن شده و راهي ديار غربت در سرزمين ري گرديد.
با اين تنگ ناها و فشار ها است كه ركود نسبي در اين زمان بر فعاليت هاي علمي و خصوصاً فعاليت هاي حديثيِ شيعه،سايه مي افكند و آن پويايي و حركتي كه در دوره هاي قبل وجود داشت از ميان رفته و همه چيز جاي خود را به سكون و آرامشي مرگ بار مي دهد.
با وجود اين تنگ ناها و فشارها، امام (عليه السّلام) و ياران باوفايش از حركت باز نايستاده و از كوچك ترين فرصت ها براي دوام نهضت علمي ـ فرهنگي خود،استفاده مي كنند. با تلاش هاي خستگي ناپذير امام و ياران جان بر كف اوست كه ميراث شيعه از فنا و نابودي نجات يافته و به دست نسل هاي بعدي مي رسد. نسل هايي كه گام هاي متين و استواري در حفظ و نگهداري اين ميراث عظيم برداشتند و جوامع اوليهحديث شيعه را تدوين كردند.
ما در اين مجال كوتاه،به بررسي رهنمودها، ديدگاه ها و اقدامات امام هادي (عليه السّلام) در حفظ، اشاعه و تصفيهحديث شيعه و نيز مشكلات امام در اين زمينه،خواهيم پرداخت؛ اميد است كه بتوانيم حق مطلب را ادا كنيم.
نگرش علم الحديثي امام هادي (عليه السّلام )

در بررسي سخنان معصومين (عليهم السّلام)،به موارد زيادي برخورد مي كنيم كه مستقيم يا غير مستقيم به قواعد علم الحديث مربوط مي شود. در سخنان امام هادي (عليه السّلام) نيز چنين مواردي اگر چه بسيار اندك يافت مي شود. نكاتي از قبيل شرايط راوي ، ملاك هاي شناخت ثقات، ملاك هاي نقد حديث، عرضه روايات و جرح و تعديل راويان و... از جمله قواعد علم الحديثي است كه از سخنان امام هادي (عليه السّلام) مي توان برداشت كرد و ما در صفحات آتي به اين نمونه ها خواهيم پرداخت. اما نكته اي كه بايد در اين جا مورد توجه قرار گيرد اين است كه احاديث حاوي قواعد علم الحديثي،در سخنان امام هادي (عليه السّلام) بسيار كمتر است. حال،اين سؤال پيش مي آيد كه علل كمبود اينگونه احاديث در سخنان امام هادي (عليه السّلام) چيست؟ آيا امام (عليه السّلام) اهتمامي به اين قواعد نداشتند و آن ها را دست و پا گير مي دانستند؟ آيا مسايل مهم تري در آن زمان وجود داشت كه امام هادي (عليه السّلام) پرداختن به آن ها را مهم تر مي دانستند؟ اگر نه،پس چه علت يا عللي باعث عدم توجه جدي امام (عليه السّلام) به اين مسأله گرديده است؟

علل قلّت آراء علم الحديثي امام هادي (عليه السّلام)


واقعيت،اين است كه علت قلّت آراء علم الحديثي امام هادي (عليه السّلام)،ناشي از دست و پا گير دانستن اين قواعد از سوي امام و عدم اهتمام ايشان به اين امر نيست. دليل اين ادعا وجود احاديثي محدود از آن حضرت،پيرامون جرح و تعديل راويان و ديگر علوم حديثي است كه در صفحات بعد با تفصيل بيشتري از آن سخن خواهيم گفت. بنابراين امام هادي (عليه السّلام) وجود اين قواعد را لازم و ضروري مي دانستند و به آن اهميت مي دادند. اما در اينكه چرا با وجود اين اهتمام،عملاً در سخنان آن حضرت اين قواعد كمتر بيان شده است؛ دلايل متعددي را مي توان ذكر كرد كه ذيلاً به ذكر چند مورد از اين دلايل مي پردازيم:

