بازگشت

يا هادي آل محمد...




وقتي خدا وجود تو را چون خدا كشيد

ما را براي دور تو بودن گدا كشيد

تا اينكه اين زمين به نظر جلوه گر شود

از جنس نور با قلمش سامرا كشيد

هرچه كه دور توست يقينا گران بهاست

حتي غبار صحن تو را از طلا كشيد

اين جامعه ز جامعه ي تو كبير شد

بايد كه خط به دورِ به غير از شما كشيد

رحمت كند خدا پدرم را كه از قديم

دست مرا گرفت و به سمت شما كشيد

شش گوشه دار ها همه مثل هم اند پس

بايد براي تو كفن از بوريا كشيد

خوردي زمين فداي تو يا ايهاالعزيز

تا يك حرام زاده عباي تو را كشيد



اين غربت تو مضحكه ي اين و آن شده

حرفي نزن كه دشمن تو بد دهان شده



حرفي نزن كه با تو مدارا نمي شود

اين پاره ي جگر كه مداوا نمي شود

"گريه نكن بهانه بدست كسي نده"

يك مرد بين اين همه پيدا نمي شود

رنگ تنت عوض شده و آب رفته اي

يك نصف روز...آن قد و بالا...نمي شود!

اينگونه روي خاك دگر دست و پا نزن

راه گلوي تو به خدا وا نمي شود

پاشو ببين حسن چقدر گريه مي كند

از روي قبر خاكي تو پا نمي شود

امّا خدا رو شكر كه در اين ميانه ها

ديگر سر عباي تو دعوا نمي شود



گرچه تمام عمر تو دور از وطن شدي

اما خدا رو شكر كه آقا كفن شدي



باران نيزه نيزه به جان شما نبود

بر سينه ات كه داغ جوان شما نبود

راحت نفس زدي دم آخر قبول كن

سر نيزه اي ميان دهان شما نبود

تير سه شعبه اي كه نيامد به سينه ات

مانند حرمله كه زمان شما نبود

بزم شراب رفتي و امّا خدا رو شكر

همراهتان كه دختركان شما نبود



بزم شراب برده فروشي عزيز شد

در اين ميانه حرف خريد كنيز شد



***