بازگشت

هادي نسل حضرت آدم


نام تو را در دفتر خاتم نوشتند

هادي نسل حضرت آدم نوشتند

ما راه و رسم نوكري را برگزيديم

چون كه شما را رهبر عالم نوشتند

يك قطره از مدح تو را كه ثبت كردند

ديدند بالاتر ز صدها، يم نوشتند

هر كس كه از نام شما يك بار دم زد

نام ورا مداح عيسي دم نوشتند

جزو ارادتمندهاي روضه تو

شكر خدا كه نام ما را هم نوشتند

خوشبخت آن هايند كه مست تو هستند

بدبخت آن هايي كه از تو كم نوشتند

از داغ مظلوميتت آقاي عالم

چشمان ما را چشمه زمزم نوشتند

نام تو را پروردگارت گفته هادي

چون در كرامت مثل بابايت جوادي

قطعاً مسيحا هم به فرمان تو باشد

پاي كلاس درس عرفان تو باشد

ذكر دعاي جامعه زيباست اما

زيباترش اينكه در ايوان تو باشد

پاي دعاي جامعه مي خواهم آقا

ابواب ايمان وا به دامان تو باشد

با يك نگاهت صاحب ملك زمين است

آن كس كه يك لحظه پريشان تو باشد

وقتي محالّ معرفت الله هستي

بايد همه عالم سر خوان تو باشد

حتي مسيحي ها ارادت بر تو دارند

اين هم ز الطاف فراوان تو باشد

آقا سلاطين جهان را بنده كردي

با يك نگاهت بردگان را زنده كردي

شكر خدا يك عمر دستم را گرفتي

درس كرامت از خود بابا گرفتي

اينكه دو عالم روضه خوان غربت توست

ارثي ست كه از غربت مولا گرفتي

با يك دمت ارض و سما را زنده كردي

تو گوي سبقت از دم عيسا گرفتي

ياد رقيه كرده اي آن لحظه اي كه

در اوج غربت در خرابه جا گرفتي

وقتي تو را بردند در خان الصعاليك

روضه براي زينب كبري گرفتي

در زير پايت آسمان از جاش پا شد

از بركت تو سامرا عرش خدا شد

نامت علي بود و غريبي را چشيدي

بار غم و غربت به دوش خود كشيدي

صحن و سراي خاكي ات اين را به من گفت

بعد از شهادت هم تو روز خوش نديدي

آقا شنيدم روضه خوان ياس بودي

با روضه هاي مادرت زهرا خميدي؟

ابن الرضايي كه علي بوده ست نامت

در كوچه ها آيا تو هم طعنه شنيدي؟

آيا درِ باغ تو را آتش كشيدند؟

آيا تو هم از دست اين مردم بريدي؟

آيا طناب افتاد دور گردن تو؟

قطعاَ در آتش همسر خود را نديدي

با اينكه تو جان داده اي از ظلم و كينه

اما امان از روضه شهر مدينه

آتش به روي ياس و نيلوفر كشيدند

شعله به باغ سبز پيغمبر كشيدند

در جنت الاعلي پيمبر روضه خوان شد

وقتي قباله از كف مادر كشيدند

قلب تمام عرشيان شد پاره پاره

شمشير ها را تا كه بر حيدر كشيدند

ديگر ملائك لانه ها را ترك كردند

از بعد زهرا از مدينه پر كشيدند

چندي گذشت و در دل گودال خونين

بر روي عشق فاطمه خنجر كشيدند

وقتي سر بابا به روي نيزه ها رفت

از دختران بي پدر معجر كشيدند

بابا ز روي نيزه صدها مست مي ديد

بر صورت اطفال جاي دست مي ديد

***