بازگشت

گزارش فرمانده ي دژخيمان متوكل


يحيي بن هرثمه كه مأموريت داشت امام هادي عليه السلام را از مدينه به سامرا ببرد، ماجراي مأموريت خود را چنين شرح مي دهد:

وارد مدينه شدم. به سراغ منزل علي النقي عليه السلام رفتم. پس از ورود من به خانه ي او و آگاه شدن مردم مدينه از جريان جلب وي، اضطراب و ناراحتي عجيبي در شهر به وجود آمد و چنان فرياد و شيون برآوردند كه تا آن روز مانند آن را نديده بودم.

ابتدا با قسم و سوگند تلاش كردم كه آنان را آرام سازم. گفتم: هيچ قصد سويي در كار نيست و من مأمور اذيت و آزار او نيستم. آن گاه مشغول بازديد و جستجوي خانه و اثاثيه ي ايشان شدم. در اطاق مخصوص امام عليه السلام جز تعدادي قرآن و كتاب دعا چيز ديگري نيافتم. چند نفر مأمور، وي را از منزل خارج كردند و خود خدمتگزاري او را از منزل تا شهر سامرا عهده دار بودم.

پس از ورود به بغداد ابتداء با اسحاق بن ابراهيم طاهري، فرماندار بغداد روبه رو شدم. وي به من گفت: اي يحيي! اين آقا فرزند پيامبر است. اگر متوكل را در كشتن او تحريك و ترغيب نمايي، بدان كه خون خواه و دشمن تو، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خواهد بود.

در پاسخ گفتم: به خدا قسم! تا به حال جز نيكي و خوبي چيز ديگري از او نديده ام كه به چنين كاري دست بزنم.

آن گاه به سوي سامرا حركت كردم و پس از ورود به شهر جريان را براي وصيف تركي، كه از درباريان با نفوذ زمان متوكل بود، نقل كردم. او به من گفت: اگر يك مو از سر او كم شود، مسئول آن تو خواهي بود. از سخنان اسحاق بن ابراهيم و وصيف تركي تعجب كردم و پس از ورود به دربار و ديدار با متوكل، گزارش سفر را به اطلاع او رساندم و ديدم متوكل براي او احترام قايل است.