آغاز دوران وكالت و سفارت


بنيادي ترين مفهوم اسلام كه مي توان ساير مفاهيم و قضايا را گرداگرد آن سامان داد و بر آن اساس، اسلام را به نظاره نشست، مفهوم ولايت است كه البته مفهومي است اعم از نبوت و رسالت.به اين معنا كه چه بسا يك نبي يا يك رسول، ولي يا امام نباشد؛ همچنين اين امكان وجود دارد كه يك ولي يا امام، رسول يا نبي نباشد. بنابراين اين2 مفهوم با وجود تفاوت هايي كه دارند در برخي حوزه ها هم پوشاني دارند.

اما چگونه مي توان رابطه اين مفهوم بنيادي را با ساير مفاهيم بنيادي در دين به نظاره نشست؟ اين ارتباط كه بهتر است نامش را ارتباط ديالكتيك بگذاريم، بيش از هر جايي در اين حديث امام صادق(ع) متجلي شده است.

از امام صادق(ع) سؤال شد: اسلام بر چه اموري مبتني است؟ فرمودند: بر 5 چيز؛ ولايت، نماز، روزه، زكات و حج. پرسيده شد كدام يك برتر است؟ فرمودند: ولايت؛ چراكه ولايت كليد پذيرش و مقبوليت آنهاست و ولي كسي است كه هدايت به اين امور را به ارمغان مي آورد. اين روايت نشان مي دهد كه ولايت نقش محوري را در ميان مفاهيم بنيادين اسلام ايفا مي كند. در اين جستار سعي مي كنيم تا به مناسبت سالروز شهادت امام هادي(ع) در سوم رجب سال 254هجري قمري به واكاوي نقش بنيادين امام در هدايت عيني جامعه بپردازيم.

شيخ محمد بن يعقوب كليني ولادت ايشان را در كتاب كافي، (ج1، ص497)، در نيمه ذي حجه سال 212 هجري قمري ذكر كرده؛ هرچند كليني اين روايت را نيز نقل مي كند كه ولادت ايشان در رجب سال 214 هجري قمري بوده است. شيخ طوسي به نقل از ابن عياش بر اين باور است كه مولد ابوالحسن ثالث، روز دوم رجب همين سال يعني سال 214 بوده و نيز روايت شده روز پنجم رجب همين سال بوده است.

در ميان اين روايات مختلف اگر روايت نخست را بپذيريم كه ظاهرا قوي ترين و درست ترين گزارش به نظر مي رسد، امام هادي در هفدهمين سال حيات پدرش امام جواد(ع) به دنيا آمده و تنها 8سال از محضر پدر بهره برده است؛ چرا كه امام جواد(ع) در سال 220 هجري وفات فرموده و آغاز امامت امام هادي(ع) بر اين اساس آخر ذي قعده سال 220 هجري، يعني از 8سالگي ايشان آغاز شده است. شواهد كافي در دست است كه اعتراضات و ترديد هايي كه به علت كم بودن سن در مورد امامت امام جواد(ع) وجود داشته، در مورد امامت امام هادي (ع) وجود نداشته است.

احتمالا يكي از عوامل اصلي اين پديده را بايد در تجربه پيشين شيعيان از امامت امام جواد (ع) دانست و اين امر كه تعريف امامت در اين عصر كه آغاز عصر وكالت و سفارت نام دارد تكميل شده و به صورت خصوصي به سن امام مرتبط نشده است. به سخن ديگر سن امام در اين عصر ديگر نقشي در ارائه تصوير جامع و كامل از امام ايفا نمي كند.

