شكست بال
شكست بال و پرش آسمان تكان مي خورد
ز درد روي تنش، رنگ ارغوان مي خورد
ميان بستر خود او ز درد مي پيچيد
گره به كار اهالي آسمان مي خورد
براي زخم عميقش دوا افاقه نكرد
ز بس كه زخم زبان او از اين و آن مي خورد
تو را خدا دگر او را به كوچه ها نكشيد
خدا نكرده زمين گر در آن ميان مي خورد-
-جواب مادر او را چگونه مي داديد
چه قدر خون جگر او ز دستتان مي خورد
ميان بستر خود تشنه روضه سر مي داد
صداي گريه و آهش به گوش جان مي خورد
چنان ز چوب و لب خشك و خيزران مي خواند
كه گوئيا به لبش چوب خيزران مي خورد
شبيه جدِّ غريبش چنان به خاك افتاد
كأنَّ ضربه ز سر نيزه ي سنان مي خورد
***