امام هادي عليه السلام و شعري همچون ذوالفقار


شعر ملكوتي امام هادي عليه السلام در مجلس متوكل عباسي، تأثيري همچون شمشير اميرالمونين علي عليه السلام در نبرد احزاب داشت. آن حضرت، آنچنان در اين شعر، استوار و قاطع سخن گفتند كه اشك متوكل عباسي جاري شد و از گريه متوكل، همه حاضران در مجلس نيز به گريه افتادند و در ادامه متوكل منقلب شد و كاسه شراب را شكست.
ابن جوزي نويسنده اهل سنت مي نويسد: يك بار از امام هادي عليه السلام نزد متوكل بدگويي كردند كه در منزل او اسلحه و نوشته ها و چيزهاي ديگري است كه از شيعيان او در قم به او رسيده و او در پي تهاجم بر دولت است . متوكل گروهي را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام عليه السلام هجوم بردند ولي چيزي به دست نياوردند، آنگاه امام عليه السلام را در اتاقي تنها ديدند كه در به روي خود بسته و جامه اي پشمين به تن دارد و بر زميني شن فرش نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است . امام عليه السلام را با همان حال نزد متوكل بردند و به او گفتند: در خانه اش چيزي نيافتيم و او را رو به قبله ديديم كه قرآن مي خواند.

متوكل چون امام هادي عليه السلام را ديد، عظمت و هيبت امام او را فراگرفت و بي اختيار ايشان را احترام كرد و در كنار خود نشاند، و جام شرابي را كه در دست داشت به آن حضرت تعارف كرد. امام عليه السلام سوگند ياد كرد كه:

« گوشت و خون من با چنين چيزي آميخته نشده است ، مرا معاف دار»

او دست برداشت و گفت : شعري بخوان !

شعر ملكوتي امام هادي عليه السلام در مجلس متوكل عباسي، تأثيري همچون شمشير اميرالمونين علي عليه السلام در نبرد احزاب داشت. آن حضرت، آنچنان در اين شعر، استوار و قاطع سخن گفتند كه اشك متوكل عباسي جاري شد و از گريه متوكل، همه حاضران در مجلس نيز به گريه افتادند و در ادامه متوكل منقلب شد و كاسه شراب را شكست
امام عليه السلام فرمود: من شعر كم از حفظ دارم .

گفت : بايد بخواني .

امام عليه السلام اين اشعار را خواند:

باتو علي قلل الأجبال تحرسهم

غلب الرجال فما أغنتهم القلل

و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم

فاودعوا حفرا يا بئس ما نزلوا

ناداهم صارخ من بعد دفنهم

أين الأساور و التّيجان و الحلل

أين الوجوه التي كانت منعمّة

من دونها تضرب الاستار و الكلل

فاءصفح القبر عنهم حين سائلهم

تلك الوجوه عليها الدّود تنتقل

«شاهان بر قله كوهسارها شب را به روز آوردند، در حالي كه مردان نيرومند از آنان پاسداري مي كردند، ولي قله ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند.

آنان پس از مدت ها عزت از جايگاه هاي امن به زير كشيده شدند و در گورها جايشان دادند. چه منزل بد و ناپسندي!

پس از آنكه به خاك سپرده شدند، فريادگري فرياد برآورد: كجاست آن دست بندها و تاج ها و لباسهاي فاخر؟ كجاست آن چهره هاي در ناز و نعمت پرورش يافته كه به احترامشان پرده ها مي آويختند؟ بارگاه و پرده و دربان داشتند.

گور به جاي آنان پاسخ داد: بر آن چهره ها هم اكنون كِرم ها راه مي روند. اكنون كِرم ها بر سر خوردن آن چهره ها با هم مجادله مي كنند.

آنان مدت درازي در دنيا خوردند و آشاميدند؛ ولي امروز آنان كه خورنده همه چيز بودند، خود خوراك حشرات و كرم هاي گور شده اند».

دهمين امام روشنايي و هدايت عليه السلام با خواندن اين اشعار كه متوكل انتظار آن را نداشت بزم خليفه را دگرگون كرد.

مسعودي مي نويسد: متوكل و تمام حاضران گريستند و آنگاه متوكل دستور داد بساط شراب را برچيدند و سپس چهارهزار درهم به امام علي النقي عليه السلام داد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند.

***

مروج الذهب ، ج 4، ص 11؛ نورالابصار، ص 166؛ تذكرة الخواص ، ص 361؛ وفيات الاعيان ، ج 3، ص 272؛ مآثر الانافة في معالم الخلافة ، ج 1، ص 232. ( برگرفته شده از كتاب «چهره هاي درخشان چهارده معصوم عليهم السلام»