بازگشت

اشك چشم


رنگ صد لاله ز نسرين عذارش ريخته

صد نيستان ناله از آه نَزارش ريخته

فاطمه گر نيست بر بالين او پس از چه روي

اين همه ياس پريشان در كنارش ريخته؟

يا پريده در حقيقت رنگ از روي مهش

يا دل آئينه ي آئينه دارش ريخته

تير ديگر در كمان صياد دنيا چون نداشت

زهر را چون طرح بر جان شكارش ريخته

خشكسالي جاي دارد شهر را ويران كند

آبروي سامرا از چشم زارش ريخته

در عيادت از دلش شايد كه دلها بشكند

چون دل اهل و عيال او كنارش ريخته

بس كه مي سوزد گمانم قالب خورشيد را

از دل آتش نهاد داغدارش ريخته

شايد از كرببلا مي آيد و قبر حسين

ابر دلتنگي كه باران بر مزارش ريخته

در كفن پيچيد مانند خبر در كوچه ها

در گريز روضه خود طرحي به كارش ريخته

جاي دارد تاك رويد معني از خاك درش

اشك چشم عسكري روي مزارش ريخته




***