بازگشت

زهد و عبادت


قطب راوندي روايت مي كند كه يكي از خلفاي معاصر با حضرت امام علي النقي عليه السلام در سامره عسكر و لشكر خودرا كه نود هزار نفر (90،000) ترك بودند مأمور كرد تا هر كدام از آنان توبره ي اسب خود را از گل سرخ پر كنند و در يك بيابان و سيعي بالاي يكديگر بريزند .

وقتي لشگر از اين امريه را اجراء نمودند آن گل و خاك هائي كه در آن بيابان ريخته بودند نظير يك كوه بزرگي شد و نام آن را تل مخالي نهادند [1] .

پس از اين جريان بود كه خليفه برفراز آن تل برآمد و حضرت امام علي النقي عليه السلام را نيز بر فراز آن تل احضار نمود .

همين كه حضرت هادي عليه السلام بالاي آن تل آمد خليفه به آن حضرت گفت : من شما را بدين منظور طلبيدم كه لشگر و ياران مرا مشاهده نمائي ، خليفه قبل از آنكه حضرت هادي (ع) بيايد لشگر خود را مأمور كرده بود كه با اسلحه و تجمل فراوان حاضر شوند .



[ صفحه 18]



منظور خليفه از اين عمل اين بود كه شوكت و اقتدار خو را نشان دهد ! مبادا حضرت هادي يا افراد ديگري از اهل بيت بر خليفه خروج نمايند .

حضرت هادي عليه السلام فرمود : مي خواهي من نيز لشگر خود را به تو عرضه كنم ؟ خليفه گفت : آري . حضرت هادي عليه السلام دعائي كرد و به خليفه فرمود : اكنون نگاه كن !!

وقتي وي نگاه كرد ديد مابين آسمان و زمين از مشرق تا مغرب پر است از ملائكه اي كه داراي اسلحه بودند!! موقعي كه خليفه با اين منظره مواجه شد حالت اغماء و غش به وي عارض گرديد!!

همين كه به هوش آمد حضرت هادي عليه السلام به او فرمود: ما به دنياي شما كاري نداريم ، ما متوجه امور اخروي خويش هستيم ، تو براي آن موضوعي كه از آن مي ترسي نگران مباش (يعني اگر مي ترسي كه ما بر تو خروج نمائيم از اين خيال در گذر و آسوده خاطر باش !) .

نگارنده گويد : در كتاب جنات الخلود يكي از لقب هاي حضرت امام حسن عسكري عليه السلام را عسكري مي نگارد و اين موضوع يعني جرياني را كه براي حضرت امام علي النقي عليه السلام نگاشتيم درباره ي حضرت عسكري مي نويسد و مي گويد : علت اينكه حضرت عسكري عليه السلام داراي اين لقب شد اين بود كه چون خليفه از آن بزرگوار خائف بود كه مبادا آن برگزيده ي خدا بر خليفه خروج نمايد لذا در نظر گرفت كه لشگر خود را به آن حضرت ارائه كند .



[ صفحه 19]



در يكي از روزها بود كه خليفه سوار شد و با حضرت اما حسن عسكري متوجه صحرا شدند . در آن بيابان تل بسيار بزرگي از خاك بود ، خليفه به لشگر خود دستور داد تا هر كدام از ايشان يك دامن از آن خاك بردارند ، موقعي كه آنان هر كدام يك دامن خاك از آن تل برگرفتند خاك ان تل تمام شد و به جاي آن تل خاك گودال بسيار بزرگ و عميقي به وجود آمد .

قطب راوندي مي نگارد : خصال پسنديده ي امامت ، فضل ، علم ، صفات نيكو و اخلاق حسنه ي حضرت هادي عليه السلام مانند پدران بزرگوارش عليهم السلام بود.موقعي كه شب فرا مي رسد آن حضرت متوجه قبله مي شد و مشغول عبادت و اطاعت پروردگار سبحان مي گرديد و ساعتي از عبادت توقف نمي كرد .

آن بزرگوار جبه ي پشمينه اي مي پوشيد و بالاي سجاده اي از حصير مي ايستاد .

شيخ طوسي از عيسي بن احمد بن عيسي بن منصور روايت مي كند كه گفت : يك روز من به حضور حضرت امام علي النقي عليه السلام مشرف شدم و گفتم : متوكل مرا از دربار خود محروم نموده حقوقم را قطع كرده ، از دست من نگران گرديده . من سبب اين موضوع را اين طور مي دانم كه وي مرا براي اخلاص و ملازمتي كه نسبت به شما دارم از دربار خود رانده است ؟ اگر شما به نحوي كه متوكل بپذيرد بر من تفضل بفرمائي و از او درخواست نمائي كه مرا عفو نمايد بسيار بجا و به موقع خواهد بود ؟

حضرت امام علي النقي عليه السلام فرمود : كار تو با خواست خدا درست خواهد شد .



