بازگشت

فرزندان امام


اكنون دنباله بحث را پيرامون فرزندان امام دهم ادامه مي دهيم و به فرزند برومند ديگر امام كه سيد محمد نام دارد مي پردازيم.



[ صفحه 68]



همانطور كه گفته شد بزرگترين فرزند امام هادي ابوجعفر سيد محمد بن علي نام داشت و ديديم كه چطور در عنفوان جواني، روزگار، اين گل معطر را از شاخسار بوستان محمدي برچيد و پرپر كرد و داغي بزرگ از اين جگر گوشه علوي بر آستان روح امام هادي نقش بست و روان مطهر برادر ارجمندش حسن بن علي (امام حسن عسكري) را متألم و سوگناك نمود و آنگاه نقش الهي رسالت نبوي بر عهده فرزند دوم و بزرگتر امام هادي قرار گرفت بدين سان ما نيز، گوشه هايي از فرازهاي زندگي پر اعجاز امام يازدهم را مورد امعان نظر قرار داديم و حال به شرح مختصري از بزرگترين فرزند امام دهم ابوجعفر محمد بن علي مشهور به سيد محمد مي پردازيم:

يادآور مي شويم كه بزرگ ترين پسران امام هادي ابوجعفر محمد بن علي بود كه تصور مي رفت وي مقام امامت را پس از پدر دريابد ولي مقدر بود اين پسر در حيات پدرش رخت از اين جهان بربندد، وقتي محمد بن علي الهادي در آغاز شباب رحلت نمود، پيروان امام اين واقعه جانكاه را به مرگ اسماعيل بن جعفر تشبيه كردند.

اسماعيل بزرگ ترين و عزيزترين فرزندان امام ابوعبدالله جعفر بن محمد (ع) در موقعيتي بود كه مردم گمان مي كردند او امام هفتم خواهد شد ولي مرگ ناگهاني او اين گمان را ابطال كرد و امام هفتم امت، موسي بن جعفر (ع) را به مردم شناسانيد.

شيخ مفيد (ره) در كتاب ارشاد از قول حسن بن حسين افطش و گروهي از بني هاشم چنين حكايت مي كند:

در آن روز كه محمد بن علي در جواني ديده از زندگاني فرو بست



[ صفحه 69]



سامرا عزادار آن عزيز شد. در صحن و سراي بيت امام هادي ازدحام عظيمي از توده ي مردم پديد آمده بود تا آنجا كه تعداد شخصيت هاي سرشناس از آل ابوطالب و بني عباس و قريش به تقريب تا صد و پنجاه نفر مي رسيد. اين جمع عظيم فقط از اعيان و رجال معنون و متشخص سامرا تشكيل مي يافتند و مضافا اينكه جمعي از مردم معمولي كه تعدادشان نامعلوم است در خانه ي امام تجمع كرده بودند. امام علي نقي بر كرسي مخصوص خويش نشسته بود و گروهي از مردم در مقابل امام ايستاده و برخي نشسته بودند در اين هنگام جواني تقريبا بيست ساله همهمه و غوغاي جمعيت را در هم شكست و با چهره اي آشفته و موئي ژوليده كه حاكي از تأثر و غم برادر از دست رفته است از عمارت حرم به اين سمت آمد و در پشت سر امام طرف راستش ايستاد.

سيماي اندوهناك و چشمان گريه آلودش چشم و دلها را به سوي خود كشانيد. تقريبا يك ساعت گذشت كه او در آن مقام ايستاده بود، پس از اين مدت بود كه امام هادي (ع) به سمت او برگشت و فرمود: يا بني احدث الله شكرا «فقد احدث فيك امرا» پسرم به درگاه پروردگار متعال سجده ي شكر بگزار زيرا در سرنوشت تو تقدير تازه اي پديد آمده است.