در اين باره به صورت مشخص مي توان به پنهان بودن امام از ديدگان بر اثر فشارهاي سياسي و كوچ دادن امام به پادگان هاي نظامي مانند «سر من راي» يا همان سامراء كه طبيعتا از ديد مردم به دور بوده، اشاره و نقش آن را در اين تعريف بازكاوي كرد. به هر روي اين تعريف جديد بعدا در پذيرش غيبت امام 5ساله نقش بسيار مهمي داشت و اذهان شيعيان را براي پذيرش آن آماده كرد.
امامت 33 ساله امام هادي (ع) با حكمراني 6خليفه عباسي همزمان بوده است:

1- معتصم (217تا227) 2- واثق پسر معتصم (227تا232) 3- متوكل برادر واثق و پسر ديگر معتصم (232تا248) 4- منتصر پسر متوكل (6ماه در سال 248) 5- مستعين پسر عموي منتصر ( 248 تا 252) و 6- معتز پسر ديگر متوكل (252تا255) كه امام در زمان خلافت او به شهادت رسيد. با اين حال نخستين اخبار امام هادي (ع) در عصر دوم عباسي كه دوران نفوذ عنصر ترك نام گرفته و به خصوص در زمان متوكل عباسي بازتاب يافته است.

ابوالفرج اصفهاني در اين زمان يعني در عصر متوكل از نهضت هاي تجديد شده علوي و برخورد- به نظر وي- ناهنجار متوكل با طالبيان اشاره كرده و وزير او عبيد الله بن يحيي بن خاقان را نيز مانند متوكل از دشمنان سرسخت خاندان هاي علوي و طالبي برشمرده است. از جمله اين برخوردها مي توان به تخريب مقبره امام حسين(ع)، شخم زدن و هموار كردن زمين هاي اطراف مقبره و زراعت روي آن و سختگيري هاي شديد نسبت به زائران امام حسين (ع) و مجازات هاي هولناك آن اشاره كرد.

بسيار جالب است كه ابوالفرج اصفهاني با آنكه خود از خاندان ها ي عربي بوده در ادامه اين گزارش مي نويسد: عده اي از شيعيان امام حسين (ع) پس از تخريب قبر شريف حضرت امام حسين(ع)، علائمي تعيين كرده بودند پس از كشته شدن متوكل به كربلا آمدند و همراه افرادي از علويان و طالبيان قبر را مشخص كردند و مقبره كوچكي بر آن ساختند. (مقاتل الطالبيين، ص 478).

اين تنش ها و برخوردها البته كاملا طبيعي جلوه مي كرد؛ چرا كه ارتباط عاطفي مردم با امام حسين (ع) تحريك كننده احساسات مردم و در نتيجه نسبت به پايه هاي حكومت عباسي ويرانگر بود؛ به خصوص دركربلا كه در نزديك بغداد قرار داشت؛ بغدادي كه تخت گاه عباسيان بود. در بحبوحه اين سختگيري ها متوكل دستور داد تا امام هادي (ع) را كه احتمالا در آن زمان 21ساله بوده است، از مدينه به سامراء منتقل كنند.

اين امر يعني انتقال امام سبب مي شد تا ارتباط مردم مدينه و حجاز با ايشان قطع شود و رفت وآمدهاي ايشان تحت نظر باشد. البته اين جابه جايي در ظاهر با توجيهات خاصي همراه بود. يكي از توجيهات را احترام بيش از حد متوكل نسبت به امام دانسته اند؛ چرا كه معمولا آنان كه مورد احترام خلفا بودند در نزديكي ايشان سكني مي گزيدند. اين درست همان سياست مامون نسبت به امام رضا(ع) بود. نخستين گزارش هايي كه نحوه برخورد امام با خلفا را نشان مي دهد در واقع مربوط به همين دوره است.

در منابع تاريخي و حديثي، گزارش هاي بسياري درباره جلب امام هادي (ع) از مدينه به سامراء وجود دارد كه از تلفيق آنها با يكديگر مي توان به تصوير نسبتا جامعي از حيات امام دست يافت. متوكل در سال 233 تصميم گرفت امام را به سامراء فراخواند كه البته شيخ مفيد تاريخ آن را 243 هجري دانسته است ( الارشاد، ص 334-333) اما ظاهرا درست به نظر نمي رسد. اين تاريخ احتمالا تاريخي است كه يكي از شيعيان علاقه مند به تاريخ، نامه احضار امام هادي از سوي متوكل را استنساخ كرده است.

