بازگشت

روح طهارت


اي اختر برج هُدي ، روح طهارت

آقا سلامي از دل و جان ها نثارت

اي نام روح افزاي تو هاديِ دل ها

نامت علي،هادي است اسم مُستعارت

راه ميان بُر را به دل ها باز كردي

هركس كه دارد قصد پابوس و زيارت

با اينكه دستت بسته امّا سفره داري

از دور سائل را تو بنشاني كنارت

حتي تو در تبعيدگاهت ياد مايي

هر روز مي اُفتد به سمت ما گذارت

گاهي گِره كور است امّا مي شود باز

پيداست يار ماست قلب غمگسارت

??

تو آن طبيب حاذقِ در بند هستي

كز ظلم نامردان شده غربت دچارت

غربت نه از دشمن كه گاه از دوست ديدي

يك ذره امّا كم نشد از اقتدارت

چيزي نگفتي از سعايت هاي ياران

شِكوِه نكردي از عدوي بي شمارت

حتي حسن از مكرِ بدخواهان به سختي

مي آمد و يك لحظه مي شد هم جوارت

در سامرا هر قومي از دشمن اَمان داشت

زندانيِ زهرا وليكن در مَرارت

با اينكه عالم تحت فرمان شما بود

تحريم شد حتي تو را باغ و بهارت

در پادگان ها زندگي كردن محال است

دشمن اُميدي داشت زين طرح حقارت

مي خواست دست آل زهرا را ببندد

مي خواست اصلاً مَحو سازد اعتبارت

وقتي حريف پَرتُوِ نورت نمي شد

ديگر بنا مي كرد بر عترت جسارت

??

اي سامرايت كربلاي حضرت تو

اي همچو عمّه شد اسيري افتخارت

از بس به ياد عمّه ات خون گريه كردي

شد پِلكِ چشمت زخم ، زان ، داغ اسارت

گاهي ندا مي كردي : اي جدّ غريبم

جانم فداي خواهر شب زنده دارت

گاهي كه از دشمن اهانت مي شنيدي

ياد رقيه ياد زينب بود يارت

روزي كه آن كَذّابه آتش بر دلت زد

با نام زينب خواست سازد بي قرارت

كذّابه آنجا طعم? درّندگان شد

نفرينِ تو سوزاند او را در حرارت

كّذاب ها اين روزها هم نقشه دارند

آن نقشه اي كه شد پياده در مزارت

تهديد زينب را به سر مي پَروَرانند

جان رقيه چاره اي كن بر تبارت

صد بار آتش در حرم افتاد بس نيست؟

آيا هنوز آن فتنه را داري نظارت

آري مگر شيعه بميرد دسته جمعي

تا باز هم تكرار گردد آن جسارت

بالاي گنبد پرچمِ سبز ابالفضل

يعني كه اينجا علقمه ما ذوالفقارت

بر هر ضريحي پرچم سرخ حسيني

يعني كه اينجا كربلا ما رهسپارت

مي خوانم اينك صاحب تيغ و علم را

با نهضتش آزاد سازد هر حرم را

***