1) فشارها و تضييقات سياسي و اجتماعي


الف) وضعيت سياسي دوران امام هادي (عليه السّلام )
عصر زندگي امام هادي (عليه السّلام) دوران پرالتهاب و آكنده از تشويش و دگرگوني بود. در عصر آن حضرت،خشنونت و بد رفتاري با خاندان علي (عليه السّلام) و نوادگان و دوست داران او به اوج خود رسيده بود. بني عباس آزار و شكنجهطرفداران علي (عليه السّلام) را سرحولهسياست خود قرار داده بودند. نهايت سعي و كوشش خلفاي بني عباس در آن روزگار،صرف اين مي شد كه شخصيت هاي برجستهخاندان اهل بيت (عليه السّلام) را با فجيع ترين صورت از پا درآورند و كساني را كه محبوبيت بيشتري دارند،از محل سكونت خود تبعيد كنند و در مركز حكومت تحت نظر داشته باشند. جاسوسان و كارگزاران خلفا،مردم را به وحشت و رعب عجيبي،گرفتار ساخته بودند؛ به گونه اي كه هيچ كس به ديگري اطمينان نداشت. برادر از ترس برادر از ابراز عقيده خودداري مي كرد و حكومت،زور و خفقان سايه هاي سنگين خود را بر انكار و دل هاي مردم گسترده بود.
بديهي است كه در چنين وضعيتي،تشكيل حوزهدرسي و آموزش قواعد علم الحديث،امكان پذير نمي باشد؛ چرا كه اينگونه مباحث بايد در كلاس درس مطرح شود و در سخنراني هاي عمومي و... نمي توان، به جهت رعايت حال شنوندگان كه بيشتر عامهمردم هستند، از اينگونه مباحث سخن گفت؛ زيرا مباحث پيچيدهعلمي،در حوصلهعامهمردم نمي گنجد. روشن است،در چنين وضعي كه امكان تشكيل جلسات عمومي سخنراني،براي امام وجود نداشت، تشكيل كلاس هاي درس هم به طريق اولي امكان پذير نبود و امام (عليه السّلام) با توجه به مسايل سياسي عصر خود،از داشتن حوزه تدريس و نيز جلسات وعظ عمومي محروم بود؛ بنابر اين امكان طرح مباحث علم الحديثي براي امام وجود نداشته و در فرصت هايي كه دور از چشم مأمورين دستگاه خلافت به دست مي آمد،بيشتر به بيان مسايل ضروري امت مي پرداخته است.
ب) تبعيد و حبس امام و قطع ارتباط ايشان با شيعيان
دوران زندگي امام هادي (عليه السّلام) با حكومت شش تن از خلفاي ستمگر عباسي،هم زمان گرديده بود كه هر كدام به نوبهخود،در كينه و عداوت اهل بيت (عليهم السّلام) نمونه بودند و هميشه مراقب و مترصد بودند كه اين نور الهي را خاموش سازند.
امام هادي (عليه السّلام) در سن هشت سالگي با شهادت امام محمد تقي (عليه السّلام) به توطئه معتصم، دوران امامت خود را آغاز كردند. به فاصله يوتاهي از شهادت امام محمد تقي (عليه السّلام) الواثق به خلافت رسيد و پس از او، متوكل بر سر كار آمد. دوران چهارده ساله حكومت متوكل از سخت ترين،دورآن هاي زندگي امام هادي (عليه السّلام) است. وي پس از رسيدن به خلافت،برنامهكلي عباسيان را در برخورد با علويان تغيير داد. او ظاهرسازي ها و عوام فريبي هاي مأمون و معتصم را پايان داده و چهرهواقعي دستگاه خلافت را جلوه گر نمود. متوكل،طي نامه اي احترام آميز به صورت خيلي محترمانه و رياكارانه،امام (عليه السّلام) را به قبول تبعيد و ترك خانه و كاشانه خود مجبور ساخت. امام هادي (عليه السّلام) پس از دريافت نامهمتوكل،مجبور شد به سامرا هجرت كند. در سامرا به جهت كنترل رفت و آمدهاي حضرت و قطع ارتباط ايشان با شيعيان، متوكل او را در يك منطقه،نظامي منزل داد.
با اسكان امام (عليه السّلام) در يك منطقه نظامي،ارتباط ايشان عملاً با شيعيان قطع گرديد و شيعيان و اصحاب امام از ملاقات ايشان محروم شدند و هر بار ملاقات امام براي اصحاب،دردسرهاي فراواني داشت. اين ناامني به حدي بود كه حتي امام نيز بر جان شيعيان و اصحاب خود بيمناك بود. به عنوان نمونه،زماني كه صقر بن ابي دلف بغدادي پس از تحمل مشقات فراوان و پشت سر گذاشتن خطرات زياد به خدمت امام مي رسد،پس از لحظاتي كوتاه امام،(عليه السّلام) به او مي فرمايد: بيشتر توقف ننماييد و برگرديد؛ چون من به آسايش و امنيت شما اطمينان ندارم.
متوكل عباسي،تنها به تبعيد امام بسنده نكرد و در موارد متعددي به تفتيش خانهامام و حبس ايشان اقدام كرد و ارتباط محدود ايشان با خواص اصحاب را نيز قطع كرد. جملهاين مسايل،باعث عدم دسترسي اصحاب به آن حضرت شده و در نهايت،ارتباط علمي شيعيان با امام (عليه السّلام) قطع گرديد به طوري كه فقط يكي از تبعات آن،عدم بيان مسايل و قواعد علم الحديث،توسط آن حضرت است.
ج)تضعيف همه جانبهشيعيان و سركوب علويان
متوكل،چهارده سال و نه ماه حكومت كرد و در تمام اين سال ها شيعيان را روز به روز در تنگناي بيشتر قرار داد. به دستور او بود كه قبر سالار شهيدان،حضرت ابا عبدالله الحسين (عليه السّلام) در كربلا تخريب شد و مردم را از زيارت آن حضرت منع كردند. وي هر كس از علويان را كه احساس مي كرد ممكن است خطري براي خلافت داشته باشد،تضعيف كرده و از ميان برمي داشت. كه نام عده اي از بزرگان علويان كه به دست او كشته شده اند در مقاتل الطالبين ذكر شده است.
او بزرگان شيعه و دوست داران اهل بيت (عليهم السّلام) را نيز از ميان برمي داشت. نمونه روشن اين اقدامات،در برخورد متوكل با ابن سكّيت (م.244هـ) به خوبي مشاهده مي شود. روزي متوكل با اشاره به دو فرزند خود از او پرسيد: اين دو فرزند من نزد تو محبوب ترند يا حسن و حسين (عليهما السّلام)؟ ابن سكّيت ـ كه معلم فرزندان متوكل و از ياران با وفاي امام هادي (عليه السّلام) بود ـ از اين سخن برآشفت و بي درنگ گفت: به خدا سوگند،قنبر غلام علي (عليه السّلام) در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است. متوكل بي درنگ دستور داد زبان او را از پشت سر او بيرون كشيدند.
وي حتي روايت حديث در فضايل اهل بيت (عليهم السّلام) را هم بر نمي تافت. روزي نصر بن علي جهضمي را به علت روايت حديثي،در فضايل آل عبا (عليهم السّلام) هزار تازيانه زد تا آن كه اطرافيان شهادت دادند كه او از اهل سنت است.
در زمان او به دستورش،فرماندار مصر،آل ابي طالب را از اين شهر به عراق تبعيد كرد تا دستگاه خلافت،تسلط بيشتري روي آنان داشته باشد. وي همچنين،علويان و شيعيان را در تنگناي اقتصادي شديدي قرار داد. اين فشار به قدري بود كه نقل است در آن زمان گروهي از بانوان علوي در مدينه،حتي يك دست لباس درست بر تن نداشتند كه در آن نماز بگذارند و فقط،يك پيراهن مندرس برايشان باقي مانده بود كه به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده مي كردند. با چرخ ريسي،روزگار مي گذرانيدند و پيوسته چنين بودند تا متوكل به هلاكت رسيد. متوكل هم چنين دارايي علويان را كه ملك فدك بود،مصادره كرد كه در آن بالغ بر 24 هزار دينار بوده است. او به حاكم مصر دستور داد تا با علويان بر اساس قواعد زير برخورد كند:
1. به هيچ يك از علويان،هيچ گونه ملكي داده نشود.
2. علويان اجازهداشتن بيش از يك برده ندارند.
3. چنانچه دعوايي بين يك علوي و غيرعلوي باشد،قاضي نخست به سخن غير علوي گوش داده، سپس بدون گفتگو،حكم صادر كند.
واضح است كه همهاين فشارها و تضييقات،در سير تاريخي تشيع و جريان تكاملي علوم اسلامي ـ كه ائمه پرچم دار آن بودندـ تأثير مستقيم داشته است. در زمآن هاي كه علوي بودن و حتي دوست دار اهل بيت بودن،يك جرم بزرگ تلقي مي شد و هيچ كس حتي علماي اهل سنت جرأت نقل روايتي در فضايل اهل بيت (عليهم السّلام) را نداشتند و كسي جرأت نزديك شدن به امام معصوم را نداشت. روشن است كه نقل و انتقال علوم ـ به طور عام ـ و دانش هاي حديثي ـ به طور خاص ـ دچار وقفه شده و مشكلات زيادي براي دانشمندان پديد مي آيد و همان گونه كه قبلاً گفتيم،در فرصت هاي محدودي هم كه گه گاه دور از چشمان مأموران دستگاه خلافت پيش مي آمد، فقط فرصت طرح مسايل مهم و پيچيدهفقهي وجود داشت و اصحاب نمي توانستند مسايل علم الحديثي خود را هم مطرح كنند چرا كه اين مسايل بعد از مسايل اعتقادي و فقهي و... در درجهچندم اهميت قرار دارند؛ فلذا نتيجههمهاين شرايط اين شد كه امام (عليه السّلام) نتوانست قواعد علم الحديث را براي اصحاب خود به تفصيل بيان كند.

