بازگشت

خصوصيات ظاهري امام هادي (ع)


امامان معصوم (ع) مظاهر جمال و جلال و قدرت و عظمت خداوند و معادن كلمات و حكمت ذات مقدس حق و منبع تجليات و انوار خاصه او هستند؛ بر اين اساس از مشخصات ظاهري ممتاز و قدرت معنوي فوق العاده و نفوذ و هيبت خاصي برخوردارند. درباره ويژگي هاي ظاهري امام هادي (ع) نقل شده است: آن حضرت متوسط القامه بود و روي مباركش سرخ و سفيد بود. در بعضي تعابير آمده كه آن جناب گندمگون بود.دچشم هايش فراخ و ابروهايش گشاده و چهره اش دلگشا، هر كس غمگين بود و به روي مباركش مي نگريست، غمش زايل مي شد. محبوب قلوب و صاحب هيبت بود، به همين جهت وقتي دشمن به وي بر مي خورد، تملّق مي نمود. پيوسته لب مباركش در تبسّم و ذكر خدا بود و در راه رفتن گام ها را كوچك بر مي داشت. عظمت و شكوه او بر همه آشكار بود … و به هنگام شب، رو به قبله بود و ساعتي آرام نمي گرفت. لباده اي پشمين بر دوش داشت و سجاده اش حصيري بود. از تمام مردم خوشبوتر و راست­گوتر و با نمك تر و كامل تر بود. هنگام خاموشي، آثار هيبت و سنگيني در چهره اش آشكار بود و در موقع سخن گفتن، چهره اي گيرا و جذاب داشت. درباره هيبت و عظمت خدادادي امامان (ع)، در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم: «هر بزرگ و شريفي در برابر بزرگواري و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بيني به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگويي در برابر فضل و برتري شما فروتني كرده و همه چيز براي شما خوار و ذليل گشته است». روي اين جهت بارها اتفاق مي افتاد كه حاكمان جور در غياب امامان (ع) تصميم هاي خطرناكي نسبت به آنان مي گرفتند، ولي به محض روبه رو شدن با آنان و نگاه به رخسار پرفروغشان، كابوس ترس و وحشت بر دل­هايشان سايه مي افكند، به گونه اي كه مجبور مي شدند از تصميم خود بر گردند. زيد بن موسي چندين بار به «عمر بن فرج» (عمر بن فرج رخجي، والي مكه و مدينه از جانب متوكل) گوشزد كرد و از او خواست كه وي را بر فرزند برادرش (امام هادي) (ع) مقدم بدارد و مي گفت: او جوان است و من عموي پدر او هستم. «عمر» سخن او را براي امام هادي (ع) نقل كرد. امام فرمود: «يك بار اين كار را بكن. فردا مرا پيش از او در مجلس بنشان، سپس ببين چه خواهد شد».

روز بعد «عمر» امام هادي (ع) را دعوت كرد و آن حضرت در بالاي مجلس نشست. سپس به «زيد» اجازه ورود داد. «زيد» در برابر امام (ع) بر زمين نشست. فرداي آن روز ابتدا به زيد اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بنشيند، سپس از امام (ع) خواست تا وارد شود. امام (ع) داخل شد. هنگامي كه چشم زيد به امام (ع) افتاد و هيبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده كرد، از جايش برخاست و امام (ع) را بر جاي خود نشاند و خود در برابر او نشست.

***