رابطه تعقل و كرامت انسان


امام علي بن محمد الهادي(ع)، حجت و خليفه خداوند بر آفريده هاي هستي است. وي در زماني زندگي مي كرد كه به سبب ظلم بسيار مدعيان خلافت بر مردم، جبرگرايي همانند دوران اموي در ميان امت ريشه دوانيده بود. مردم براي رهايي از مشكلات و فرار از مبارزه در برابر ظلم و ستم و بي عدالتي هاي عباسيان، به تصوف و جبرگرايي روآورده و از عقل و خرد بريده بودند؛ زيرا تعقل گرايي و خردورزي نمي توانست ظلم و بيداد عباسي را توجيه كند، بلكه مشروعيت ديني و سياسي را از حكومت و حاكمان عباسي همانند اموي سلب مي كرد.

شرايط سخت و دشوار مبارزه و واماندگي مردم موجب شد تا عقل از سوي بسياري از عالمان درباري و غيردرباري به عنوان عنصر نامطلوب، معرفي گردد و معتزليان به جرم عقل گرايي، مطرود دولت و جامعه شوند. بدين ترتيب، تعبدگرايي محض به دور از خردورزي، به عنوان راهكار تعامل با دولت ستمگر عباسي معرفي شد و تصوف به شكل اجتماعي، سركوب و بيداد دولتمردان مستكبر و ستمگر را توجيه مي كرد تا مردم در جاي ديگر سرگرم شوند.

در چنين شرايطي امام هادي(ع) خلافت و امامت نظام ولايي را در دست گرفت. حضرت كوشيد تا با تعادل سازي ميان تعقل و تعبد و شناسايي و معرفي جايگاه و ارزش هريك، مسير اعتدالي اسلام را دوباره نشان دهد. لذا به شرح و تفسير دوباره مفاهيم و اصطلاحات فرهنگ قرآني و اسلامي مي پردازد و تحليل و تفسيرهاي باطل و نادرست را شناسايي و معرفي مي كند.

يكي از مهم ترين نوشته هاي آن حضرت(ع)، نوشته اي است كه در رد ديدگاه هاي اهل جبر و تفويض و در اثبات عدل الهي مي نويسد و در آن جا ديدگاه اهل بيت را به عنوان جريان سوم (المنزله بين المنزلتين) معرفي مي كند.
با توجه به اهميت اين نامه و مسايل و مباحث بسياري كه در آن مطرح شده، در مطلب حاضر تنها به بخشي از آن كه درباره جايگاه و ارزش عقل بيان شده اشاره مي شود.

ارزش خردورزي در قرآن

امام هادي در نامه خود با اشاره به سخنان و رواياتي كه از امام صادق(ع) وارد شده و با بهره گيري از آيات قرآني و روايات معتبر، به تبيين ابعاد مختلف جبر و تفويض و ديدگاه اهل بيت(ع) در اين زمينه مي پردازد. وي براي اثبات مدعاي خويش، عقل را مورد توجه بسيار قرار مي دهد و در مقام و منزلت آن حتي مي فرمايد: فاول نعمه الله علي الانسان صحه عقله و تفضيله علي كثير من خلقه بكمال العقل و تمييز البيان (تحف العقول: 854، س 5.)

از نظر آن بزرگوار، نخستين و اولين نعمتي كه خداوند به بشر ارزاني داشته است، صحت و سلامت عقل است. تاكيد بر صحت عقل همانند تاكيد خداوند بر خردورزي و تعقل مي باشد. خداوند در هيچ يك از آيات قرآني عقل داشتن را به تنهايي يك ارزش براي انسان نشمرده است؛ زيرا آن چه مهم و اساسي است همان خردورزي و تعقل است. از اين رو خداوند در همه آيات به شكل فعل از عقل ياد مي كند و در قالب صيغه هاي ماضي و مضارعي چون يعقلون، از خردمندان خردورز تعريف و تمجيد مي كند، زيرا داشتن عقل و خردمند بودن به تنهايي كفايت نمي كند، بلكه آن چيزي كه به انسان معنا و مفهوم كمالي مي بخشد، خردورزي و به كار گرفتن عقل است.