2) اهتمام به حل مشكلات و بحران هاي فكري جامعه تشيع


در دوران زندگي امام هادي (عليه السّلام)،يك سري مسايل و مشكلات فكري نيز جامعهتشيع را تهديد مي كرد؛ مسايلي از قبيل پيدايش فرقه هاي متعدد كلامي، فعاليت شديد غلات و... كه مسؤوليت مبارزه با آن ها و پاسخ گويي به شبهاتي كه پيروان اين فرقه ها مطرح مي كردند،همه و همه با امام هادي (عليه السّلام) بود كه در رأس جامعه،تشيع قرار داشتند؛ لذا پرداختن به اين گونه مسايل كه در نوع خود در آن زمان بسيار مهمتر از ساير مسايل بود،مانع آن شد كه امام به مسايل ديگر از قبيل مسايل علم الحديثي روي بياورند.
در زير به شرح مواردي از اين قبيل مسايل فكري كه در آن زمان جامعهتشيع را تهديد مي كرد،مي پردازيم:

الف) مباحثات و مناظرات كلامي

در عصر امام هادي (عليه السّلام)،مكاتب عقيدتي متعددي چون معتزله، اشاعره و... رواج يافته بود و آراء كلامي فراواني در جامعه پديد آمده بود و بازار مباحثي چون جبر و تفويض، امكان يا عدم امكان رؤيت خدا، قدمت يا حدوث قرآن و... داغ بود و در بعضي موارد،اين مباحث حتي به نزاع ميان پيروان اين مكاتب نيز كشيده مي شد. تا جاييكه در بحث حادث يا قديم بودن قرآن افراد زيادي از دانشمندان شكنجه شدند و تعدادي نيز به خاطر ترس از جان خود عقايد فرقه هاي ديگر را پذيرفتند و حتي احمد بن حنبل،امام حنابله را به خاطر اينكه اقرار به مخلوق بودن قرآن نكرد،تازيانه زدند. اين واقعه،در تاريخ به نام محنة القرآن معروف شده است.
امام هادي (عليه السّلام) نيز به عنوان رهبر جريان تشيع مدام در برابر سؤالات مختلفي از اين دست قرار مي گرفت؛ از سوي ديگر نفوذ برخي از اين آراء باطل در محافل شيعه،ضرورت هدايت و رهبري فكري شيعيان از سوي امام را شدت مي بخشيد. و لذا اكثر مناظرات امام هادي (عليه السّلام)،پيرامون اينگونه موضوعات كلامي بوده و روايات متعددي از ايشان در اين زمينه نقل شده است. به عنوان نمونه،نامهامام هادي (عليه السّلام) به مردم اهواز در موضوع جبر و تفويض از اين قبيل است.
بديهي است با وجود مباحثي اين چنين حساس و سرنوشت ساز كه هدايت يا گمراهي افراد و گروه هاي زيادي به آن بستگي دارد؛ مباحث نظري علم الحديث،چندان اهميّتي نخواهد داشت؛ لذا امام هادي(عليه السّلام) در آن فرصت هاي اندكي كه به دست مي آمد به مسايل مهم اعتقادي و كلامي مي پرداختند و فرصت پرداختن به مسايل علم الحديث اندك بود.
ب) فعاليت غلات و لزوم مبارزه جدي با آن ها
از جمله مسايل و مشكلات مهمي كه امام هادي (عليه السّلام)،در طول دوران امامت خويش با آن رو به رو بودند، مسألهغلات و كساني بود كه در زمينهمحبت اهل بيت (عليهم السّلام) راه افراط پيموده و سر از بيراهه هاي شرك در آورده بودند. روشن است كه خطر اينگونه دشمنان دوست نما،بيشتر از دشمنان ديگر،جريان تشيع را تهديد مي كرد. از اين رو امام هادي (عليه السّلام) مبارزه با اين افراد را نيز در سرلوحهبرنامهخويش قرار داده و از هر فرصتي براي اثبات بطلان عقايد آنان استفاده مي كردند و چون از هدايت آنان نااميد مي شدند، آن ها را نفرين كرده و اصحاب خود را به دوري جستن از اين افراد امر مي كردند. همانگونه كه در آراي علم الحديثي امام (عليه السّلام) خواهيم ديد؛ بيشتر روايات وارده از امام هادي (عليه السّلام) در جرح و تعديل راويان، مربوط به لعن و نفرين غاليان و رهبران آنان است؛ به عبارت ديگر،بخش اعظمي از تلاش هاي علم الحديثي امام هادي (عليه السّلام) به بحث جرح و تعديل راويان، آن هم فقط جرح غاليان مربوط مي شود.

ج) مسألهغيبت امام زمان (عج) و لزوم توجه بيشتر به آن

مسألهمهم ديگري كه در اين عصر مطرح بود، آماده كردن مردم براي پذيرش مسألهغيبت امام عصر (عج) بوده است. از آن جا كه تا آن زمان،شيعيان هميشه به امام دسترسي داشتند،لذا ممكن بود پذيرش مسأله غيبت ـ در صورت طرح اين مسأله به صورت ناگهاني ـ از سوي مردم به راحتي انجام نپذيرد؛ از اين رو امام هادي و امام عسگري (عليهما السّلام) ضمن دادن آگاهي هاي لازم به مردم در زمينهغيبت،كمتر در اجتماع مردم حضور مي يافتند و بيشتر توسط اصحاب خاص خود با مردم تماس مي گرفتند تا مردم را براي پذيرش مسألهغيبت آماده كنند. اين امر يعني عدم حضور دائمي امام (عليه السّلام) در اجتماع شيعيان و آماده سازي آنان براي پذيرش مسأله غيبت از جمله مسايلي بود كه باعث محدودتر شدن ارتباط امام (عليه السّلام) با شيعيان و در نتيجه محدوديت احاديث صادره از آن امام همام گرديد.
مجموع اين عوامل باعث شد كه امام هادي (عليه السّلام) در طول دوران امامت خويش،فرصت چنداني براي طرح مباحث علم الحديث نداشته باشند و اندك رواياتي كه در اين زمينه از ايشان رسيده اكثراً پاسخ هايي است كه امام (عليه السّلام) به سؤالات اصحاب در زمينه هاي مختلف علوم حديث داده اند؛ وگرنه به دلايلي كه ذكر شد،امام هادي (عليه السّلام) مجال بيان قواعد علم الحديث را به صورت تفصيلي نداشتند؛ لذا مباحث و آراي علم الحديثي در كلام امام هادي (عليه السّلام) بسيار اندك است.

3) قلّت نسبي روايات امام هادي (عليه السّلام)


يكي ديگر از عواملي كه باعث شده است تا احاديث امام هادي (عليه السّلام) در حوزهعلوم حديث محدود شود اين است كه در مقايسه با ساير ائمه (عليهم السّلام)،مجموع روايات آن حضرت بسيار اندك است؛ به عنوان مثال از امام صادق (عليه السّلام) بيش از دوازده هزار روايت در كتب روايي آمده است؛ در كتاب موسوعة الامام الصادق (عليه السّلام) تاليف سيد محمد كاظم قزويني،11624 روايت از آن امام،درباره موضوعات مختلف آمده است. اما مجموع روايات امام هادي (عليه السّلام) در كتب روايي شيعه به 500 روايت نمي رسد و در مسند الامام الهادي (عليه السّلام) كمتر از 400 روايت از ايشان آمده است. لذا از آن جا كه كل روايات وارده از امام هادي (عليه السّلام) در مقايسه با ساير ائمه خصوصاً صادقين (عليهما السّلام) بسيار كم است؛ لذا به طريق اولي روايات وارده از آن امام در حوزه علوم حديث نيز بسيار كم خواهد بود.
آراي علم الحديثي امام هادي (عليه السّلام )

گفتيم كه در ميان احاديث وارده از امام هادي (عليه السّلام)،رواياتي هست كه بيان گر برخي از قواعد علم الحديث مي باشد و از آن جا كه شناخت اين روايات مي تواند راه گشاي محققين در اين زمينه باشد،لذا در اين بخش آراي علم الحديثي امام هادي (عليه السّلام) را بيان خواهيم كرد.