آري اين پسر جوان و اشك آلود پسر امام هادي بود، او دلي تنگ و خاطره اي پريشان داشت تا اين سخن را از پدرش شنيد يكباره به گريه افتاد، و ناله كنان گفت: (انا لله و انا اليه راجعون، الحمد لله رب العالمين و اياه اسئل تمام النعمه علينا) تمام اين جريانات در پيشگاه مردم و در سكوت مطلق آنها گذشت آري اين ذات گرانمايه



[ صفحه 70]



ابومحمد حسن بن علي الهادي عليهماالسلام بود، پيشوائي كه پدر گرانقدر امام زمان ما و حجت بر حق خداي ما، امام حسن عسكري مي باشد و بالاخره گوهر درخشان امامت پس از وفات سيد بزرگوار به برادر ارجمندش امام حسن عسكري ابوجعفر سيد محمد بن حسن بن علي سپرده شد و او نيز اين گوهر ولايت الهي را به فرزند برومند و رزمنده و بت شكن خود ولي عصر، حضرت حجت، اعطا فرمود.

سيد محمد كه كنيه اش ابوجعفر است علوي زاده اي جليل القدر و نيك سرشت بود و همين اندازه در اهميت و علو مقام او كافي است كه لياقت و صلاحيت امامت و زعامت امت را داشت اما تقديرش نبود.

در كتاب نجم ثاقب آمده است كه وقتي سيد محمد فرزند امام هادي وفات يافت در ناحيه اي به نام «بلد» مدفون گرديد اين قريه در حومه و جنوب شهر سامرا است و چهل كيلومتر با آن فاصله دارد و از راه خشكي، راه آهن، اتومبيل و راه رودخانه به سامرا وصل مي شود. اين ناحيه تا شمال بغداد تقريبا هشتاد كيلومتر فاصله دارد و باغستانها و بوستانهائي كه در آن است به آن شهرت خاصي بخشيده است در اين ناحيه كه مرقد مطهر سيد محمد وجود دارد مسافران و زائران مي توانند آن را از مسافتي دور مشاهده كنند تاريخ فوت اين امامزاده



[ صفحه 71]



بزرگوار سال 252 هجري است [1] .

اين شخصيت عاليقدر نبوي از اجلاء سادات و از صاحبان كرامات عديده مي باشد. حتي نزد اهل سنت (اعراب صحرا گرد به غايت او را محترم شمرده، از جنابش مي ترسند و هرگز قسم دروغ به او نمي خورند و همواره از اطراف و اكناف به خاطر شريفش نذورات اهداء مي كنند.)

غالبا در حل مشكلات و حل و فصل دعاوي در سامرا و اطراف آن با استشهاد و قسم به او صورت مي گيرد. بارها مشاهده شده است كه چون تصميم به سوگند خوردن داشته اند از قسم دروغ پرهيز داشته و اجتناب از آن را ضروري ديده اند زيرا بر اساس سوگند دروغ به آن جناب، صدماتي چند به افراد وارد شده است، از فرزندان والاي اين سيد بزرگوار يكي شمس الدين محمد است كه مشهور به مير سلطان بخاري است، زيرا ولادت و پرورش او در بخارا بوده و اولاد او را بخاريون گويند. سيد شمس الدين محمد از علماء و زهاد و فضلاء بزرگ به شمار مي آيد.

اما پيرامون دخت مخدره و عاليقدر امام دهم كه عاليه نام داشت. موسي و عبدالله از فرزندان امام هادي (ع) كه مدارك و منابعي براي بحث درباره ي آن به دست نيامد.

در كتاب مرات الجنان يافعي كه وي يكي از بزرگترين شخصيت هائي است كه توانسته زهد و ورع و پارسايي امام هادي را با ذكر حقايقي از زندگي وي تجسم بخشد در يادي از حوادث سال 254 ه مي گويد:



[ صفحه 72]



