بازگشت

صبح هدايت


چو بر سرير ولايت نشست خسرو دين

فلك نهاد به درگاه او سر تمكين

بيا كه صبح هدايت دميد و شد تابان

در آسمان ولايت ستاره دهمين

ز نسل احمد مرسل ز دوده حيدر

ز نور فاطمه طاووس باغ عليّين

ز آسمان امامت دميد خورشيدي

كه آفتاب جمالش گرفت روي زمين

به سالكان حقيقت دهيد مژده كه گشت

امام هادي فرمانروا و رهبر دين

ستاره اي كه ز انوار چهره، روشن كرد

فضاي كون و مكان را به نور علم و يقين

مه سپهر فضيلت، محيط جود و كرم

شه سرير ولايت چراغ شرع مبين

طليعه اي كه ز بهر طواف شمع رُخش

گشوده بال چو پروانه جبرئيل امين

شهنشهي كه شهان پيش خاك درگاهش

كشيده دست ز تخت و كلاه و تاج و نگين

مهي كه بهر تماشاي آفتاب رُخش

نشسته در صف گردون ستارگان به كمين

سُرور سينه زهرا، سليل ختم رسل

نهال گلشن طاها و روضه ياسين

به پيش تربت پاكش دم از بهشت مزن

كه خاك اوست مصفّاتر از بهشت برين

ضمير اهل يقين از صفاي او روشن

دهان اهل ادب از كلام او شيرين

رُخش طليعه آيات كبرياست بخوان

صفات ذات خدا را از آن خطوط جبين

چو دُرّ لئالي طبعش به گوش دل آويز

كه طبع اوست گرانمايه گنج دُرّ ثمين

شهي كه حكم ولايش ز بامداد ازل

نوشته كلك قضا بر صحيفه تكوين

حصار علم و يقين شد به دست اوستوار

كتاب فضل و شرف شد به نام او تدوين

"رسا" چو خواست كه دفتر به زيور آرايد

نموده نامه به نام مباركش تزيين

***