1ـ شرايط راوي


روي الكشي عن ابي محمد جبرئيل بن احمد الفاريابي قال: حدثني موسي بن جعفر بن وهب قال: حدثني ابوالحسن احمد بن حاتم بن ماهويه قال: كتبت اليه ـ يعني اباالحسن الثالثـ اسأله عمن آخذ معالم ديني؟ ـ و كتب اخوه ايضاً بذلك. ـ فكتب اليهما: فهمت ما ذكرتما فاعتمدا في دينكما علي كبير في حبنا و كل كثير التقدم في امرنا فانهم كافو كما إن شاء الله تعالي.
احمد بن حاتم گويد: به امام هادي (عليه السّلام) نوشتم از چه كسي معارف دينم را ياد بگيرم؟ ـ و برادر او نيز چنين سؤالي از امام كرده بود. ـ امام (عليه السّلام) براي آن دو نوشت: آنچه را كه گفته بوديد دريافتم. پس در دين خودتان به كسي كه محبّتش نسبت به ما بيشتر است و كسي كه در ولايت ما سابقه بيشتري دارد اعتماد كنيد كه چنين افرادي براي شما [در اين امر] كفايت مي كنند إن شاء الله.
آنچه كه در نگاه اول مي توان از اين روايت دريافت،اين است كه در اخذ روايت و قبول آن از روات، محبت اهل بيت (عليهم السّلام) شرط اساسي است؛ به عبارت ديگر امامي بودن راوي شرط اساسي در قبول روايت اوست. اما آنچه در اين روايت كمتر بدان مورد توجه قرار گرفته، عبارت كل كثير التقدم في حبّنا است كه مي توان چنين از آن برداشت كرد: چنانچه تمامي روات دو حديثِ متعارض، امامي مذهب باشند،روايتي رجحان دارد كه راوي آن در امامي بودن سابق باشد. شايد علت عدم توجه علماي حديث به اين مطلب،اين باشد كه چنين موردي خيلي به ندرت يافت مي شود؛ ولي به هر حال مي توان از اين روايت چنين قاعده اي را استخراج كرد. لازم به ذكر است كه در علوم حديث امامي بودن راوي از شرايط سند صحيح و حسن است.

2ـ شرايط عمل به حديث و دعوت به عرضهحديث به معصومين (ع)


1ـ محمد بن عيسي قال: أقراني داود بن فرقد الفارسي كتابه الي ابي الحسن الثالث (عليه السّلام) وجوابه بخطه فقال نسألك عن العلم المنقول الينا عن آبائك و اجدادك قد اختلفوا علينا فيه كيف العمل به علي اختلافه؟ اذا نرد اليك فقد اختلف فيه. فكتب ـ و قرأتهـ ما علمتم انه قولنا فالزموه و ما لم تعلموا فردوه الينا.
محمد بن عيسي گويد: داود بن فرقد فارسي نامه خودش به امام هادي (عليه السّلام) و پاسخ ايشان به خودشان را براي من خواند كه سؤال كرده بود: از شما درباره علم روايت شده از پدران و نياكانتان كه به صورت هاي مختلف به ما رسيده است،مي پرسيم؛ در صورت وجود اختلاف، عمل بدان چگونه است؟ پس امام (عليه السّلام) نوشت: هر چه را كه دانستيد سخن ماست بدان عمل كنيد و هر چه را كه ندانستيد به خودمان بر گردانيد.
اين روايت به بيان يكي از شرايط عمل به حديث مي پردازد،به اين ترتيب كه هر گاه يقين شود روايتي سخن معصوم است،عمل به آن لازم مي باشد؛ يعني علم به صدور حديث از معصوم،الزام در عمل به آن مي آورد. حال اين سؤال پيش مي آيد كه در رواياتي كه علم به صدور روايت از معصوم نداريم چه كنيم؟ پاسخ اين سؤال در قسمت دوم روايت است كه مي فرمايد: اينگونه روايات را به معصوم عرضه مي كنيم و ما در صفحات آينده دربارهعرضه روايات بحث خواهيم كرد.
2ـ من كتاب المسايل، من مسايل محمد بن علي بن عيسي: حدثنا محمد بن احمد بن محمد بن زياد و موسي بن محمد بن علي بن موسي قال كتبت الي ابي الحسن (عليه السّلام) اسأله عن العلم المنقول الينا عن آبائك و اجدادك صلوات الله عليهم قد اختلف علينا فيه فكيف العمل به علي اختلافه و الرد اليك فيما اختلف فيه فكتب عليه السّلام، ما علمتم انه قولنا فالزموه و ما لم تعلموا فردّوه الينا.
محمد بن احمد و موسي بن محمد گويند: به امام هادي (عليه السّلام) نوشتم و از او درباره علمي كه از پدران او بر ما مي رسد سؤال كردم كه به صورت هاي مختلف به ما رسيده است؛ حال با اين اختلافات عمل به آن ها و يا بازگرداندن آن ها به شما چگونه است؟ امام (عليه السّلام) نوشتند: هر چه را كه دانستيد سخن ماست،پس بدان عمل كنيد و هر چه را كه ندانستيد به ما بازگردانيد.
اين روايت با روايت قبلي تقريباً يكي است و فقط اسناد آن فرق مي كند. اما مطلب ديگري كه از اين روايت مي توان دريافت، لزوم عرضهحديث به معصومين است كه اين عرضهحديث از كار هايي است كه اصحاب ائمه (عليهم السّلام) كراراً آن را انجام مي داده ا ند. عرضهروايت به معصوم چند شيوه داشته است:
گاهي عرضهحديث براي تصحيح و تأييد متن حديث بوده است و گاهي عرضهحديث براي فهم متن حديث و مفهوم آن بوده است كه در بخش اقدامات علم الحديثي امام،نمونه هايي از عرضهاحاديث به امام هادي (عليه السّلام) را ذكر خواهيم كرد.

3ـ پرهيز از غرائب


نكته ديگري كه از روايت فوق مي توان برداشت كرد، پرهيز از احاديث غريب است؛ بدين معني كه هر حديثي كه صدور آن از معصوم مشهور باشد،بدان مي توان عمل كرد؛ ولي هر حديثي كه در نزد علماي حديث،غريب باشد عمل به آن ابتداءً جايز نيست و بايد به معصوم عرضه شود.

4ـ رعايت شرايط نقد حديث


محمد بن الحسين عن محمد بن اسماعيل عن حمزة بن بزيع عن علي السائي عن ابي الحسن (عليه السّلام) انه كتب اليه في رسالة و لا تقل لما بلغك عنا او نسب الينا: هذا باطل و ان كنت تعرف خلافه فانك لا تدري لِمَ قلنا و علي اي وجهٍ وصفة؟
امام هادي (عليه السّلام)،در نامه اي به علي السائي نوشت: هر گاه روايتي از ما به تو رسيد و يا چيزي را به ما نسبت دادند تو فوراً نگو كه اين باطل است؛ اگر چه خلاف آن را [از ما] بداني چرا كه تو نمي داني ما چرا آن حرف را زده ايم و بر چه وجه و صفتي بيان كرده ايم.
اين روايت،اشاره به اين نكتهمهم دارد كه نقد حديث شرايطي را مي طلبد و هر كسي صلاحيت اين كار را ندارد. ضمناً از جمله فانك لا تدري لِمَ قلنا و علي اي وجهٍ وصفة مي توان دريافت كه سخنان ائمه (عليهم السّلام) نيز همانند قرآن وجوه مختلفي دارند كه شناخت اين وجوه نيازمند تدبر و تعقل است و سزاوار نيست كه به محض دريافت روايتي كه در ظاهر با آموزه هاي ديني مخالفت نبايد حكم به مجعول بودن آن داد؛ بلكه بايد جانب احتياط را رعايت كرده و امكان وجود تقيه يا وضعِ حكم جديد و... را در نظر گرفت.

