بازگشت

بي ادبي متوكل نسبت به امام هادي


مرحوم علامه مجلسي قدس سره در بحارالأنوار گويد:

مسعودي در مروج الذهب گفته است كه عده اي نزد متوكل آمده و سخن چيني و بدگويي كردند كه در منزل حضرت امام هادي عليه السلام اسلحه و نامه هاي زيادي (از طرف شيعيانش از اهالي قم براي او فرستاده اند) موجود است. او مي خواهد عليه حكومت تو شورش كرده و انقلاب كند.

متوكل پس از شنيدن اين جريان، گروهي از تركان را (كه از دژخيمان او بودند) شبانه به خانه ي حضرت روانه كرد. آنان در آن دل شب خانه ي امام هادي عليه السلام را مورد هجوم و تفتيش قرار دادند، ولي چيزي پيدا نكردند.

ديدند حضرت، در منزل در بسته اي، لباس پشم پوشيده و روي ريگ و خاك، رو به قبله نشسته و قرآن مي خواند.

ماموران متوكل آن امام مظلوم را به همان هيئت و حالت به نزد متوكل آوردند و اين چنين گزارش دادند، ما به جستجوي خانه علي النقي عليه السلام پرداختيم ولي چيزي



[ صفحه 280]



نيافتيم، ديديم او رو به قبله نشسته و قرآن مي خواند.

متوكل در كنار سفره شراب نشسته بود و در دستش جام شراب بود. برخاست و با احترام آن حضرت را در كنار خود نشانيد و جام شراب را به حضرت تعارف كرد.

امام هادي عليه السلام فرمود: «والله ما يخامر لحمي و دمي قط، فأعفني» به خدا سوگند! هرگز گوشت و خون من با شراب آميخته نشده، مرا معاف بدار.

متوكل او را معاف داشت. سپس گفت: «انشدني شعرا» امام فرمود: من با شعر چندان سر و كاري ندارم، كم روايت مي كنم.

متوكل گفت: بايد بخواني. حضرت امام هادي عليه السلام اين اشعار را (كه در ديوان امام علي عليه السلام، و در مورد بي وفائي دنيا است) خواند:



با توا علي قلل الاجبال تحرسهم

غلب الرجال فلم تنفعهم القلل



شب را در قله هاي كوهها آرميدند و مردان دلاور، آنان را پاسداري كردند، ولي قله هاي كوه سود نبخشيد آنان را.



و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم

الي مقابرهم يا بئس ما نزلوا



بعد از عزتي آنان را از پناهگاههاي خود به سوي قبرهايشان فرود آوردند، آه چه بد فرود آمدند؟!



ناداهم صارخ من بعد دفنهم

اين الاسرة والتيجان والحلل



بعد از دفن آنان، منادي صدا زد: تخت، تاج و لباسهاي شما كجا است؟!



اين الوجوه اللتي كانت منعمة

من دونها تضرب الاستار والكلل



كجا رفت آن چهره هاي مرفه كه برابرشان پرده ها و آذين ها آويخته مي شد؟



فأفصح القبر عنهم حين سائلهم

تلك الوجوه عليها الدود



پس قبر به زبان فصيح از آنان پرسش كرد و گفت: اين همان صورت هاي نيكويي هستند كه كرم ها بر آنها مي غلطند و محل تاخت و تاز كرمها شده اند.



قد طال ما اكلوا دهرا و قد شربوا

و اصبحوا اليوم بعد الاكل قد اكلوا



آنها مدت طولاني خوردند و نوشيدند و اكنون خود خوراك خاك و كرمها شده اند.

راوي مي گويد: «فبكي المتوكل حتي بلت لحيته دموع عينيه و بكي الحاضرون» متوكل تحت تأثير اشعار حضرت قرار گرفت و چنان گريه كرد كه ريشش خيس شد،



[ صفحه 281]



حاضران نيز گريه كردند. سپس دستور داد امام هادي عليه السلام را با احترام به خانه اش باز گرداندند.

روايت شده است: متوكل چنان متغير شد كه كاسه ي شراب را بر زمين زد و آن روز عيش او به عزا مبدل گرديد. [1] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 50، ص 211.