تقسيم گوسفند و طيّ الارض


شخصي از اصحاب امام عليّ هادي عليه السلام - به نام اسحاق جلاّب (گلاب گير) - حكايت كند:

روزي طبق دستور آن حضرت، تعداد بسياري گوسفند خريداري كردم و سپس آن ها را در طويله اي بزرگ - كه در گوشه اي از منزل ايشان بود - بردم.

پس از گذشت چند روز، امام عليه السلام مرا احضار نمود و به همراه يكديگر وارد طويله شديم و با كمك هم، گوسفندان را جدا و تقسيم مي كرديم و براي هر كسي كه مورد نظر حضرت بود علامتي را قرار مي داديم.

بعد از آن، تعدادي از آن گوسفندان را براي فرزندش و مادر او فرستاد، همچنين تعدادي ديگر از آن ها را براي اشخاصي كه مورد نظر حضرت بودند، فرستاده شد.

سپس به محضر مبارك آن امام همام رفتم و اجازه خواستم تا به بغداد جهت زيارت و ديدار پدر و مادرم بروم؟

حضرت فرمود: فردا را كه روز عرفه است صبر كن و نزد ما باش، بعد از آن به ديار خويش خواهي رفت.

پس طبق فرمان حضرت، روز عرفه را در خدمت امام هادي عليه السلام بودم، همچنين شب عيد قربان را هم در منزل آن حضرت ماندم و چون هنگام سحر فرا رسيد، نزد من آمد و اظهار نمود: اي اسحاق! بلند شو.

هنگامي كه از خواب بلند شدم و چشم هاي خود را باز كردم، متوجّه شدم كه در بغداد جلوي منزل پدرم مي باشم.

پس وارد منزل شدم و بر پدرم سلام كردم و با وي ديداري تازه نمودم.

بعد از آن، چون دوستان و رفقايم به ديدار من آمدند، به آن ها گفتم: من روز عرفه را در شهر سامراء سپري كردم؛ و اكنون روز قربان را در بغداد نزد شماها هستم. (1)

***


1- اصول كافي: ج 1، ص 498، ح 3، اختصاص شيخ مفيد: ص 325، إثبات الهداه: ج 3، ص 360، ح 6،مدينه المعاجز: ج 7، ص 423، ح 2425.