5ـ پرهيز از قياس در برداشت از روايات


السندي بن محمد عن صفوان بن يحيي عن محمد بن حكيم عن ابي الحسن (عليه السّلام) قال: قلت له: تفقهنا في الدين و روّينا و ربّما وَرَدَ علينا رجلٌ قد ابتلي بشيءٍ صغيرٍ الذي ما عندنا فيه بعينه شيءٍ و عندنا ما هو يشبه مثله، أفَنُفْتِيهِ بما يشبِهَهُ؟ قال: لا و مالكم و القياس في ذلك هلك من هلك بالقياس... .
محمد بن حكيم گويد: به امام هادي (عليه السّلام) عرض كردم: ما در دين تقيه كرديم و اي بسا شخصي بر ما وارد مي شود كه مسألهكوچكي دارد كه ما عين را تا به حال نديده ايم وليكن چيزهايي شبيه آن قبلاً نزد ما بوده است آيا مي توانيم به مسايل مشابه آن فتوا بدهيم؟ امام (عليه السّلام) فرمود: خير، شما را با قياس چه كار؟ هر كس هلاك شد به خاطر اين هلاك شد كه قياس كرد.
اولين نكته اي كه در مطالعهاين روايت دريافت مي شود،پرهيز از قياس در برداشت از روايات است. قياس از جمله مسايلي است كه در فقه شيعه جايز نيست؛ اما متأسفانه علماي اهل سنت در بسياري از امور از آن استفاده كرده و بيراهه رفته اند. به هر حال قياس دربر داشت از آيات و روايات جايز نيست.
اقدامات امام هادي (عليه السّلام) در زمينه علوم حديث

اقدامات امام هادي (عليه السّلام) در حوزهعلوم حديث را مي توان در سه بخش عمده بيان كرد:
1. تصحيح، تأييد و ردّ احاديث يا مجموعه هاي حديثي
2. جرح و تعديل راويان توسط امام هادي (عليه السّلام)
3. تأليف و يا املاء مجموعه هاي روايي
1ـ تصحيح، تأييد و ردّ احاديث يا مجموعه هاي حديثي

الصدوق قال: حدثني أبي قال: حدثنا سعد بن عبدالله عن يعقوب بن يزيد عن بعض اصحابنا قال: دخلت علي ابي الحسن علي بن محمد العسكري (عليه السّلام) يوم الأربعاء و هو يحتجم فقلت له: ان اهل المحرمين يروون رسول الله (صلي الله عليه و آله) انه قال: من احتجم يوم الأربعاء فاصابه بياض فلا يلو من الا نفسه فقال: كذبوا انما يصيب ذلك من حملته امه في طمث.
راوي مي گويد: در روز چهارشنبه امام هادي (عليه السّلام) را ديدم كه حجامت مي كند عرض كردم: اهل حرمين (مكه و مدينه) از پيامبر (صلّي الله عليه و آله) روايت مي كنند كه فرمودند: هر كس در روز چهارشنبه حجامت كند و به سفيدي مبتلا شود جز خودش هيچ كس را ملامت نكند. امام (عليه السّلام) فرمود: دروغ مي گويند؛ اين در صورتي است كه مادرش او را در حال حيض باردار شده باشد.
اين روايت,از جمله رواياتي است كه اقدام امام هادي (عليه السّلام) نسبت به اصلاح حديث را نشان مي دهد.
علي بن مهزيار قال: قلت [لابي الحسن (عليه السّلام)]: روي بعض مواليك عن آبائك (عليهم السّلام) ان كل وقف الي وقت معلوم فهو واجب علي الورثة و كل وقف الي غير وقت معلوم جهل مجهول باطل مردود علي الورثة و انت اعلم بقول آبائك؟ فكتب: هو عندي كذا
علي بن مهزيار گويد: به امام هادي (عليه السّلام) گفتم: بعضي از دوستانت از پدرانت روايت مي كنند كه هر وقفي به وقتي معلوم بر ورثه واجب است و هر وقفي به غير وقتي معلوم جهل و نامعلوم و باطل است و به ورثه بازگردانده مي شود. تو خود به گفتار پدرانت داناتري. [آيا همين طور است كه مي گويند؟] پس حضرت نوشتند: همين گونه است.
اين روايت نيز نمونه اي از روايات عرضه شده بر امام هادي (عليه السّلام) است كه ايشان آن را تأييد كرده اند.
محمد بن الريان: كتبت الي العسكري (عليه السّلام) جعلت فداك روي لنا ان ليس لرسول الله (صلّي الله عليه و آله) من الدنيا الا الخمس فجاء الجواب: ان الدنيا و ما عليها لرسول الله(صلّي الله عليه و آله).
محمد بن ريان مي گويد: به امام عسگري (عليه السّلام) نوشتم: فدايت گردم به ما روايت شده كه رسول خدا از دنيا چيزي جز خمس نداشته پس جواب آمد: دنيا و هر آنچه در دنيا است از آنِ رسول خداست.
اين روايت نيز نمونه اي از روايات عرضه شده اي است كه امام هادي (عليه السّلام) آن را رو كرده اند.
بر خلاف روايات قبل كه هدف از عرضهآن ها تصحيح، تأييد و يا ردّ آن ها از طرف معصوم (عليه السّلام) است گاهي رواياتي عرضه مي شده و از امام درخواست مي شد مفهوم آن را بيان فرمايد كه در اين جا به ذكر يك نمونه بسنده مي كنيم:
صقر بن ابي دلف،خدمت امام هادي (عليه السّلام) رسيد و عرض كرد: يا سيدي حديثٌ يروي عن النبي لا اعرف معناه قال ما هو؟ قلت: قوله: لا تعادوا الايام فتعاديكم ما معناه؟ فقال: نعم الايام نحن بنا قامت السماوات و الارض فَالسَّبتُ اسم رسول الله و الاحد اميرالمؤمنين و الاثنين الحسن والحسين و الثلثاء علي بن الحسين و محمد بن علي الباقر و جعفر بن محمد و الاربعاء موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و انا و الخميس ابني الحسن و الجمعه ابن انني و اليه تجتمع العصابة الحق و هو الذي يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً فهذا معني الايام و لا تعادوا الايام في الدنيا فيعادوكم في الآخرة
صقر بن ابي دلف گويد: به امام هادي (عليه السّلام) عرض كردم كه مولاي من حديثي از پيامبر (صلّي الله عليه و آله) روايت شده كه معنايش را نمي دانم؛ فرمود: آن حديث چيست؟ عرض كردم: فرمايش آن حضرت كه فرمود: با روزها دشمني نكنيد آن ها با شما دشمني مي كنند. معني اين حديث چيست؟ فرمود: آري روزها ما هستيم و آسمان و زمين با وجود ما برپا شده است. شنبه اسم رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله) و يك شنبه اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و دوشنبه حسن و حسين و سه شنبه علي بن حسين و محمد بن علي باقرالعلوم و جعفر بن محمد و چهارشنبه موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و من و پنج شنبه فرزندم حسن و جمعه فرزند فرزندم است و گروه حق بر گرد او جمع مي شوند و اوست كسي كه زمين را از عدل و داد پر مي كند هم چنآن كه از ظلم و ستم پر شده باشد و اين است معني روزها و در دنيا با روزها دشمني نكن كه با تو در آخرت دشمني مي كنند.
اين روايت نمونه اي از رواياتي است كه هدف راوي از عرضه آن به امام هادي (عليه السّلام) دريافت معني و پيام حديث است.
علاوه بر عرضه و تصحيح روايات گاهي اتفاق مي افتاد كه يكي از اصحاب، كتابي يا مجموعه اي حديثي را خدمت امام آورده و امام پس از رؤيت و مطالعهكتاب،آن نسبت به تأييد، تصحيح و يا ردّ آن اقدام مي فرمودند كه به چند نمونه از اين موارد در دورهامام هادي (عليه السّلام) اشاره مي كنيم:
1ـ داود بن القاسم الجعفري قال: ادخلت كتاب يوم و ليله الذي الّفه يونس بن عبدالرحمن، علي ابي الحسن العسكري (عليه السّلام) فنظر فيه و تصفحه كله ثم قال هذا ديني و دين آبائي و هوالحق كله
داود بن قاسم مي گويد: كتاب يوم و ليله يونس بن عبدالرحمن را به امام عسگري (عليه السّلام) عرضه كردم؛ ايشان در آن نگاه كرد و همهآن را ورق زده سپس فرمودند: اين دين من و دين پدران من است و همهآن حقيقت است.
2ـ سهل بن يعقوب مي گويد: كتاب اختيارات الايام از امام صادق (عليه السّلام) را به دست آوردم و آن را به حضور امام هادي (عليه السّلام) بردم و عرض كردم: مما حدثني به الحسن بن عبدالله بن مطهر عن محمد بن سليمان عن ابيه عن سيدنا الصادق في كل شهر فاعرضه عليك؟ فقال لي: افعل! فلمّا عرضته عليه و صحّحته قلت له يا سيدي في اكثر هذه الايام قواطع عن المقاصد لما ذكر فيها من التحذير و المخاوف... .
حديث ادامه دارد و اجمالاً اينكه امام هادي (عليه السّلام)،در نهايت كتاب را تأييد مي كنند.

