بازگشت

سامراء پايگاه و جايگاه امام هادي


شهر فعلي سامراء كه يكي از شهرستان هاي استان بغداد به شمار مي رود در كناره سمت چپ رود دجله واقع شده است اين شهر در 130 كيلومتري شمال شهر بغداد قرار داشته و از طريق رود دجله تقريبا 175 كيلومتر با بغداد فاصله دارد. سامرا به دو طريق اصلي با بغداد ارتباط حاصل مي كند يكي خط راه آهن و ديگري راه شوسه اتومبيل رو، راه ارتباطي رودخانه در شرف متروك شدن بوده و اهميت چنداني ندارد. در سال 221 ه برابر با 836 ميلادي خليفه عباسي به دست يكي از فرماندهان ترك به نام اشناس، شهر سامرا را بنا نهاد اين شهر بر خرابه هاي سرمن راي بوسيله المعتصم بالله هشتمين خليفه عباسي احداث گرديد سامرا در آن روزگار زيباترين شهر محسوب مي شد. ياقوت حموي در معجم البلدان مي گويد: سامرا بزرگترين شهر اسلامي به شمار مي رفت و در وجه تسميه آن مي گويد: هنگامي كه سامرا را بنا نهادند و شهر تكميل شد گفتند سرور من رأي يعني هر كه بيند شاد گردد كم كم مختصر شد تا تبديل شد



[ صفحه 19]



به ساء من رأي پس از آن مختصرتر گفتند سامرا.

قزويني مي گويد: روي زمين سرزميني بهتر و با شكوهتر و وسيعتر از سامرا نبود. همانطور كه گفته شد شهر سامرا در زمان معتصم پسر هارون الرشيد بنا شد و سپس بوسيله فرزندش واثق گسترش و توسعه يافت واثق خليفه عباسي آن را به اوج عظمت رسانيد و متوكل آن را به منتها درجه ي توسعه و پيشرفت كشانيد.

معتمد، خليفه جانشين منتصر آنجا را ترك گفت و به بغداد بازگشت و مقر خلافت خود را به بغداد انتقال داد. از آن تاريخ سامرا ديگر عظمت نخستين خود را نيافت. سامرا بيش از 54 سال اهميت نداشت در آن 8 خليفه بني العباس حكم فرمائي كردند، حمدالله مستوفي (740 هجري) مي گويد:

سامرا در اصل شاپور دوم ملقب به ذوالاكتاف (309 - 379 ميلادي) بنا كرد. و معروف است كه مي گويند از نظر شرايط اقليمي بسيار سرورانگيز و شاداب بود به همين جهت در آن زمان موسوم به سرمن رأي گرديد. تا آنجا كه مردم آن را مخفف ساخته گفتند سامرا.

غير از علت نامگذاري فوق در منابع ديگر بيش از 15 اسم براي سامرا يافته كه آن را در كتابي به نام (تاريخ سامرا و عشاير آن) ذكر كرده اند كه به منظور پرهيز از اطاله ي بحث از توضيح اسامي آن خودداري مي شود.

داستان توجه و شهرسازي سامرا بدان سرعتي كه اقدام شد و سپس مدتي طول نكشيد كه در ابتداي شكوفايي آن رها گرديد يكي



[ صفحه 20]



از حوادث بزرگ تاريخي و جالب توجه و شايسته نظر است، چندي قبل اداره آثار باستاني دولت عراق مقاله اي تحت عنوان «داستان سامرا» منتشر ساخت كه ما گوشه اي از آن را به عنوان مدرك تاريخي نقل مي كنيم:

داستان احداث شهر سامرا يكي از عجيب ترين و شگفت ترين قصه هاي تاريخي در شهرسازي جهان است. سامرا پيش از ايجاد، زمين ويرانه اي بيش نبود كه بر بلندي كناره هاي رود دجله قرار داشت، در آن سرزمين نه عمارتي وجود داشت و نه ساكني مسكن گزيده بود، به جز يك دير كه مخصوص مسيحيان بود به چشم نمي خورد، سامرا در يك چشم بهم زدن دگرگون شد و بزودي به صورت يك شهر بزرگ درآمد تا اينكه بالاخره در بين شهرهاي اسلامي پايتخت گرديد و مركزيت بزرگ ترين دولتها را در تاريخ پيدا نمود. ناگهان در مدتي كوتاه از تابناكترين دوره هاي برتري و سيادت برخوردار شد و به شدت در مسير رشد و توسعه قرار گرفت و به سرعت به اوج شكوفايي خود رسيد تاريخ چنين پديده اعجاب انگيزي را تاكنون به خود نديده و حتي شبيه آن را به خاطر نمي آورد مگر در سايه تكنيك و پيشرفت هاي جديد معماري در قرن اخير، كه امكان توسعه شهرها را افزايش داده است.

