بازگشت

ابن الرّضا ابن الرّضا


دلا در خانه ابن الرّضا ابن الرّضا را بين

چراغ و چشم زهرا و عليّ مرتضي را بين

ز انوار رخ ابن الرّضا روشن فضا را بين

فروغي دلنشين و دلربا و جانفزا را بين

عروس حضرت زهرا بهار شادي آورده

براي شيعيان امشب امام هادي آورده

دو چشم دل ز هم بگشا كه حسن دادگر بيني

در ابناء بشر آيينه خير البشر بيني

در آغوش جواد ابن الرّضا قرص قمر بيني

بيا تا نخل سر سبز ولايت را ثمر بيني

دوباره شيعه را از نور حق دل منجلي آمد

كه از سوّم محمّد در جهان چارم ولي آمد

فروغ حسن غيب ذات سبحانه پيدا شد

يگانه لاله ريحانه را ريحانه پيدا شد

همه گيريد جان بر كف رخ جانانه پيدا شد

به گرد شمع رويش يك جهان پروانه پيدا شد

زمين، در سينه خورشيد خداوندت مبارك باد

جواد ابن الرّضا ميلاد فرزندت مبارك باد

موحّد گشته دل با ياد بسم الله ابرويش

زبور، انجيل، قرآن را بخوان در مُصحف رويش

جواد ابن الرّضا چون شاخه گل مي كند بويش

دل پيغمبران يكسر اسير طُرّه مويش

چه خوانم مهر يا مه يا چراغ انجمش خوانم

همان بهتر كه خود ابن الرّضاي دوّمش خوانم

به سيرت مظهر واجب به صورت صورت امكان

به رخ و الشّمش و مو و اللّيل و دل عرش استوي الرّحمان

فيوضاتش رسد هم بر ملك پيوسته هم انسان

عبارات و كلام روح افزايش اخ القرآن

به بازار ولايت پوسف زهراست اين مولود

يم دو گوهر است و دُرّ نُه درياست اين مولود

علي نام و محمّد صورت است و بوالحسن كنيت

بيانش دُرّ، دلش دريا، كفش باران، دمش رحمت

كلامش نور و مهرش دين و حبّش معني طاعت

وليّ خالق منّان امام عالم خلقت

امامت جاودان از او قيامت را امان از او

حقيقت را زبان از او طريقت را نشان از او

به كويش بندگي كن خواهي ار عبد خدا گردي

بخوان اوصاف او تا با پيمبر هم صدا گردي

مبادا لحظه اي در عمر خود از او جدا گردي

بكوش انسان كه در خطَّ تولاّيش فدا گردي

بقا خواهي فنا در مكتب سرخ ولايت شو

جمال هادي آل محمّد بين هدايت شو

خرد را آبرو با آبرويش بستگي دارد

وجود عالم هستي به مويش بستگي دارد

حيات جاودان بر آب جويش بستگي دارد

شفاي دردها بر خاك كويش بستگي دارد

وجود ما به مهر آن امامي مفتخر گردد

كه شير وحشي از آهو به گردش رام تر گردد

زهي بحري كه همچون عسكري در دل گهر دارد

زهي ماهي كه از خورشيد رويي خوب تر دارد

به پيشاني فروغ حجّت ثاني عشر دارد

به صلب خويش مولانا امام منتظر دارد

سلام ما به ابناء و به آباء گرام او

خوشا آن كس كه شد آن هادي عترت امام او

خوشا آنكو كنار تربتش اشك رجا دارد

شرار ناله، سوز سينه، حال التجا دارد

امامي گز نگاهش درد انس و جان دوا گردد

عجب نبود كه «ميثم» هم از او حاجت روا گردد

بدل حال مناجات و به لب ذكر دعا دارد

خداوندا دلم پيوسته شوق سامرا دارد

***