بازگشت

ترجمه


[212] -212- امام عسكري عليه السلام مي فرمايد: يكي از فقهاي شيعه كه با يك نفر ناصبي، بحث، و با دليل و برهان او را خاموش، و رسوا كرده بود نزد امام هادي عليه السلام آمد، در صدر مجلس امام عليه السلام، بالش بزرگي نهاده بودند كه امام عليه السلام كنار آن نشسته، و در خدمتش بسياري از علويون و بني هاشم حضور داشتند، امام عليه السلام پيوسته او را بلند كرد تا [در صدر مجلس] بر آن بالش نشاند، و بر او اقبال [و احترام فراوان] كرد، اين رفتار امام عليه السلام بر بزرگان مجلس سخت آمد، علويون حرمت امام عليه السلام را نگهداشتند و چيزي نگفتند، ولي بزرگ هاشميون گفت: اي فرزند رسول خدا! آيا اين چنين يك فرد عادي را بر بزرگان بني هاشم از فرزندان ابوطالب و عباس بن عبدالمطلب، مقدم مي داري؟!

امام عليه السلام فرمود: مبادا از كساني باشيد كه خداي سبحان درباره ي ايشان مي فرمايد: «آيا نديدي كساني را كه بهره اي از كتاب [آسماني] داشتند، به سوي كتاب الهي دعوت شدند تا در ميان آن ها داوري كند، سپس گروهي از آنان به حال اعراض، روي برمي تابند؟». آيا به داوري كتاب خداي سبحان رضا مي دهيد؟ عرض كردند: آري، فرمود: آيا خداي سبحان نمي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، چون به شما گفته شود: در مجالس جاي باز كنيد، پس جاي باز كنيد، تا خداي براي شما گشايش حاصل كند، و چون گفته شود: برخيزيد، پس برخيزيد، تا خدا رتبه ي كساني از شما را كه ايمان آورده، و كساني را كه علم دارند بر حسب درجات بلند گرداند»، پس خدا نمي پسندد مگر آن كه عالم مؤمن، بر مؤمن غير عالم، برتري يابد، چنانكه نمي پسندد مگر آن كه مؤمن، بر كسي كه مؤمن نيست، مقدم شود، به من بگوييد: آيا خدا مي فرمايد: رتبه ي عالمان را بر حسب درجات بالا مي برد؟ يا رتبه ي كساني را كه [فقط] شرافت نسبي [و فاميلي] دارند؟!

آيا خدا نمي فرمايد: «بگو [اي پيامبر!]، آيا كساني كه مي دانند، و كساني كه نمي دانند يكسانند؟»، پس چرا از احترام من به اين فقيه كه خدا والامقامش كرده ناراحتيد؟ همانا شكست دادن اين مؤمن، آن مرد ناصبي را با [براهين و] حجج الهي كه خدا به او آموخته، از هر شرافت نسبي برايش بهتر است.

عباس گفت: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله! تو كسي را كه همچون ما [شرافت] نسبي ندارد، بر ما فضيلت مي دهي، با اين كه از صدر اسلام تاكنون كسي كه شرافت نسبي بيشتري دارد، مقدم مي شده است؟

امام عليه السلام فرمود: سبحان الله! آيا عباس [بن عبدالمطلب] با ابوبكر بيعت نكرد، با اينكه او تيمي بود و عباس هاشمي؟ آيا عبدالله بن عباس به عمر بن خطاب خدمت نمي كرد، با اين كه او هاشمي و [قهرا] ابوالخلفا بوده، و عمر عدوي؟

چرا عمر كساني را كه دور از قريش اند در شورا آورد، ولي عباس را نياورد؟ اگر مقدم داشتن ما غير هاشمي را بر هاشمي، كار نادرستي است، پس بيعت عباس با ابوبكر، و خدمت پس از بيعت عبدالله بن عباس به عمر را نيز نادرست بدانيد، و اگر آن ها درست است، پس اين نيز درست است.

عباسي هاشمي، ديگر خاموش شد و چيزي نگفت.