اما مع الوصف اين شكوفائي و درخشش عجيب مدت زيادي دوام نيافت زيرا شهر سامرا ناگهان سقوط كرد و مركزيت خود را كه در واقع فلسفه پيدايش و توسعه آن بود از دست داد، فقط در حدود نيم قرن از حيات احداثش مي گذشت كه متروك و مطرود گشت و بعد



[ صفحه 21]



از سالياني چند كه مردم آن را به نام «سر من رأي» مي شناختند اسمش تغيير يافت و تبديل به «ساء من رأي» شد در حالي كه در آن هنگام كه به اوج شهرت نايل گرديد، شاعران و سخن سرايان در ستايش كاخها و آثار معماري آن به مسابقه مي نشستند و مديحه سراييها مي كردند ولي اكنون آن شكوه و عزت تبديل به سقوط و ذلت گشته و همان شاعران، نغمه ي نكوهش و حرمان، ساز كردند و ويرانه هاي آن را به باد انتقاد گرفتند و سرود ماتم نواختند.

در حقيقت سامرا به طور ناگهاني دم فرو بست و به مرداب مرگ فرو غلطيد.

بعد از حياتي كوتاه به مدت نيم قرن به خاك سياه نشست و آرامگاه عزاداران و سوگواران گرديد، هنوز هم مي توان آثار خرابه ها و ويرانه هاي آن زمان را در گوشه و كنار با چشم مشاهده كرد و اثرات آن را در ابعادي وسيع و گسترده زير پا در مسافتي بيش از 35 كيلومتر حس كرد و هنگامي كه شخصي پا در ميان اين ويرانه هاي پراكنده در اطراف و اكناف مي گذارد به انديشه فرو مي رود و مات و مبهوت مي گردد و انديشمندانه به فكر عظمت سريع و درخشش شهر سامرا مي افتد و در ذهن خود پيشرفت و توسعه آن را از طرفي و نابودي و ويراني آن را از طرف ديگر مجسم مي سازد و خويش را در برابر پرسشي شگفت انگيز قرار مي دهد و مي گويد واقعا چه عواملي بر سرنوشت اين شهر حاكم بود و چه عواملي آن را به صورت ويرانه امروز درآورد و بالاخره داستان شكوفائي آن را تا بدين مرحله و نقطه پايان بخشيد.



[ صفحه 22]



آري سامرا مهد تمدن و نقطه ي آغاز تحولات دستگاه خلافت بود اما ناگهان بر اطلال آن جغدها نغمه شوم سرودند و ويرانه آن را نشانه اي از عبرت ها ساختند تا بدينسان به ديگر حاكمان و ديگر شهرها بفهماند كه خود را باخته تمدن و زرق و برق نكنند و حقايق را پايمال و فداي شعائر فريبنده ننمايند و بدانند كه عاقبت ستم بارگان جز اين نشاني، نباشد آري ستم كار و ستم گاه را فلك زد بر بساطش پشت پايي.

اما دلايل و عواملي كه سبب انتقال مركزيت و تغيير پايتخت از بغداد به سوي سامرا شد اين بود كه معتصم خليفه غاصب عباسي كه با زور سر نيزه برگرده ي مردم حكومت مي كرد، وجود غلامان ترك را در دستگاه ارتش خود مزاحم مصالح عمومي و منافي با رسم كشور داري مي ديد زيرا نظامي هاي ترك در بغداد مشكلاتي را بوجود آورده بودند كه افكار عمومي به شدت از آن منزجر و مشمئز بود. از طرفي مردم جرات اعتراض به اين نظاميان ترك را نداشتند چه بسا مورد اهانت و كشتار نيز واقع مي شدند زيرا گويند يكي از عادات شنيع معتصم اين بود كه علاقه ي شديدي به غلامان ترك زبان داشت و مايل بود آنها را خريداري كند و بعد آزاد نمايد و سپس وارد ارتش و لشگريان خود كند، بسياري از بردگان ترك را به همين راه و رسم وارد خدمت در دستگاه خلافت كرد و همه كاره دربار نمود. مردم بغداد از دست تركان خليفه به ستوه آمدند.

