جزاي خيانت احسان!


طبق آنچه محدّثين و مورّخين نقل كرده اند:

شخصي به نام بُريحه عبّاسي از طرف متوكّل، مسئوليّت امامت نماز جمعه شهر مدينه و مكّه را بر عهده داشت و جيره خوار او بود؛ جهت تقرّب به دستگاه، نامه اي بر عليه امام عليّ هادي عليه السلام به متوكّل نوشت كه مضمون آن چنين بود:

چنانچه مردم و نيز اختيارات مكّه و مدينه را بخواهي، بايد حضرت عليّ هادي عليه السلام را از مدينه خارج گرداني، چون كه او مردم را براي بيعت با خود دعوت كرده است؛ و عدّه اي نيز اطراف او جمع شده اند.

و بُريحه چندين نامه با مضامين مختلف براي دربار فرستاد.

با توجّه به اين سخن چيني ها و گزارشات دروغين؛ و اين كه شخص متوكّل نيز، دشمن سرسخت امام عليّ عليه السلام و فرزندانش بود، لذا يحيي فرزند هرثمه را خواست و به او گفت: هر چه سريع تر به مدينه مي روي و عليّ بن محمّد عليهما السلام را از مسير بغداد به سامراء مي آوري.

مي گويد: در سال 243 به مدينه رسيدم و چون آن حضرت آماده حركت و خروج از مدينه شد، عدّه اي از مردم و بزرگان مدينه به عنوان مشايعت، امام را همراهي كردند كه از آن جمله همين بُريحه عبّاسي بود، مقداري راه كه رفتيم بُريحه جلو آمد و به امام عليه السلام عرضه داشت:

فهميده ام كه مي داني من با بدگوئي و گزارشات كذب نزد متوكّل، سبب خروج تو از مدينه شده ام، چنانچه نزد متوكّل مرا تكذيب نمائي و از من شكايتي كني، تمام باغات و زندگي تو را آتش مي زنم و بچّه ها و غلامانت را نابود مي كنم.

آن حضرت، در جواب با آرامش و متانت فرمود: من همانند تو آبرو ريز و هتّاك نيستم، شكايت تو را به كسي مي كنم كه من و تو و خليفه را آفريده است.

در اين هنگام بُريحه با خجالت و شرمندگي، روي دست و پاي حضرت افتاد و ملتمسانه عذرخواهي و تقاضاي بخشش كرد؟

امام هادي عليه السلام اظهار نمود: من تو را بخشيدم، و سپس به راه خود ادامه داد. (1)

***

1- أعيان الشّيعه: ج 2، ص 37 38.