بازگشت

اهانت هاي به امام هادي عليه السلام


و از كتاب ثاقب المناقب نقل شده است كه زرافه حاجب متوكل نقل كرده كه مردي شعبدهباز از ناحيه هند نزد متوكل آمده بود و در حقهبازي مانند وي ديده نشده بود و متوكل پيوسته اهل لعب و بازي بود، ميخواست امام علي النقي عليه السلام را شرمنده سازد به شعبدهباز گفت:اگرعلي بن محمد را شرمنده سازي هزار دينار خالص به تو جايزه مي دهم. شعبده باز گفت: دستور بده نانهاي نازك سبكي بسازند و آنها را در سفره بگذار و مرا كنار علي بن محمد بنشان. اين كار را انجام داد و امام هادي عليه السلام را احضار نمود. بر سر سفره متكايي طرف چپ حضرت گذاشت عكس شيري روي آن متكا بود شعبدهباز كنار متكا نشست. امام عليه السلام دست مباركش را به سوي يكي از نانها برد شعبدهباز كاري كرد كه آن نان به هوا پريد تا سه بار اين كار تكرار شد حاضران خنديدند امام هادي عليه السلام دست مباركش را به آن عكس زد و فرمود: بگير دشمن خدا را! آن عكس از متكا به صورت شيري درآمد و آن مرد را بلعيد و به حال اول روي متكا درآمد همهي حاضران متحير شدند و حضرت از مجلس برخاست و به راه افتاد. متوكل گفت: از تو درخواست ميكنم كه بنشيني و آن مرد را برگرداني. حضرت فرمود: به خدا سوگند كه ديگر او ديده نخواهد شد آيا دشمنان خدا را بر دوستان خدا مسلط مينمايي؟ اين را فرمود و از مجلس بيرون رفت.

***