تركان تازه وارد كه هيئت حاكمه را تشكيل مي دادند براي مردم مشكل بود كه با آنها تفاهم داشته باشند چون به زبان و عادات و



[ صفحه 23]



رسوم يكديگر بيگانه بودند، خليفه هم توجه خاصي به تركان داشت، ميل داشت كه قدرت در دست آنان باشد از سويي لشگريانش، زبان عربي نمي دانستند و نمي خواستند با مردم در تماس باشند يعقوبي مورخ معروف مي گويد:

تركان وقتي سوار مي شدند تند مي شتافتند و از راست و چپ، مردم پياده رو را صدمه مي زدند. صداي فرياد عابران بلند مي شد، بعضي ها كشته مي شدند، بعضي ها چوب مي خوردند. خون بيچارگان بي جهت ريخته مي شد. براي معتصم اين پيشامدها مشكلي شد، تصميم گرفت از بغداد بيرون رود، معتصم، و فرماندهان و رجال دولت به احداث پايتخت نوين همت گماردند تا اينكه به محلي به نام «سر من رأي» كه دشت و صحرائي بيش نبود و در ناحيه «ارض طبرهان» واقع بود كه نه ساكني داشت و نه عمارتي در آن بود جز يك دير از مسيحيان متوجه شدند، معتصم پس از ورودش به اين سرزمين به طرف دير رفت با راهبان آنجا وارد مذاكره و مباحثه شد. معتصم پرسيد كه نام اين سرزمين چيست؟

يكي از راهبان پاسخ داد در كتب پيشينيان ما نام اين موضع «سر من رأي» آمده است و اين شهر سام بن نوح مي باشد.

پيش بيني شده است كه بعد از گذشت سالياني دراز اين شهر مجددا به دست پادشاهي قدرتمند و پيروز تجديد بنا و عمارت مي شود، معتصم گفت، به خدا سوگند كه من آن را احداث و تجديد بنا خواهم كرد و پس از عمران و آبادي به منظور مركزيت در آن سكني خواهم نمود. سپس مبلغي معادل چهار هزار دينار به راهبان داد



[ صفحه 24]



و اراضي دير را از آنها خريد.

ظواهر نشان مي دهد كه معتصم در مكان همين دير كاخي بنا نهاد كه معروف به «دارالعامه يا دارالخليفه» شد. نقشه پايتخت جديد را به نام سامرا منطقه بندي كردند، منطقه اي براي لشگريان و سپاهيان، بخشي را براي مردم، ناحيه اي را براي كاركنان دولت قرار دادند، سپاهي را از بازار و سوداگران دور كردند. معتصم در مقر جديد حكومت خود كاخها، خانه ها، مساجد، بازارها و ديوانهاي بزرگي را بنيان نمود، و براي اين منظور سنگهاي غول پيكر و عظيمي را از خارج عراق وارد كرد و در آن پادگانهاي عظيم و مجهزي براي سكونت 250 هزار سپاهي و اصطبل هايي وسيع به گنجايش 160 هزار اسب به وجود آورد و نيز بخشهايي را به فرماندهان اختصاص داد و برايشان كاخ هاي بزرگ ساخت و بوستانهايي پديد آورد كه در آنها انواع و اقسام درختان ميوه غرس شد و جلوه هايي از زيبايي را در آن باغستانها به كار برد. از همه كشورهاي اسلامي بنا، نجار و هنرمند به سامرا اعزام گرديد، مهندسين در تهيه و طرح و ايجاد و احداث آبياري و جويبارها كوشيدند. كاخ جوسق را معتصم و كاخ هاروني را فرزندش واثق بنا نهاد و متوكل نيز چندين كاخ به نام هاي «عروس» «مختار»، «وحيد» و كاخ جعفري ساخت كه يكي از شعراء، درباره كاخ جعفري قصيده اي سروده است.



بدائع لم ترها فارس

ولاالروم في طول اعمارها



ترجمه: زيبائي هايي خيره كننده كه نه فارسيان و نه روميان در طول عمرشان نديده اند.



[ صفحه 25]



اما به محض انتقال مركز خلافت، سامرا رو به ويراني نهاد كه تنها به صرف وجود «موضع غيبت امام منتظر مهدي (ع)» و محله ي ديگري كه بسيار از آن دور و به نام كرخ سامرا است بقيه بيننده را دچار وحشت مي كند.

عمده توسعه و پيشرفت شهر سامرا بدست اخلاف معتصم و مخصوصا متوكل كه مدت حكومتش 15 سال طول كشيد، انجام يافت، در اثر توجه متوكل طول شهر به 40 كيلومتر رسيد. متوكل پيش از وفاتش يا دو سال پيش از كشته شدنش تصميم داشت پايتختي به نام خود بنا نهد، در شمال سامرا شهري بنا گذاشت به نام جعفري كه بوسيله ساختمانهاي متعدد در مسير سامرا و جعفري ارتباط اين دو شهر با هم برقرار شد. متوكل مدت نه ماه در كاخ جعفري به سر برد و در آنجا هم كشته شد. جانشين منتصر يعني معتمد آنجا را ترك گفت و مركزيت را به بغداد انتقال داد از آن تاريخ سامرا ديگر عظمت نخستين خود را نيافت. در زمان المكتفي بالله خليفه عباسي كوشش هاي زيادي در جهت باز گردانيدن مجدد پايتخت به سامرا به عمل آمد كه بي نتيجه ماند زيرا در سال 290 هجري مكتفي تصميم گرفت دوباره به سامرا پايتختي و مركزيت بخشد اما «قاسم بن عبيد الله» او را از عزمش منصرف ساخت او نيز از تصميم خود عدول كرد و به بغداد مراجعت نمود.