در اين جا حضرت امام هادي(ع) نيز از صحت عقل سخن به ميان مي آورد، زيرا كسي داراي صحت عقل است كه آن را به كار مي گيرد و با بهره گيري از آن، مسير حق از باطل را يافته و رفتار متناسب با يافته هاي عقلاني بروز مي دهد. كسي كه از سلامت و صحت عقل برخوردار است، در عمل و رفتار خويش، آن را نشان مي دهد؛ زيرا نمود و نمايش هر امر باطني چون عقل، رفتارهايي است كه از آدمي سرمي زند. بر اين اساس صحت عقل هر كسي را مي بايست در صحت رفتار وي جست وجو كرد.

آن حضرت در تبيين ارزش خردورزي و تعقل گرايي مي فرمايد كه اصولا برتري و فضيلت يابي بشر بر ديگر آفريده هاي هستي به سبب كمال عقل و تمييز بياني اوست. اين بدان معناست كه كسي كه عقل خويش را به كار نگرفته و از آن براي تشخيص حق از باطل و تبيين بياني آن سود نجسته است، نمي تواند بر ديگري برتري داشته باشد، چه رسد كه به عنوان كسي باشد كه بر همه آفريده هاي الهي برتري دارد.
به سخن ديگر، كمال عقل در خرد ورزي و بهره گيري درست از قوه عاقله بشري است كه خداوند در وي به وديعت گذاشته است. با خردورزي است كه مي تواند حق را از باطل و راه را از چاه بازشناسد و تشخيص دهد و در قول و عمل آن را نشان دهد.

آن حضرت(ع) بر اين معنا تاكيد مي كند كه خلافت انساني به سبب كمال يابي عقل وي از طريق تعقل و خردورزي است؛ در چنين حالتي مي تواند خود را در مسير درست قرار دهد و با شناخت راه از چاه، ابزارهاي لازم را تهيه و در مسير تقرب الهي گام برداشته و متاله و خدايي شود و در نهايت به خلافت مطلقه الهي بر كائنات و ديگر فرآورده هاي هستي دست يابد. بنابراين تنها از راه خردورزي است كه انسان مي تواند خليفه گري خود را بر ديگران اثبات كند و ديگران را مسخر خويش گرداند.

امام هادي(ع) با بهره گيري از آيات قرآني مي كوشد اين معنا را به اثبات برساند و مدارك و احتجاجات مخالفان تعقل گرايي را باطل و مردود شمارد. از اين رو در مقام تحليل ارزش خردورزي در دست يابي انسان به جايگاه خلافت و فضيلت و برتري وي بر كائنات به آيه ولقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا، استشهاد مي كند و مي فرمايد: خداوند در اين آيه در تعليل فضيلت بشر بر ديگر آفريده هايش از جانوران و پرندگان و درندگان و هر موجود داراي قدرت حركت و تعالي و رشدي كه آدمي آن را مي شناسد، به توانايي و قدرت بشر در خردورزي و جداسازي امور و مسايل و شناخت آن از طريق خردورزي و تعقل گرايي و قدرت ناطقه و فاهمه بشر اشاره مي كند؛ زيرا ديگر موجودات زميني با آن كه داراي حركت و رشد و كمال يابي هستند و از حواس و ديگر ابزارهاي شناختي و رشدي بهره مند مي باشند، با اين همه، انسان به سبب قوه ناطقه و عاقله اي كه آن را به كار مي گيرد و به كمال مي رساند و توانايي تمييز شناختي ميان آنان را با اسم گذاري و مانند آن دارا مي باشد، چنين انساني به خلافت مي رسد و ديگر موجودات را مسخر خود مي گرداند.