در سال دويست و پنجاه و چهار هجري امام هادي كه در سن چهل سالگي بود در سامرا از اين جهان به عليين اعلي رحلت فرمود. او مشعشع ترين و شامخ ترين شخصيت هاي اسلامي بود، مردي بود عابد كه همواره بر سرير عبادت نشسته و فقيهي آگاه بود به رموز و اسرار و پيشوائي با بينش گسترده كه جهان شيعه را در زمان خود رهبري مي كرد، برخلاف سجاياي اخلاقي و نيك سرشتي او، دشمنانش آزمندان درگاه خلافت ننگين عباسي بودند، بر او كينه و حسد مي ورزيدند و حضرتش را با اتهامات و سعايت ها، مي آزردند، يكي از بد سيرتان ديو سرشت به نام بطحائي، به منظور تقرب به دستگاه و تملق به پيشگاه متوكل، از امام به بدي ياد كرده و او را نزد خليفه، پيشوائي، خرابكار و اسلحه اندوز و محرك عواطف عمومي جلوه گر ساخت، خليفه از وحشت سقوط و ترس از نابودي دستگاه خلافت، اتهام و سعايتش را به چيزي شمرد و فرمان داد تا جاسوسان دستگاه شبانه بر خانه امام هجوم برده و منزلش را مورد بازرسي و تفتيش قرار دهند تصور مي رفت كه بازيگران شياد و طماع جاسوس خلافت عباسي، بتوانند از منزل امام اسلحه و كتابهاي ناسودمند را به كف آرند، اين وهم شيطاني هراس عجيبي در دل آن ها افكنده بود، خليفه، سعيد، حاجب مخصوص خود را خواست و گفت بي خبر از همه، به خانه امام رو و هر چه اسلحه و ثروت در آنجا يافتي، بياور، سعيد نيز در نيمه شبي تاريك نردباني برداشته و به سوي خانه امام شتافت، نردبان را بر ديوار خانه گذاشت و بالا رفت چون خواست در حياط خانه پائين فرود آيد راه را گم كرد، سرگردان و حيران شد ناگاه امام از اندرون خانه ندا داد كه



[ صفحه 73]



اي سعيد، همانجا بايست تا برايت شمعي آورند، چون شمع آوردند در خانه شدم، ديدم حضرت جبه اي از پشم پوشيده و عمامه اي هم از پشم به سر بسته و سجاده اي بر روي حصير گسترده و روي به سوي قبله كرده و سر بر نشان بندگي به پيشگاه حضرت احديت دارد، و با آهنگي دلنشين و شورافزا كلام الهي را در زمينه ي آيات بشارت و بيمش تلاوت مي كند، سپس فرمود برويد خانه را تفتيش كنيد سعيد همه اطاقها را جستجو كرد و در آن ها هيچ چيز مگر كيسه اي ممهور، كه مادر متوكل فرستاده بود نيافت كيسه ي ديگري نيز كه سر به مهر بود پيدا نمود و آنگاه امام فرمود سجاده را بردار، برداشت در زير مصلا شمشيري يافت كه قلاف چوبين داشت شمشير و دو كيسه چوبين را برداشته و به نزد متوكل رفت خليفه نيز از اوضاع و احوال جويا شد خبري دلچسب و مهم دستگيرش نشد آنگاه فرمان داد تا كيسه ها و شمشير را با كيسه ي زر ديگري براي امام ارسال دارند و امام را مورد احترام و تعظيم بسيار قرار دهند.

جمال الدين يوسف بن حاتم دانشمند فقيه شافعي مذهب در يك بررسي شگفت آور در انتهاي كتابش (الدر النظيم) در زمينه ي زهد و پرهيزكاري امام هادي شهادت داده و مي گويد: پيشواي بزرگ شيعه امام هادي در مناجات شب هنگام و سحرخيزانه خود به پيشگاه خداوند مي گفت: (بارالها هم اكنون بدكاري بر تو وارد شده است و فقيري قصد تو را نموده است، كوشش و جهد او را بي نتيجه مگردان و بر او رحمت آور و خطايش را ببخشاي و از او درگذر.) اين نمونه و صدها نمونه ي ديگر كه حكايت از روح بلند و تقوي گراي امام هادي



[ صفحه 74]



مي كند مورد شهادت و تصديق عده كثيري از تاريخ نگاران و شرح حال نويسان است كه مي توان اعترافات و سخنان آنان را به عنوان سند و مدرك قابل قبول، قرار داد. چنانچه اگر مي خواستيم اعترافات اين گروه را گرد آوريم چندين جلد كتاب را شامل مي شد.


پاورقي

[1] مآثر الكبراء جلد سوم صفحه ي 299 چاپ نجف.