بازگشت

ترجمه


[220] -7- و نيز با سند خود از امام هادي عليه السلام نقل مي كند كه فرمود:

قنبر غلام اميرمؤمنان عليه السلام چون به حجاج بن يوسف درآمد، حجاج از او پرسيد: در خدمت علي عليه السلام چه مي كردي؟ قنبر گفت: آب وضو برايش فراهم مي ساختم، حجاج گفت: پس از وضو چه مي گفت؟ قنبر گفت: اين آيه ي شريفه را مي خواند: «پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند فراموش كردند، درهاي هر چيزي [از نعمت ها] را بر آنان گشوديم، تا هنگامي كه به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند، ناگهان [گريبان] آنان را گرفتيم، و يكباره نوميد شدند، پس ريشه ي آن گروهي كه ستم كردند بركنده شد، و ستايش براي خداوند، پروردگار جهانيان است.»

حجاج گفت: گمان دارم، اين آيه را به ما تأويل مي كرد. قنبر گفت: آري. حجاج گفت: چه مي كني چون گردنت را بزنم؟ قنبر گفت: در اين صورت من خوشبخت، و تو بدبخت خواهي شد. پس دستور داد تا گردنش را زدند.