بازگشت

تلاشي ديگر براي يورش به خانه امام هادي


مورخان نقل كردهاند كه متوكل را دملهاي چركيني بيمار ساخت و تا مرحلهي هلاكت نزديك كرد، فتح بن خاقان كه وزير او بود توصيه كرد پيكي نزد امام فرستاده و بيماريش را بگويد شايد آن حضرت دارويي تجويز كند كه مفيد باشد، متوكل نيز پيكي نزد آن حضرت فرستاد و حضرت دارويي تجويز كرد كه متوكل بهبود يافت. مادر خليفه كه از بهبودي فرزندش شاد شده بود ده هزار دينار در كيسهاي گذارده و سر آن را با انگشترش مهر كرد و براي حضرت فرستاد، محمد بن قاسم بطحاوي نزد متوكل سخن چيني كرد كه اموال بسياري نزد امام روانه شده است، خليفه هراسان شد و سعيد حاجب را فرمان داد شبانه به خانهي امام يورش برند و هر چه پول و سلاح است را با خود بياورند، او به سرعت به خانهي امام رفت و به وسيلهي نردبان بر بام قرار گرفت اما به دليل تاريكي بسيار نتوانست پايين بيايد، در حيرت بود كه ناگهان صداي امام را شنيد كه ميفرمود: اي سعيد همانجا بايست تا شمعي برايت بياورند، شمعي آوردند و او فرود آمد و داخل اتاق شد، امام بر سجادهاي نشسته بود، آنان تمام اتاقها را جستجو كردند ليكن جز همان كيسه چيزي را نيافتند، آن را نزد متوكل بردند. همين كه خليفه مهر مادرش را بر كيسه ديد ماجرا را پرسيد، او گفت: نذر كردم كه اگر بهبودي پيدا كني هديهاي براي او بفرستم، خليفه شرمنده شد و بر كيسهي مادر كيسهي ديگري افزود و آن را نزد امام فرستاد، سعيد نزد امام آمد و عذرخواهي نمود، ولي امام اين آيه را تلاوت كرد: «و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون»، «بزودي ستمگران در خواهند يافت كه چه فرجام شومي در انتظار آنان است».

***