بازگشت

غربت


با سرانگشتم نوشتم آه... باران گريه كرد

كنج چشم شيشه جاري شد خرامان گريه كرد

تيرگي ها را كه باران از نگاه گريه شست

شاعري مهمان دريا شد پريشان گريه كرد

تا كه پرسيدم چرا نام تو كمتر خوانده اند

چشم ماهي هاي دريا در بيابان گريه كرد

در هجوم كشف هاي ناگهاني گر گرفت

شعله زد چشم غزل چون ديد قرآن گريه كرد

نيمه شب، دريا، اسارت! مجلس شومِ شراب...

خاطراتم از حرم تا شام ويران گريه كرد

سير اسرار ازل در روضه هاي شفع و وتر

سطرهاي جامعه در سوگ انسان گريه كرد

آه اي درياي نور اي مهربان اي لطف محض

در جوابم يك حرم، در خاك، ويران گريه كرد

تا نوشتم نام مولايم علي هادي است

از مدينه پاسخ آمد جان، خراسان گريه كرد

هادي اي مظلوم اي سرّ خداي فاطمه

غربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گريه كرد



***