بازگشت

ويژگي هاي عصر امام هادي


حضرت در دوران امامت خود با شش تن از خليفگان عباسي (معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعين و معتز) هم زمان بود. [1] معتصم و واثق همان سياست مأمون را دنبال و برخوردي فريبنده وملايم داشتند. اما آن هنگام كه متوكل بر مركب خلافت سوار شد، صحنه سياست، رنگي ديگر به خود گرفت و عرصه بر امام عليه السلام و پيروانش تنگ گشت.

ابوفرج اصفهاني جريان را اين سان گزارش مي كند: «كار بد رفتاري متوكل با علويان، از تمام خليفگان عباسي بدتر بود و ستمي كه از ناحيه او بر آنان روا داشته شد، در دوره هيچ كدام از عباسيان ديده و گزارش نشده است.» [2] .

متوكل از حضور امام هادي عليه السلام در مدينه بيمناك بود و احتمال آنكه حضرت در آنجا دست به فعاليتهاي سياسي بزند؛ آرامش خاطر او را بر هم زده بود. او هم چنان در انديشه بود كه چگونه اين مشكل را از پيش پاي خود بر دارد، تا آنكه نقشه شيطاني تبعيد امام عليه السلام از مدينه به سامرّا را در سر پرورانيد. در اين هنگام نامه عبدالله بن محمد كه عهده دار اقامه نماز و اداره جنگ در مدينه بود، هر گونه ترديدي را از صفحه دل متوكل زدود. عبداللّه در نامه خود چنين آورده بود: «اگر نيازي به مكه و مدينه داري، عليّ بن محمد الهادي را از آن ديار دور گردان؛ چرا كه او مردم را به پذيرش امامت خود فرامي خواند و گروه زيادي به پيروي از او تن داده اند.» [3] .

امام عليه السلام در نامه اي به متوكل به تكذيب اين گزارش پرداخت [4] و متوكل در پاسخ، بر كنار شدن عبدالله بن محمد را به اطلاع او رساند و عزيمت حضرت به سوي سامرّا را خواستار شد. در اينجا به بخشي از آن نامه اشاره مي شود:

«بسم الله الرحمن الرحيم، اما بعد فان اميرالمؤمنين عارف بقدرك، راع لقرابتك، موجب لحقّك... و قد رأي [اميرالمؤمنين] صرف عبدالله بن محمد عماكان يتولاّه من الحرب والصلاة بمدينة الرسول (ص) ...» [5] .

در اين نامه چند نكته شگفت انگيز است كه به تحليل آن مي پردازيم:

1. متوكل كه در خود انباري از باروت كينه و دشمني آن حضرت را نهان داشت، در نگارش نامه از واژگان ادبي و اخلاقي بهره جسته و بدين سان خود را از شيفتگان آن حضرت قلمداد نموده؛ تا راه هر گونه شك و ترديدي را بر مردم ببندد.

2. هشت بار واژه اميرالمؤمنين را در مورد خود تكرار مي كند تا هم چنان موضوع حاكميت و رهبري خويش را در خاطر مردم و به ويژه امام هادي عليه السلام زنده نگه دارد.

3. وي گرچه امام عليه السلام را در چگونگي انجام سفر آزاد گذاشت؛ اما گماردن يحيي بن هرثمه و پاره اي از نظاميان همراه او به خدمت گزاري و همراهي حضرت، خود نوعي مراقبت و پيش گيري از حركتهاي احتمالي مخالفان به حساب مي آيد. [6] .

امام هادي عليه السلام بدون هيچ گونه ميل باطني، بلكه با كراهت و اجبار، تن به اين سفر مي دهند. حضرت خود از اين كراهت چنين پرده برمي دارد: «يا ابا موسي اخرجتُ الي سرّمن رأي كرها» . [7] .

اگر حضرت عزم بر اين سفر نمي نمود، گفتار عبدالله بن محمد و ديگر سخن چينان، بيشتر به كرسي مي نشست و متوكل را در موضع خصمانه خود در برابر امام مصمّم تر مي ساخت.


پاورقي

[1] طبرسي، امين الاسلام، اعلام الوري، ص 339، دار المعرفة، بيروت.

[2] اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، ص 395، حيدريه نجف.

[3] بحارالانوار، ج 50، ص 209.

[4] ارشاد، ص 333.

[5] همان.

[6] رفيعي، علي، دهمين خورشيد امامت، ص 67، مركز انتشارات دفتر تبليغات، قم.

[7] بحارالانوار، ج 50، ص 129.