2ـ جرح وتعديل راويان توسط امام هادي (عليه السّلام)


رواياتي از امام هادي (عليه السّلام)،در منابع حديثي نقل شده است كه در آن ها برخي از روات حديث تعديل و يا احياناً جرح و ذم شده اند. البته اين روايات آن گونه كه نقل قول هاي رجالي دلالت مي كند،صراحتاً به تعديل و جرح دلالت ندارند؛ بلكه مضمون كلام امام به گونه اي است كه مي توان از آن به عنوان مدح يا قدح براي راوي استفاده كرد.
الف) تعديل راويان در كلام امام هادي (عليه السّلام)

1ـ يونس بن عبدالرحمن


در صفحات قبل گفتيم كه ابوهاشم جعفري كتاب يوم و ليله از يونس را به امام عرضه داشت و ايشان پس از رويت كتاب و ورق زدن آن فرمودند: اين دين من و دين پدرانم است و همهآن حق است.
از اين روايت،علاوه بر تأييد كتاب يونس مي توان مدح يونس بن عبدالرحمن را نيز استفاده كرد.

2ـ علي بن جعفر


قال الكشي: وجدت بخط جبرئيل بن احمد عن موسي بن جعفر عن ابراهيم بن محمد انه قال: كتبت الي ابي الحسن (عليه السّلام): جعلت فداك قبلنا اشياء يحكي عن فارس و الخلاف بينه و بين علي بن جعفر حتي صار يبرأ بعضهم من بعض، فان رايت ان تَمنّ علي بما عندك فيهما و ايهما يتولي حوائج قبلك حتي لا اعدوه الي غيره فقد احتجت الي ذلك فعلت ان شاء الله؟
فكتب: ليس عن مثل هذا يسأل و لا في مثله يشك، قد عظم الله قدر علي بن جعفر متعنا الله تعالي عن يقايس اليه فاقصد علي بن جعفر بحوائجك و اخشوا فارساً و امتنعوا من ادخاله في شيء من اموركم تفعل ذلك انت و من اطاعك من اهل بلادك فانه قد بلغني ما تموه به علي الناس فلا تلتفتوا اليه ان شاء الله .
ابراهيم بن محمد گويد: به امام هادي (عليه السّلام) نوشتم: فدايت شوم؛ نزد ما چيز هايي است كه از فارس و اختلافش بين علي بن جعفر حكايت مي كند تا جايي كه آن دو از همديگر دوري مي جويند. پس اگر صلاح مي داني بر ما منت گذاشته و ‍[بفرماييد] كدام يك از آن دو امور را از طرف شما متولي است تا اينكه با او دشمني نكرده و از او پيروي كنيم. پس امام (عليه السّلام) نوشت: در چنين چيزي جاي سؤال و ترديد نيست. قطعاً خداوند منزلت علي بن جعفر را رفيع كرده ـ كه خداوند ما را با وجود متمتع گرداندـ از اينكه با كسي چون فارس مقايسه شود. پس در كارهايت به علي بن جعفر رجوع كن و از فارس بترسيد و او را از دخالت كردن در كارهايتان باز داريد. تو و كسانيكه از تو حرف شنوي دارند چنين كنيد. به درستي آنچه كه او به مردم به دروغ جلوه مي دهد به من رسيده است پس به او توجه نكنيد ان شاء الله.
اين روايت،در تعديل و توثيق علي بن جعفر و جرح فارس كاملاً واضح است و نيازي به توضيح ندارد؛ البته غير از اين روايت، روايت هاي ديگري نيز درباره علي بن جعفر وجود دارد كه هيچ كدام به اندازه اين روايت در توثيق علي بن جعفر آشكار نيستند.

3ـ ابن علي راشد، عيسي بن جعفر و ابن بند


الكشي قال: حدثني محمد بن قولويه قال: حدثنا سعد بن عبدالله قال: حدثنا احمد بن هلال عن محمد بن الفرج قال: كتبت الي ابي الحسن (عليه السّلام) اسأله عن ابي علي بن راشد و عن عيسي بن جعفر بن عاصم و ابن بند؟ فكتبت الي: ذكرت ابن راشد رحمه الله فانه عاش سعيداً و مات شهيداً و دعا لابن بند و العاصمي.
محمد بن فرح گويد: به امام هادي (عليه السّلام) نامه نوشته و از او درباره علي بن راشد و عيسي بن جعفر و ابن بند پرسيدم. حضرت نوشت: ابن راشد را ياد كردي؛ خدا او را رحمت كند. خوشبخت زيست و شهيد از دنيا رفت و ابن بند و عيسي بن جعفر را نيز دعا كرد.
اين روايت،در توثيق ابن راشد تقريباً آشكار است؛ چرا كه امام (عليه السّلام) او را خوشبخت در دنيا و آخرت معرفي كرده است. اما در اينكه دعاي امام هادي (عليه السّلام) در مورد ابن بند و عيسي بن جعفر مي تواند دلالت بر توثيق داشته باشد،بايد گفت كه اين چنين نيست و اين دعا فقط در حد يك مدح پذيرفته است؛ چرا كه امام توثيق آشكاري انجام نداده اند بلكه آن دو را دعا كرده اند و صِرف دعاي امام در حق كسي نمي تواند به عنوان دليلي بر وثاقت و عدالت راوي مطرح شود.