[ صفحه 20]



موقعي كه شب فرا رسيد ديدم چند نفر پي در پي از طرف متوكل نزد من آمدند و مرا پيش وي بردند . وقتي نزديك منزل متوكل رسيدم فتح بن خاقان را ديدم كه بر در سراي ايستاده .

او به من گفت : اي مرد ! چرا شب در منزل خود قرار نمي گيري و باعث ناراحتي ما مي شوي زيرا متوكل براي احضار تو ما را متأذي و ناراحت كرده ؟!

همين كه من نزد متوكل رفتم ديدم وي بر جايگاه خويش نشسته وقتي نظرش به من افتاد گفت : ما از تو غفلت مي كنيم ، پس تو چرا ما را فراموش مي نمائي و ياد آور حقوق خود نمي شوي؟!

اكنون بگوي بدانم كه چه چيزي از تو نزد ما باقي مانده ؟ من چند چيز را نام بردم كه از آن جمله : فلان عطا و فلان بخشش بود .

متوكل دستور داد تا دو برابر آنچه كه من گفته بودم به من دادند ، من به فتح بن خاقان گفتم : امام علي النقي (ع) اينجا آمده ؟ گفت : نه . گفتم : نامه اي براي متوكل نوشته ؟ گفت : نه .

من پس از اين گفتگوها بيرون آمدم و فتح بن خاقان از عقبم بيرون آمد و گفت : من يقين دارم كه تو از حضرت امام علي النقي تقاضاي دعا كرده اي ؟ من هم از تو خواهش مي كنم از آن حضرت براي من درخواست دعا نمائي ؟ !

موقعي كه من به حضور حضرت امام هادي عليه السلام مشرف شدم به من فرمود : تو را خشنود و مسرور مي بينم ؟ !

گفتم : آري اي آقاي من ! من اين خوشحالي را از شما



[ صفحه 21]



دارم ، ولي براي من گفتند : شما نزد متوكل نرفتي و دستوري به وي نفرموديد ؟

فرمود : خداي عليم مي داند كه ما براي اموري كه خيلي اهميت دارند جز به خداي توانا پناهنده نمي شويم و در موقع شدائد و بلا به كسي غير از خداي رؤف توكل نخواهيم كرد ، خداي سبحان به ما وعده داده كه هرگاه دعا كنيم مستجاب فرمايد و چنانچه ما از خدا صرف نظر و اعراض نمائيم او نيز از ما صرف نظر خواهد كرد .

من به حضرت هادي گفتم : فتح بن خاقان به من چنين و چنان گفت (يعني خواهش كرد كه شما نيز درباره ي وي دعا كنيد ؟ !)

امام عليه السلام فرمود : فتح بن خاقان به حسب ظاهر ما را دوست مي دارد ولي در واقع از ما دوري مي نمايد . دعا كردن براي كسي جز با اين شرائطي كه خواهيم گفت : از براي كسي ثمري نخواهد داشت :

اگر اطاعت و عبادت خدا را با اخلاص انجام دهي ، اگر به پيامبري رسول خدا صلي الله عليه و آله و حق ما اهل بيت اعتراف نمائي و چيزي از خداي رؤف بخواهي تو را محروم نخواهد ساخت .

راوي مي گويد : من به حضرت هادي عليه السلام گفتم : اي آقاي من ! من از شما تقاضا مي كنم كه در بين دعاها يك دعاي مخصوصي به من تعليم فرمائيد !

حضرت هادي عليه السلام در جوابم فرمود : من اين دعا را كه بعد از اين خواهم گفت بسيار مي خوانم واز خداي توانا خواسته ام هركس بعد از من اين دعا را نزد قبر من بخواند او را محروم



[ صفحه 22]



نفرمايد . آن دعا اين است :

يا عدتي عند العدد ، و يا رجائي و المعتمد ، و يا كهفي و السند ، و يا واحد و يا احد ، يا قل هو الله احد اسئلك اللهم بحق من خلقته من خلقك و لم تجعل في خلقك مثلهم احدا ان تصلي عليهم و تفعل بي كيت و كيت ( به جاي كلمه كيت و كيت حاجت خود را بايد ذكر نمود ) .


پاورقي

[1] مخالي جمع مخلاة است و معناي مخلاة يعني توبره . مؤلف.