بازگشت

"هادي"


انگشتري در دست تو اما
گوهر كه جايش كنج زندان نيست
عباسيان هرگز نفهميدند
فرمانروايي كاري آسان نيست

سجاده ات پهن است و مي خواني
زير شكنجه سجده هايت را
در گوش زندان، باد مي خواند
ذكر قنوت ربنايت را

زخم شكنجه بر تنت اما
پيشاني ات خوكرده با سجده
دردي نداري و خداوندت
انگار جادو كرده با سجده

آموختي با خطبه هاي خود
آزادي پشت اسارت را
تو ماهي و در آسمان هرشب
مردم كشيدند انتظارت را

ما را ببخش اينكه اگر گاهي
از يادمان برديم نامت را
تاريخ از يادش نخواهد برد
خونخواهي تو در قيامت را

هر كس كه زير سايه ات باشد
ديگر اسير راه آزادي ست
هر كس مسيرت را بپيمايد
همپاي نام كوچكت"هادي" ست

انگورها شرمنده از زهري
كه تلخ كرده باز كامت را
اين واژه هاي سست و بي پايه
از ياد بردند احترامت را

در سامرا عطر تو مي پيچد
آورده نامت را كسي شايد
هر جا كه نامي از تو مي آيد
شاعر به استقبال مي آيد

***