بازگشت

وفات منتصر بالله


در اين سال ابي عبدالله و به قولي ابوجعفر منتصر بالله خليفه عباسي راه به ديگر جهان نوشت.

طبري در تاريخ خود مي گويد: در علت و سبب مرگش اختلاف ورزيده اند. بعضي گفته اند ذبحه يعني درد گلوئي بدو عارض شد و اين مرض در روز پنجشنبه پنج روز از شهر ربيع الاول در حلقش بيفتاد و در هنگام نماز عصر روز شنبه پنج شب از شهر ربيع



[ صفحه 629]



الآخر گذشته بدرود جهان گفت.

و به قولي در روز شنبه هنگام عصر چهار روز از شهر ربيع الآخر برگذشته وفات كرد و علت مرگش اين بود كه ورمي در معده ي او پديد گشت و از آن به دلش صعود گرفت و از آن مرض بمرد و مدت اين مرض سه روز يا نزديك به آن بود. و بعضي از اصحاب ما با من حديث كرد و گفت چنان شد كه منتصر را حرارتي در مزاج روي داد و يكي از طبيبان مخصوص خود را بخواند و او را امر فرمود كه منتصر را فصد نمايد و آن طبيب با نيشي زهر آلود فصد نمود و همين كردار موجب مرگ منتصر گشت.

و آن طبيب كه خليفه را فصد [1] كرد به منزل خودش باز شد و در خود حرارت طغيان خوني احساس نمود و شاگرد خود را بخواند و او را امر نمود كه وي را فصد نمايد و نيشترهائي چند در حضور شاگرد بگذاشت تا هر كدام بهتر باشد به فصد استاد قصد كند و همان نيشتر مسموم كه منتصر را بدان فصد كرده بود در ميان مباضع بود و طبيب فراموش كرده بود و آن شاگرد در ميان آن مبالغ و نيشترها از آن بهتر و نيكوتري نيافت و با همان نيش مسموم استاد خود را فصد كرد و استاد اين امر را ندانست و چون از فصدش بپرداخت آن طبيب را نظر بر آن مبضع افتاد و بدانست كه فصاد قضا با همان نيشتر كارش را بساخته است و البته هلاك مي شود لاجرم در همان ساعت وصيت خود را بگذاشت و در همان روز از جهان بگذشت.

و برخي گفته اند كه منتصر در سر خود علتي دريافت و ابن طيفور روغني در گوش او برچكانيد و از اين كار ورم كرده و او را مهلت نداد در همان روز منتصر به سرسام بمرد.

و پاره اي گفته اند: ابن طيفور منتصر را با تيغي زهرناك حجامت كرد و از آن علت بمرد.

سيوطي در تاريخ الخلفا مي گويد: چون منتصر بر سرير خلافت بنشست زبان



[ صفحه 630]



به سب و دشنام و نكوهش جماعت اتراك برگشود و همي گفت اين جماعت نكوهيده آيت كشندگان خلفاي روزگار هستند چون غلامان ترك بر اين كلمات واقف شدند بر كينه باطني او عارف گشتند و از بروز خشم و ستيزش خائف گرديدند و در هلاكت او تدبير نمودند و به آهنگ قتلش برآمدند، لكن از ادراك مقصود عاجز آمدند.

زيرا كه منتصر مردي بسي مهيب و بسي دلير و سخت زيرك بود و نظر به فطانت و هوشمندي كه داشت همواره از كيد و حيلت معاندان احتراز مي نمود و راهي براي ايشان و انديشه ناپسند ايشان نمي گشود.

لاجرم در مقامات نيرنگ و حيلت كوشش ورزيدند، تا گاهي كه ابن طيفور طبيب منتصر را در زمان رنجوري منتصر به بذل سبي هزار دينار بفريفتند.

ابن طيفور آن دنانير را بگرفت و به فصد منتصر اشارت داد. پس او را با نيشي مسموم فصد كردند و منتصر به همين علت بمرد.

بعضي گفته اند: ابن طيفور آن نيشتر زهرآلود را فراموش كرد و مريض گشت و با غلام خود امر نمود تا او را با همان نيشتر فصد نمود و او نيز بمرد.


پاورقي

[1] فصد: رگ زني.