بازگشت

هيبت در دلها


امامان (ع) مظاهر قدرت و عظمت خداوند و معادن كلمات و حكمت ذات مقدس حق، و منبع تجليات و انوار خاصه ي او هستند. بر اين اساس از يك قدرت معنوي



[ صفحه 63]



فوق العاده و نفوذ و هيبت خاصي برخوردارند.

اين هيبت و شكوه و عظمت خدادادي را در زيارت جامعه و از زبان امام هادي (ع) چنين مي خوانيم:

«طأطأ كل شريف لشرفكم، و بخع كل متكبر لطاعتكم، و خضع كل جبار لفضلكم و ذل كل شيي ء لكم.»

هر بزرگ و شريفي در برابر بزرگواري و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بيني به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگويي در برابر فضل و برتري شما فروتني كرده و همه چيز براي شما خوار و ذليل گشته است.

روي اين جهت بارها اتفاق مي افتاد كه حاكمان جور در غياب امامان (ع) تصميمهاي خطرناكي نسبت به آنان مي گرفتند، ولي به محض رويا رو شدن با ايشان و نگاه به رخسار پرفروغشان، كابوس ترس و وحشت در دلهايشان سايه مي افكند؛ بگونه اي كه مجبور مي شدند از تصميم خود برگردند.

فروغ اين هيبت و عظمت الهي در چهره ي امام هادي (ع) كاملاً نمايان و دوست و دشمن، و به تعبير خود آن پيشواي معصوم، هر شريف و متكبر و جباري را به خضوع در برابرش واداشته بود. اينك چند نمونه:

- محمد بن حسن اشتر علوي نقل مي كند: با پدرم بر در خانه ي متوكل بوديم و جمعي از آل ابوطالب، آل عباس و آل جعفر نيز حضور داشتند. امام هادي (ع) وارد شد. تمامي آنان كه بر در خانه ي متوكل حضور داشتند، به احترام آن حضرت از اسب پياده شدند. امام (ع) داخل خانه شد. بعضي از حاضران به بعضي ديگر گفتند: چرا بايد براي اين نوجوان از مركب پياده شويم؟ او نه از ما شريفتر است و نه سنش از ما بيشتر است. سوگند به خدا (در بازگشت) براي او پياده نخواهيم شد.

ابوهاشم جعفري - كه در آنجا حضور داشت -، گفت به خدا سوگند وقتي نگاهتان به او بيفتد با كوچكي و خواري براي او پياده خواهيد شد.

طولي نكشيد كه امام هادي(ع) از دربار متوكل بازگشت. چون نگاه حاضران به آن حضرت افتاد بي اختيار از اسبها پياده شدند. ابوهاشم گفت: مگر نگفتيد پياده



[ صفحه 64]



نمي شويم؟ گفتند: به خدا سوگند نتوانستيم خودداري كنيم؛ بگونه اي كه بي اختيار از مركبها پياده شديم! [1] .

- زيد بن موسي [2] چند بار به «عمر بن فرج رخجي» - حاكم مدينه - گوشزد كرد و از او خواست وي را بر فرزند برادرش - امام هادي (ع) مقدم بدارد و مي افزود: او جوان است و من عموي پدر او هستم.

«عمر» سخن او را براي امام هادي (ع) نقل كرد. حضرت فرمود: يك بار اين كار را بكن. فردا مرا پيش از او در مجلس بنشان، سپس ببين چه خواهد شد.

روز بعد «عمر» امام (ع) را دعوت كرد و آن حضرت در بالاي مجلس نشست. سپس به «زيد» اجازه ي ورود داد. «زيد» در برابر امام (ع) بر زمين نشست.

چون روز پنج شنبه شد، والي ابتدا به زيد اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بنشيند؛ سپس از امام (ع) خواست وارد شود. امام (ع) داخل شد هنگامي كه چشم زيد به حضرت افتاد و هيبت امامت را در رخسار ملكوتي اش مشاهده كرد، بي اختيار از جاي برخاست و امام (ع) را بر جاي خود نشانيد و خود در برابر او نشست. [3] .

بدون شك منشأ اين همه هيبت و شكوه امام (ع)، قدرت مادي و سلطنت ظاهري او نبود؛ بلكه اطاعت خدا و پارسايي در دنيا و تقواي ديني و از همه مهمتر، ايمان آن بزرگوار بود، كه او را از ذلت نافرماني حق تعالي خارج و به عزت اطاعت و بندگي او داخل كرده بود.



[ صفحه 65]




پاورقي

[1] اعلام الوري: ص 360؛ مناقب، ج 4، ص 407؛ بحارالانوار، ج 50 ص 137.

[2] ظاهراً وي همان زيد بن موسي بن جعفر است كه به «زيد النار» معروف است و بر اساس نقل سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 7، ص 128 در حدود سال 247 در اواخر حكومت متوكل درگذشته است.

[3] اعلام الوري ص 365.