به سخن ديگر، توانايي استثنايي انسان در خردورزي و بهره گيري از ابزارها و منابع شناختي چون حواس ظاهري و باطني و قلب و عقل است كه به آدمي اين امكان را مي بخشد تا داراي قوه ناطقه شود. نطق در انسان در حقيقت به معناي شناسايي دقيق چيزها و نامگذاري و تحليل و تجزيه آن ها از اين طريق و بهره گيري از جزئيات براي تبيين كليات ودست يابي به مجهولات از طريق شناسايي معلومات و تمييز ميان آن هاست. انسان برخلاف ديگر موجودات، توانايي اين را يافته است تا از سوي خداوند مخاطب به اوامر و نواهي شود و نسبت به ديگران نيز امر و نهي كند و آنان را به تسخير تشريعي و تكويني خود درآورد. به اين معنا كه هم آنان را به نطق و بيان نهي كند و به كاري بكشاند و هم مي تواند با تصرفات تكويني، آنها را مسخر خود گردانيده در مسير مقاصد خود و كمالات آنان قرار دهد.

امام براي تبيين اين معنا از قرآن شاهد آورده مي فرمايد خداوند تسخير ديگر موجودات و آفريده ها از سوي انسان را اين گونه بيان كرده است: كذلك سخرها لكم لنكبروالله علي ما هداكم؛ هم چنين در اين باره مي فرمايد: و هوالذي سخر البحر لتاكلوا منه لحماً طريا و تستخرجوا منه حليه تلبسونها و نيز: والأنعام خلقها لكم فيها دفء و منافع و منها تأكلون و لكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون و تحمل أتقالكم الي بلد لم تكونوا بالغيه الابشق الأنفس.
امام هادي(ع) در تفسير آيه مي فرمايد كه خداوند به سبب اين توانايي تسخيري كه به انسان با خردورزي و نطق به او داده است از وي خواسته است تا او امر الهي را پيروي كند و از در اطاعت درآيد، زيرا خداوند به وسيله نعمت اعتدال در خلقت آدمي و دادن كمال نطق و عقل و شناخت، به او اين توانايي را داده است تا جانداران را به بند كشيده و مسخر كند و به عبوديت و بردگي و بندگي خود در آورد. بنابراين لازم است كه وي نيز اين گونه عمل كرده و با اطاعت از فرمان هاي الهي سپاسگزار نعمت هاي او باشد.

نقش حواس در خردورزي و كمال يابي انسان
حضرت امام هادي(ع) با اشاره به آموزه هاي قرآني تبيين مي كند كه هريك از حواس انساني به وي قدرت و توانايي خاصي مي بخشد. براين اساس هرحسي از حواس در حقيقت نقش مهمي در كمال يابي او ايفا مي كند. از اين رو هر گاه حسي از دست رفت، قدرت و توانايي انسان نيز كاهش پيدا مي كند.

خداوند در آيات چندي از جمله در آيه «لايكلف الله نفساً الا وسعها تبيين مي كند كه تكليف و وظيفه هركسي منوط به ميزان و توانايي هايي اوست. بنابراين درخواستي كه از انسان به عنوان تكليف و وظيفه مطرح مي شود باتوجه به قدرت عقل و نطق او فزون تر از ديگر نفوس مي باشد. چنان كه در انسان ها هركسي عاقل تر باشد، بر او مسئوليت و تكليف فزون تري بار مي شود.

از آن جايي كه هرحسي، قدرت تشخيصي خاص به آدمي مي بخشد و شناخت و توانايي عمل او را افزايش مي دهد، ازدست دادن هرحسي در حقيقت كاهش قدرت درك و شناخت و نيز عمل وي مي باشد و از كمال عقلي و صحت آن نيز كمي دورتر مي شود. از اين رو خداوند تكليف را براساس حس تعيين مي كند و كساني كه از نظر حسي دچار مشكل هستند، نسبت به همان مشكل با كاهش تكليف و وظيفه مواجه مي شوند. در اين راستا خداوند مي فرمايد: ليس علي الأعمي حرج و لا علي الأعرج حرج، به سبب نقص عضوي چون كوري و لنگي به همان اندازه تكليف از اينگونه انسان هاي ناقص برداشته شده است. خداوند در آيات ديگر تبيين مي كند كه حج و زكات بر كسي است كه دارا باشد و استطاعت مالي از پرداخت آن را داشته باشد. چنان كه جهاد را بر كساني واجب كرده است كه توانايي فعاليت جنگي داشته و كور و ناتوان نباشند. از اين رو خداوند حج و زكات را بر فقير واجب نگردانيده است.