4ـ ايوب بن نوح


المجلسي عن الطوسي انه قال: من المحمودين ايوب بن نوح بن دراج ذكر عمرو بن سعيد المدائني و كان فطحياً قال: كنت عند ابي الحسن العسكري (عليه السّلام) بصريا اذ دخل ايوب بن نوح و وقف قدّامه فامره بشيء، ثم انصرف و التفتَ اليّ ابوالحسن (عليه السّلام) و قال: يا عمرو إن احببت أن تنظر الي رجل من اهل الجنه فانظر الي هذا.
عمرو بن سعيد ـ كه فطحي بودـ گويد: نزد امام هادي (عليه السّلام) بودم كه ايوب بن نوح وارد شده و در برابر امام ايستاد. امام،انجام كاري را به او امر كردند. سپس رو به من كرده و فرمودند: اي عمرو اگر دوست داشتي به صورت يكي از اهل بهشت نگاه كني،پس به اين ‍[ايوب] نگاه كن.
دلالت اين روايت بر مدح ايوب،آشكار است و با آن كه راوي حديث،فطحي مذهب است مي تواند به عنوان توثيق براي ايوب بن نوح محسوب شود؛ چرا كه در روايات مدح اگر راوي غير امامي باشد و روايت در توثيق امامي باشد،روايت آن غير امامي را مي پذيريم.
ب) جرح راويان در كلام امام هادي (عليه السّلام)

1ـ علي بن حسكة قمي


الكشي قال: حدثني الحسين بن الحسن بن بندار القمي قال: حدثنا سهل بن زياد الآدمي قال: كتبت بعض اصحابنا الي ابي الحسن العسكري (عليه السّلام) جعلت فداك يا سيدي ان علي بن حسكه يدعي انه من اوليائك و انك انت الاول القديم و انه بابك و نبيك امرته أن يدعو الي ذلك و يزعم ان الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم كل ذلك معرفتك و معرفة من كان في مثل حال ابن حسكه فيما يدعي من البابية و النبوة، فهو موص كامل سقط عنه الاستعباد بالصلاة و الصوم و الحج و ذكر جميع شرائع الدين ان معني ذلك كله ما ثبت لك و مال الناس اليه كثيراً فان رأيت ان تمن علي مواليك بجواب في ذلك تنجيهم من الهلكه؟
قال: فكتب (عليه السّلام): و كذب ابن حسكه عليه لعنة الله و بحسبك اني لاأعرفه في مواليّ ماله لعنه الله فوالله ما بعث الله محمداً و الانبياء قبله الا بالحنيفيه و الصلاة و الزكاة و الصيام و الحج و الولايه و ما دعي محمد (صلّي الله عليه و آله) الا الي الله وحده لا شريك له و كذلك نحن الاوصياء من ولده عبدالله لا نشرك به شيئاً اذ اطعناه رحمنا و ان عصيناه عذبنا، ما لنا علي الله من حجة بل الحجة لله علينا و علي جميع خلقه ابراء الي الله ممن يقول ذلك و انتفي الي الله من هذا القول، فاهجروهم لعنهم الله و الجؤهم الي ضيق الطريق فان وجدتم احداً منهم فاخدش رأسه بالحجر.
سهل بن زياد گويد: يكي از دوستانمان به امام عسگري (عليه السّلام) نوشت: مولاي من، فدايت گردم علي بن حسكه ادعا مي كند كه از دوستان توست و تو اول قديم هستي و او باب [معرفت] توست و پيامبر توست كه او را امر كرده اي كه مردم را به سوي تو دعوت كند و مي پندارد كه نماز و زكات و حج و روزه، همه شناخت توست و شناخت كساني مثل ابن حسكه،در آنچه كه از بابيت و نبوت ادعا مي كند و او مؤمن كامل است كه عبادت به نماز و روزه و حج و جميع شرايع دين از او ساقط شده است و تمامي شرايع دين به معني آن چيزي است كه بر تو ثابت باشد و بسياري از مردم به او متمايل شده اند. اگر صلاح بدانيد،بر ما منت گذارده و جوابي بدهيد كه دوست دارانتان را از هلاكت نجات دهد.
امام (عليه السّلام) نوشت: ابن حسكه دروغ گفته خدا او را لعنت كند و براي تو همين كافي است كه من او را درميان دوستانم نمي شناسم. لعنت خدا بر او باد. قسم به خدا كه خداوند محمد را ـ كه درود خدا بر او بادـ و ديگر انبياء را جز به دين حنيف و نماز و زكات و روزه و حج و ولايت مبعوث نكرد و او جز براي خداوند يكتاي لا شريك دعوت نكرد و اين چنين هستيم،ما اوصياء از فرزندان او و بندگان خداوند كه شريكي براي او قرار نمي دهيم. اگر او را اطاعت كنيم بر ما رحمت مي كند و اگر سركشي كنيم عذابمان مي كند. ما دليلي بر خداوند نداريم؛ بلكه حجت از آن خداوند است بر ما و بر جميع آفريدگانش. به خداوند پناه مي برم از آنچه مي گويند. پس آن ها را ترك كنيد كه لعنت خداوند بر آن ها باد و آن ها را در تنگنا قرار دهيد و اگر كسي از آنان را يافتيد سرش را با سنگ بشكنيد.
اين روايت،دلالت آشكار در دروغگو بودن ابن حسكه دارد. البته غير از اين روايت، روايت هاي ديگري نيز در جرح او وجود دارد كه هيچ كدام در شدت جرح به پاي اين روايت نمي رسند و ما از ذكر آن ها خودداري كرديم.
2ـ ابن باباي قمي و فَهريّ

قال الكشي: قال سعد: حدثني العبيدي قال: كتب اليّ العسكري ابتداءً منه: ابرأ الي الله من الفهريّ و الحسن بن محمد بن بابا القمي، فابرأ منهما فاني محذرك و جميع موالي و اني العنهما عليهما لعنه الله مستاكلين باكلان بنا الناس فتانين موذبين آذاهما الله ارسلهما في للعنه و ارسلهما في الفتنه ركسا يزعم ابن بابا اني بعثته نبياً و انه باب عليه لعنة الله سخر منه الشيطان فأقواه، فلعن الله من قبل منه ذلك. يا محمد ان قدرت أن تخدش راسه بالحجر فافعل فانه قد آذاني آذاه الله في الدنيا و الآخرة.
عبيدي گويد: امام هادي (عليه السّلام) برايم نوشت: برائت مي جويم از فهري و ابن بابا و تو نيز از آن دو برائت بجوي و دوري كن و من تو را و جميع دوستانم را از اين دو بر حذر مي دارم و آن ها را لعن مي كنم لعنت خداوند بر آن دو باد؛ فتنه گران و اذيت كنندگاني كه خداوند آن ها را آزار دهد و آن ها را در لعنت خود بفرستد. ابن بابا مي پندارد كه من او را مبعوث كرده ام و او بابي بر آن است. لعنت خداوند بر او باد شيطان او را تسخير كرده و او را تقويت مي كند و خداوند طرفداران او را لعنت كند. اي محمد،اگر توانستي سر او را با سنگ بشكن اين كار را بكن كه او مرا اذيت كرده. خداوند او را در دنيا و آخرت اذيت كند.
لازم به توضيح نيست؛ چرا كه اين روايت نيز در جرح ابن بابا و فهري آشكار است. روايت هاي ديگري نيز در جرح او وجود دارد كه به همين يك روايت اكتفا مي كنيم.
3ـ فارس بن حاتم قزويني

