بازگشت

قتل متوكل و خلافت منتصر


سرانجام متوكل، شبي كه در بزم شراب در كاخ حكومت به مستي فرو رفته بود، با نقشه قبلي فرزندش «منتصر»
و با همكاري تركان، همراه وزيرش «فتح بن خاقان «كشته شد (شوال 247) و منتصر به خلافت رسيد(1)
ماجراي قتل متوكل بدين ترتيب بود كه وي نديمي داشت بنام «عباده مخنّث .«عباده در مجلس متوكل متكّايي روي
شكم خود زير لباسش ميبست و سر خود را كه موهايش ريخته بود، برهنه ميكرد و در برابر متوكل به رقص
ميپرداخت و آوازه خوانان همصدا چنين ميخواندند: «اين مرد طاسِ شكم گنده آمده تا خليفه مسلمانان شود» و
مقصودشان از اين جمله «علي» - عليه السلام - بود. متوكل نيز شراب ميخورد و خنده مستانه سر ميداد. در يكي
از روزها كه عباده طبق معمول به همين كيفيت مسخرگي ميكرد، منتصر در مجلس حاضر بود. وي از ديدن اين
منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهديد كرد/
عباده از ترس ساكت شد. متوكل پرسيد: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بيان كرد. در اين هنگام منتصر بپا
خاست و گفت: اي امير المؤمنين! آن كسي كه اين شخص اداي او را در ميآورد و مردم ميخندند، پسر عموي تو
و بزرگ خاندان تو است و مايه افتخار تو محسوب ميشود. اگر خود ميخواهي گوشت او را بخوري بخور، ولي
اجازه نده اين سگ و امثال او از آن بخورند. متوكل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد كه همصدا اين شعر را
بخوانند:
غار الفتي لابن عمّه رأس الفتي في حِرِ امّه اين جوان به خاطر پسر عمويش به غيرت در آمد .
سر اين جوان در... مادرش باد!(2)
به دنبال اين قضيه بود كه منتصر با نقشه قبلي با همكاري تركان پدر را به قتل رساند .
منتصر برخلاف پدر، دوستي با علي و خاندان او را آشكار ساخت و به مردم دستور داد به زيارت حسين بن علي -
عليه السلام - بروند و به علويان كه در زمان پدرش در بيم و وحشت به سر ميبردند، ايمني داد(3)
از اين گذشته، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت:
- 1فدك را به علويان پس داد/
- 2موقوفات علويان را به آنان مسترد كرد/- 3والي مدينه بنام «صالح بن علي» را كه با بني هاشم بدرفتاري ميكرد، بر كنار كرد و به جاي او «علي بن
الحسين» را به اين سمت منصوب كرد و توصيه نمود كه از نيكي و خدمت به بني هاشم دريغ نورزد(4)
ولي از آنجا كه دوران خلافت منتصر كوتاه بود، پس از وي باز اختناق و فشار از سر گرفته شد/

***

1- مسعودي، همان كتاب، ج4، ص38 - حاج شيخ عباس قمي، تتمة المنتهي، تهران، كتابفروشي مركزي، 1333
ه'.ش، ص 238/
2- ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، ج7، ص6 - 5 - امام هادي - عليه السلام - سازمان تبليغات
اسلامي، واحد ترجمه و تدوين، 1368 ه'.ش، ص63/
3- قلقشندي، همان كتاب، ج3، ص238/
4- ابن اثير، همان كتاب، ج7، ص116 - مسعودي، همان كتاب، ج4، ص51، - شريف القرشي، همان كتاب،
ص 275/