بازگشت

واثق


هشتم شيخ مفيد وغيره از خيران اسباطي روايت كرده اند كه گفت: وارد مدينه شدم وخدمت حضرت امام علي نقي عليه السلام مشرف گشتم، حضرت از من پرسيد كه واثق چگونه بود حالش؟ گفتم: در عافيت بود ومن ده روز است كه از نزد او آمدم، فرمود: اهل مدينه مي گويند اومرده است؟ عرض كردم: من از همه مردم عهدم به اونزديكتر است واطلاعم به حال اوبيشتر است. فرمود: اِنَّ النّاسَ يَقُولُونَ اِنَّهُ قَدْ ماتَ؛ يعني مردم مي گويند كه واثق مرده است. چون اين كلام را فرمود، دانستم كه از مردم، خود را اراده فرموده، پس فرمود كه جعفر چه كرد؟ عرض كردم: به بدترين حال در زندان محبوس بود. فرمود: همانا او خليفه خواهد بود، سپس فرمود: ابن زيات چه مي كند؟ گفتم: امر مردم به دست او بود وامر، امر او بود. فرمود: رياست او بر او شوم خواهد بود. پس مقداري ساكت شد آن حضرت وبعد فرمود: نيست چاره از اجراء مقادير اللّه واحكام الهي، اي خيران بدان كه واثق مرد و جعفر متوكل به جاي او نشست وابن زيات كشته گشت. عرض كردم: كي واقع شد اين وقايع فدايت شوم؟ فرمود: بعد از بيرون آمدن توبه شش روز. (1)

مؤلف گويد: واثق هارون بن معتصم خليفه نهم بني عباس است وجعفر متوكل برادر او است كه بعد از او خليفه شد وابن زيات محمّد بن عبدالملك كاتب صاحب تنور معروف است كه در ايام معتصم وواثق به امر وزارت اشتغال داشت وچون متوكل خليفه شد اورا بكشت چنانكه در باب معجزات حضرت جواد عليه السلام به آن اشاره كرديم.

***

1- (ارشاد) شيخ مفيد/301.