طبري كه از معاصرين مكتفي خليفه عباسي است، خبري را نقل مي كند كه در اينجا ذكر مي كنيم. او مي گويد:

در دهه آخر جمادي الاخر سال 290 هجري بود كه يك روز عصر



[ صفحه 26]



مكتفي به قصد سامرا از بغداد خارج شد او تصميم داشت كه سامرا را از نو تجديد بنا كند و زمينه ي انتقال پايتخت را از بغداد به سامرا فراهم نمايد روز پنج شنبه كه 5 روز به آخر جمادي الاخر مانده بود به سامرا وارد شد سپس به كاخ جوسق روي آورد. قاسم بن عبيدالله را خواست و به او دستور ساختمان و تقويت بناي كاخ جوسق و عمارات ديگر را ابلاغ كرد قاسم بن عبيدالله و ديگران هزينه بنا را برآورد كرده و مايحتاج و مصالح ساختماني را در نظر او زياد و گران قيمت جلوه دادند و مدت ساختمان و تجديد بنا و فراغت از آن را طولاني نماياندند. بهر تقدير قاسم بن عبيدالله او را از رأيش منصرف ساخت و هزينه آن را گزاف نماياند و او را در انصرافش از چنين تصميمي ستايش كرد سپس به غذا دعوت شد و پس از صرف غذا به خواب فرو رفت و بعد از آنكه از خواب بيدار شد با چابكي به سوي رودخانه شتافت و فوري بر اسبي نشست و قاسم بن عبيدالله را دستور بازگشت داد تا اينكه به سوي بغداد سرازير شدند در همين حال عده زيادي از مردم را قبل از آنكه به سامرا برسند از راه باز گرداند و خود نيز در مواجه با مردم به مراجعت اقدام نمود.

امروز ارزش و موقعيت سامرا به خاطر آرامگاه دو امام شيعه حضرت هادي (ع) و امام حسن عسكري امام دهم و يازدهم شيعيان است كه همه ساله هزاران شيعه شيفته و دوستدار خاندان ولايت علوي از اقصي نقاط عالم به زيارت مي شتابند و با ديداري از خرابه كاخها و دربار متوكل نفرين بر دشمنان علي (ع) مي كنند. بارگاهي در وسط صحن بزرگ مرقد دو امام به چشم مي خورد كه قبه ي طلائي بر آن سايه



[ صفحه 27]



افكنده و مي درخشد.

زائران مي توانند از مسافتي دور به هنگام عبور و مرور و تشرف و مراجعت به سامرا آن را مشاهده كنند.

بايد متذكر شويم كه اصطلاحي وجود دارد: به نام عسكري كه غالبا امام يازدهم به آن شناخته مي شود و مي گويند امام حسن عسگري. در اينجا لازم است كه اين عنوان را توضيح دهيم، حضرت امام علي نقي (ع) و فرزند گرامشان امام حسن عسگري (ع) را در سامرا نگاه داشتند و در ناحيه اي به نام منطقه سپاهيان و لشگريان منزل دادند از اين جهت اين دو امام شيعه را منسوب به آن جا كرده و عسكري مي گويند. عسكر به زبان عربي لشگر و سپاه است. سمعاني در كتاب بسيار نفيس انساب الاشراف (چاپ حيدرآباد) مي گويد، چون مركز ارتش و سپاه معتصم عباسي تا دوره متوكل در سامرا بود آنان را عسكري نام نهادند و اين دو پيشواي مذهب شيعه را از مدينه به سامرا بردند و در منطقه ي نظاميان و سپاهيان منزل دادند تا هميشه تحت نظر باشند كه مبادا مردم به سوي ايشان توجه نمايند.

سامرا هشت نفر از خلفاء بني العباس را پشت سر داشته است كه عبارتند از: «معتصم» از آغاز انتقالش به آنجا در سال 227 ه. و بعد از او «واثق» تا 232 ه. و بعد «متوكل» تا 247 روزي كه پس از شب نشيني و عياشي به شرب خمر و لهو



[ صفحه 28]



و لعب مشغول بود. كشته شد بعد از او با «منتصر» كه شش ماه و 2 روز در مقام خلافت بود بيعت شد. تركان بعد از او با «مستعين» در سال 248 ه. بيعت كردند. تا اينكه در سال 255 ه. او را خلع و با «مهتدي بالله» بيعت كردند و سپس در سال 256 ه وي را كشتند و با معتمد «علي الله» بيعت كردند تا سال 279 ه. پس از معتمد با «معتضد بالله» در بغداد بيعت شد. اينجا فرجام مركزيت سامراء است.



[ صفحه 29]