قال الكشي: وجدت بخط جبرئيل بن احمد حدثني موسي قال: كتب عروة الي ابي الحسن (عليه السّلام) في أمر فارس بن حاتم فكتب: كذبوه و اهتكوه أبعده الله و أخزاه فهو كاذب في جميع ما يدعي و يصف و لكن صونوا انفسكم عن الخوض و الكلام في ذلك و توقوا مشاورته و لا تجعلوا له السبيل الي طلب الشر كفانا الله مؤنته و مؤنة من كان مثله.
موسي بن جعفر گويد: عروة به امام هادي (عليه السّلام) درباره فارس بن حاتم نوشت و امام پاسخ داد: او را تكذيب كنيد و برانيد. خداوند او را دور كند و او را ضايع گرداند. او در تمامي آنچه ادعا مي كند و توصيف مي كند،دروغگو است. اما خودتان را از غور و سخن در اين باره دور نگه داريد و از مشورت او كناره گيري كنيد و راه شر براي او باقي نگذاريد. خداوند ما را از شر او و امثال او در امان نگه دارد.
اين روايت نيز در جرح ابن حاتم آشكار است و آشكارا او را تكذيب كرده است. البته رواياتي كه او را جرح مي كنند بيش از ده روايت است؛ و ليكن ما به جهت رعايت اختصار به همين يك روايت بسنده مي كنيم.
4ـ قاسم يقطيني

الكشي عن سعد قال: حدثني سهل بن زياد الآدمي عن محمد بن عيسي قال: كتب الي ابوالحسن العسكري ابتداءً منه: لعن الله القاسم اليقطيني و لعن الله علي بن حسكه القمي ان شيطاناً يترائي للقاسم فيوحي اليه زخرف القول غروراً.
محمد بن عيسي گويد: امام هادي (عليه السّلام) برايم نوشت: خداوند قاسم يقطيني و علي بن حسكه قمي را لعنت كند. حقيقتاً شيطاني براي قاسم جلوه گر مي شود و حرف هاي بيهوده و پوچي را جهت فريب دادن وي بر او الهام مي كند.
اين روايت،در جرح و تكذيب قاسم يقطيني آشكار است و صراحتاً او را دروغگو و ملعون قلمداد كرده است.
3ـ تأليف يا املاء مجموعه هاي روايي توسط امام هادي (ع)

از ديگر اقدامات امام هادي (عليه السّلام)،در علوم حديث مي توان از تاليف و يا املاء مجموعه هاي روايي نام برد كه در اين زمينه سه اثر از امام هادي (عليه السّلام) در لا به لاي ميراث حديثي شيعه به جا مانده است كه در اين جا به بيان مختصر هر يك از آن ها مي پردازيم.
الف) رساله امام هادي (عليه السّلام) در جبر و تفويض براي اهواز
اين رساله نامه اي است از امام هادي (عليه السّلام) كه در پاسخ به سؤال مردم اهواز در جبر و تفويض نوشته شده است. متن كامل اين رساله در تحف العقول آمده است.
ب) مسايل يحيي بن اكثم
اين مجموعه شامل سؤال و جواب هايي از يحيي بن اكثم و امام هادي (عليه السّلام) است. يحيي از نزديكان دستگاه خلافت عباسي بود كه براي امام هادي (عليه السّلام)،حدود سيزده سؤال مختلف در مسايل مختلف اعتقادي، فقهي و غيره مطرح كرده و توسط موسي بن محمد برادر امام هادي (عليه السّلام) به آن حضرت ارسال كرد و حضرت هادي (عليه السّلام) پاسخ همه سؤال ها را براي برادراشان موسي املاء كردند. اين سؤال و جواب ها نيز به طور كامل در تحف العقول آمده است.
ج) زيارت جامعه كبيره
اين زيارت از نظر سند،صحيح ترين زيارات و از جهت متن،فصاحت و بلاغت بهترين آن هاست. موسي بن عبدالله نخعي گويد: به امام هادي (عليه السّلام) عرض كردم اي فرزند رسول خدا، مرا زيارتي بليغ و كامل تعليم فرما تا هرگاه خواستم يكي از شما را زيارت كنم آن را بخوانم. پس حضرت در پاسخ درخواست او زيارت جامعه كبيره را به ايشان تعليم داد. اين زيارت نامه بهترين و صحيح ترين منبع براي امام شناسي است. متن كامل اين زيارت،در تهذيب الاحكام و بحار الانوار آمده است.

***

1. ابن بابويه، محمد بن علي؛ كمال الدين و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، چاپ اول، قم: دارالحديث، 1380.
2. اصفهاني، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبين، چاپ سوم، بيروت؛ مؤسسة الاعلمي، 1419 هـ . ق.
3. امين، سيد محسن؛ في رحاب ائمة اهل البيت (عليه السّلام)، ترجمه علي حجتي كرماني، چاپ اول، تهران: سروش، 1374.
4. حراني، حسين بن شعبه؛ تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه آيت الله كمره اي، تهران؛ كتابخانه اسلاميه، 1369.
5. حرّ عاملي، محمد بن حسن؛ وسائل الشيعة الي تحصيل مناسك الشريعة، چاپ اول، بيروت؛ مؤسسه آل البيت، 1413.
6. خضري بك، شيخ محمد؛ محاضرات تاريخ الامم الاسلامية، دارالفكر، بي تا.
7. خطيب بغدادي؛ تاريخ البغداد، بيروت؛ دارالكتاب العربي، بي تا.
8. سيوطي، جلال الدين؛ تاريخ الخلفاء، بيروت؛ المكتبة العصرية، 1422.
9. صادقي اردستاني، احمد؛ زندگاني حضرت عبدالعظيم (عليه السّلام)، چاپ سوم، تهران؛ حافظ نوين، 1380.
10. طوسي، محمد بن حسن؛ تهذيب الاحكام، بيروت؛ دارصعب،1410.
11. طوسي، محمد بن حسن؛ اختيار معرفة الرجال، چاپ اول، مشهد؛ دانشگاه فردوسي، 1348.
12. عطاردي، عزيزالله؛ مسند الامام الهادي (عليه السّلام)، چاپ اول، قم؛ مؤتمر العالمي للامام الرضا (عليه السّلام)، 1410.
13. عقيقي بخشايشي؛ چهارده نور پاك، چاپ اول، تهران؛ نويد اسلام، 1381.
14. قرشي، باقر شريف؛ حياة الامام الهادي (عليه السّلام)، چاپ اول، بيروت؛ دارالاضواء، 1408.
15. كليني، محمد بن يعقوب؛ الكافي، چاپ سوم، بيروت؛ دارصعب، 1401.
16. مجلسي، محمد باقر؛ بحار الانوار، چاپ سوم، بيروت؛ دار احياء التراث العربي، 1403.
17. مجلسي، محمد باقر؛ جلاء العيون، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1353.
18. معارف، مجيد؛ تاريخ عمومي حديث، چاپ اول، تهران؛ كوير، 1377.