از نظر امام(ع)، مديريت حواس برعهده قلب است كه بايد همه آن ها مديريت كرده و وظايف آنان را تقسيم نمايد و از هركسي به توان وظيفه كار بخواهد. قلب را برخي همان عقل دانسته اند، اگر اين گونه باشد درحقيقت اين عقل است كه مي بايست حواس ظاهري را مديريت و براي آن ها كارهاي خاصي را تجويز كند و در مسير تعالي شخص و جامعه، از آنها سود برد.
آن حضرت با استفاده از آيات متعدد قرآن به نقش حواس انساني در حوزه شناخت و تكليف و عمل اشاره مي كند تا اثبات نمايد كه حواس انساني تا چه اندازه در حوزه كمال عقل و نطق آدمي دخالت دارد و تأثيرگذار است.

خردورزي مايه فضيلت و خلافت

به هرحال آن چيزي كه موجبات فضيلت و مايه كرامت و شرافت انسان نسبت به همه هستي مي شود، خردورزي و تعقل گرايي است. از اين رو، هركسي تعقل گرايي را به حكم تعبدگرايي كنار زند در حقيقت تعبد را به تمسخر گرفته است، زيرا هر تعبدي نيازمند شناخت و ابزارهاي مناسب آن است و اگر كسي كاري به دور از شناخت و ابزارهاي لازم آن انجام دهد در حقيقت كار باطل و ابتري را انجام داده است. بنابراين بايد با شناخت دقيق از جايگاه عقل و خردورزي، در مسير تقويت بنيان هاي آن باشيم.

انسان به سبب همين خردورزي مي تواند خلافت بالقوه خود را بالفعل گرداند؛ زيرا انسان ها به دليل دارا بودن تمام اسماي الهي، از قدرتي برخوردارند كه اگر بر اساس فطرت و آموزه هاي وحياني عمل كنند، آن را به فعليت مي رسانند و اين گونه با شناخت نسبت به هر موجودي از آن ها در مسير تعالي و كمال خود و جامعه استفاده كرده و آن ها را نيز اين گونه به كمال شايسته خود خواهند رساند؛ زيرا هر موجودي به عنوان مسخر انسان مي بايست تحت سلطه و سيطره تشريعي و تكويني بشر باشد و اصولاً اطاعت از انساني كه متاله و خليفه خداوند است به معناي دست يابي آن چيز به كمال لايق و شايسته اوست، زيرا سجده تشريعي نسبت به انسان و پذيرش سلطه و چيرگي تكويني بشر بر خود، به معناي قرارگرفتن در مسير متاله شدن آن چيز مي باشد. به عبارت ديگر انسان ازطريق عمل به آموزه هاي فطري ووحياني در مسير متاله شدن قرار مي گيرد و رب انسان، خداوند است ولي ديگر موجودات از طريق عمل به خواسته هاي انسان هاي متاله و خليفه هاي خداوند و پذيرش سلطه و حكومت انسان هايي از اين دست، مي توانند متاله شده و در مسير كمال قرار گيرند.

براين اساس مي توان گفت كه خردورزي انسان ودست يابي به مقام متاله شدن وخلافت الهي زمينه را براي تعالي ديگر موجودات نيز فراهم مي كند. البته اين به معناي فضيلت و برتري انسان بر ديگر موجودات هستي نيز خواهد بود.

***