بازگشت

امام هادي و غلات


در هر دين و مذهب و نحله اي، ممكن است كساني يافت شوند كه در بعضي از آموزه ها يا اصول آن، جانب گزافه گويي و مبالغه را بگيرند و درباره شخصيتهاي ديني دچار غلو گردند.

متأسفانه در ميان شيعيان ـ و يا به اسم شيعه ـ گروهي بودند كه دچار چنين انحرافي شدند. آنان گروهي بودند كه نسبت به ائمه طاهرين عليهم السلام غلوّ مي كردند و حتي بعضي براي آن حضرات قائل به مقام الوهيت بودند. وجود اين عده در زمان امام هادي عليه السلام پيشينه تاريخي داشت و به دورانهاي قبل از ايشان و حتي به دوران وجود مبارك اميرمؤمنان، علي عليه السلام باز مي گشت.

امام زين العابدين عليه السلام اين چنين از غلات تبرّي مي جويد و مي فرمايد: «إنَّ قَوْما مِنْ شيعَتِنا سَيُحِبُّونا حَتّي يَقُولُوا فينا ما قالَتِ الْيَهُودُ في عُزَيْرٍ وَقالَتِ النَّصاري في عيسَي ابْنِ مَرْيَمَ؛ فَلا هُمْ مِنّا وَلا نَحْنُ مِنْهُمْ؛ [1] عده اي از شيعيان ما به صورتي به ما دوستي خواهند ورزيد كه در مورد ما همان چيزي را مي گويند كه يهود در مورد عزير و نصاري در مورد عيسي بن مريم گفتند. نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان هستيم.»

ائمه اطهار عليهم السلام همواره به فراخور شرايط با اين عده به مبارزه مي پرداختند و با گرفتن موضع قاطع در قبال اين طرز فكر تا حدّ ممكن نمي گذاشتند كه اين عده با انتساب خود به شيعه آنان را بدنام كنند.

ازامام سجاد روايت شده است كه فرمودند: «أَحِبُّونا حُبَّ الاِْسْلامِ فَوَاللّه ِ ما زالَ بِنا ما تَقُولُونَ حَتّي بَغَّضْتُمُونا إلَي النّاسِ؛ [2] مارا آن چنان دوست بداريد كه اسلام گفته است. سوگند به خدا! پيوسته چيزهايي را در مورد ما مي گوييد كه در نتيجه آن، دشمني مردم را متوجه ما مي سازيد.»

در اينجا بايد متذكر شد كه تفكّر غلوّ آميز به صورتهاي مختلفي ممكن است محقق شود. مرحوم علامه مجلسي در بحار چنين مي گويد: «غلو در مورد نبيّ و امامان به اين است كه كسي قائل به الوهيت آنان شود، يا اينكه قائل به شريك بودن آنان با خداوند باشد، در اينكه مورد عبادت واقع شوند يا اينكه آنان در خلق كردن يا روزي دادن با خدا شريك هستند، يا اينكه خداوند در آنان حلول كرده است، يا با آنان يكي شده است، يا اينكه كسي قائل باشد كه اينان، بدون وحي يا الهام از جانب خدا، عالم به غيب هستند، يا اينكه ائمه عليهم السلام را انبيا بدانند، يا قائل به تناسخ ارواح بعضي از ائمه در بعضي ديگر باشند، يا قائل به اينكه شناخت آنان، انسان را از تمامي طاعات بي نياز مي كند و با شناخت و معرفت آنان تكليفي نيست و نيازي به ترك معاصي نمي باشد.» [3]

همان طور كه ملاحظه مي شود، اعتقاد به يكي از اين امور، غلوّ است و معتقد به آن غالي به حساب مي آيد. سپس ايشان مي فرمايد: «اگر كسي قائل به يكي از اين انواع غلوّ باشد، ملحد و كافر است، از دين خارج شده است؛ همان طور كه دليلهاي عقلي و آيات و اخبار پيشين و غير آنها بر اين مسئله دلالت دارد.» [4] .

امام هادي عليه السلام نيز با توجه به وجود اين عده و فعاليت آنان و وجود شخصيتهايي در رأس آنان، سكوت در مقابل اين گروه گمراه و گمراه كننده را جايز ندانست و به صورتي قاطع و صريح به مبارزه با آنان پرداخت.

سران اين گروه منحرف و خطرناك، كساني چون: علي بن حسكه قمي، قاسم يقطيني، حسن بن محمد بن باباي قمي، محمد بن نُصير فهري و فارس بن حاكم بودند. [5] .

احمد بن محمد بن عيسي و ابراهيم بن شيبه، هر يك جداگانه نامه اي به امام هادي عليه السلام نوشته در ضمن آن اشاره به طرز فكر و عقيده غلات در زمان خود مي كنند و بعضي از آن معتقدات را بيان كرده و نيز اشاره به دو شخصيت از غاليان زمان خود، علي بن حسكه و قاسم يقطيني نموده، از امام كسب نظر و تكليف مي نمايند. امام صريحا در جواب مي نويسد: «لَيْسَ هذا دينُنا فَاعْتَزِلْهُ؛

[6] چنين چيزي از دين ما نيست، لذا از آن دوري جو!» و در جايي امام هادي عليه السلام اين دو شخص را صريحا لعن مي كند.

محمد بن عيسي مي گويد: امام هادي عليه السلام نامه اي به من نوشت كه شروع آن چنين بود: «لَعَنَ اللّه ُ الْقاسِمَ الْيَقْطيني وَلَعَنَ اللّه عَلِيَّ بْنَ حَسْكَةِ الْقُميّ، اِنَّ شَيْطانا تَرائي لِلْقاسِمِ فَيُوحي اِلَيْهِ زُخْرُفَ الْقَولِ غُرُورا؛ [7] خداوند قاسم يقطيني و علي بن حسكه قمي را لعنت كند! شيطاني در برابر قاسم نمايان مي گردد و با القاي سخنان باطلِ به ظاهر آراسته او را مي فريبد.»

نصر بن صبّاح گويد: حسن بن محمد كه معروف است به ابن بابا و محمد بن نصير نميري و فارس بن حاتم قزويني را امام عسكري عليه السلام مورد لعن قرار داده است. [8] .

حتي طبق آنچه كه به ما رسيده است، مسئله تقابل امام هادي عليه السلام فراتر از دوري جستن و بيزاري و لعن آنان است و گاه دستور قتل بعضي از آنان را صادر نموده است.

محمد بن عيسي مي گويد: «إنَّ اَبَا الحَسَنِ العَسْكَرِي عليه السلام أمَر بِقَتلِ فارِسِ بْنِ حاتم القَزْوينيّ وَضَمِنَ لِمَنْ قَتَلَهُ الجَنَّةَ فَقَتَلَهُ جُنَيْدٌ؛ [9] امام هادي عليه السلام به كشتن فارس بن حاتم قزويني امر فرمود و براي كسي كه او را بكشد بهشت را ضمانت كرد و جنيد او را به قتل رسانيد.»


پاورقي

[1] اختيار معرفة الرجال، طوسي، تصحيح و تعليق حسن مصطفوي، ص102.

[2] الطبقات الكبري، ابن سعد، دار صادر، ج5، ص214.

[3] بحار الانوار، ج25، ص346.

[4] همان.

[5] پيشوايي، سيره پيشوايان، ص603.

[6] اختيار معرفة الرجال (رجال كشي)، صص518 ـ 516.

[7] همان، ص518.

[8] همان، ص520.

[9] همان، ص524.