بازگشت

گوشه ويرانه


آياكه شود باز ببينم وطنم را

آرام كنم سينه ي پر از محنم را

دلتنگ مناجات سحر هاي بقيعم

با مادر غمديده بگويم سخنم را

از سوز عطش تار شده راه نگاهم

آخر چه كنم ؟ لرزش دست و بدنم را

آتش زده بر جان و دلم صوت حزيني

سخت است تماشا كنم اشك حسنم را

آن روز كه در گوشه ويرانه نشستم

لرزاند ، غم عمه ي سادات تنم را

من كشته ي بي حرمتي بزم شرابم

با آنكه نبسته لب چوبي دهنم را

آن روز كه آمد به ميان حرف كنيزي ...

سخت است كه تفسير نمايم سخنم را

ناموس خدا ، خيره سري ، چشم حرامي

سر بسته گذاريد بلاي كهنم را

در اين دم آخر به خدا ياد حسينم

زير سرم آماده نهادم كفنم را

تشييع تن سالم من كار ندارد

غارت ننموده است كسي پيرهنم را

***