علت احضار امام اما نامه اي بود كه عبدالله بن محمد هاشمي، امير مدينه به متوكل نوشت. عبدالله به متوكل نوشت: اگر به حرمين نياز داري، علي بن محمد را از آن طرد كن زيرا مردم را به سوي خود فراخوانده و جمعيت زيادي به دعوت وي پاسخ گفته اند. متن اين نامه را علاوه بر الارشاد شيخ مفيد در كافي و كتب ديگر نيز مي توان ديد. اين نامه نشان مي دهد كه امام فعاليت هاي سياسي بسيار گسترده اي را سامان داده است؛ چرا كه جمع آوري افراد، تهييج و تحريك ايشان در يك فضاي بسته سياسي احتمالا به زمان طولاني فعاليت سياسي بستگي داشته است.

بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه امام سال هاي متمادي و به صورت مخفيانه به اين امر پرداخته است. ظاهرا علاوه بر نامه عبدالله به متوكل نامه اي ديگر به همين مضمون از سوي همسر متوكل كه آن روزها در حجاز به سر مي برده تا اعمال حج و عمره را انجام دهد نيز وجود داشته است. بسيار جالب توجه است كه عبدالله بن محمد خود يكي از اعضاي خاندان هاشمي و از نزديكان امام هادي بوده است. برخي اين مسئله را با رقابت هاي درون گروهي علويان بي ارتباط ندانسته اند، چرا كه درصورت تبعيد امام زمينه براي نقش آفريني بيشتر ديگران در محدوده مخاطبان درون گروهي فراهم مي آمده است. به هر صورت بايد عامل اصلي احضار امام را اين گزارش ها دانست، چرا كه تا پيش از آن خلفاي عباسي چندان نظر سويي نسبت به امام و فعاليت هايش نداشته اند.

شيخ مفيد از واكنش امام نسبت به احضار متوكل سخن گفته و اعتراض امام را به شايعات و سعايت ها گزارش كرده و اينكه امام در مجموع آنچه را عبدالله بن محمد هاشمي به متوكل نوشته را تكذيب كرده است. متوكل در پاسخ نامه امام، نامه احترام آميزي نوشت و ضمن عزل عبدالله بن محمد هاشمي كه امور مربوط به نماز، بيت المال و جنگ را در مدينه بر عهده داشت و در واقع امير مدينه به شمار مي رفت از امام خواست تا براي افاضه به سامراء بيايد. راوندي در «الخرائج و الجرائح» متن نامه متوكل را آورده است.

در اين نامه متوكل با تاكيد بر شخصيت والاي امام بر اين امر تاكيد كرده كه حاضر است هر نوع كمكي در حق وي انجام دهد. او در اين نامه خبر عزل عبدالله و جانشيني محمد بن فضل را به اطلاع امام مي رساند و مي افزايد كه به محمد بن فضل دستور داده كه احترام امام را رعايت كند و از راي و فرمان او سر برنتابد. در ادامه نامه، متوكل آورده كه مشتاق تجديد عهد با امام است و قصد ديدار او را دارد؛ بدين روي لازم است آن حضرت به همراهي هر كسي كه لازم مي داند رهسپار سامراء شود و اگر تمايل دارد، يحيي بن هرثمه و سپاهيان وي كه از فرمان امام اطاعت خواهند كرد در اين سفر او را همراهي كنند.

در اين ميان تفاصيل فراواني وجود دارد كه همگي نشان از توجه يكباره مورخان به اين قضيه يعني تبعيد امام و ابعاد آن دارد. البته تمام اين تفاصيل براي ارائه نوع رابطه امام و خلافت عباسي ضروري به نظر نمي آيد، اما همگي بر اين امر تاكيد مي نهند كه امام به قصد خويش راهي سامراء نشده و البته علت اصلي تبعيد امام را نامه هايي مي دانند كه در سعايت ايشان نگاشته شده است. اين گزارش ها البته از تكذيب امام نيز سخن به ميان آورده اند و اينكه امام قصد خود را براي شورش عليه حكومت عباسي دائما تكذيب مي كرده است. به سخن ديگر امام هرگز قبول نكرده كه مرتكب امري خلاف مصلحت دولت عباسي شده است.

گزارش ابن جوزي در تذكره الخواص و مسعودي در مروج الذهب نشان مي دهد كه فضاي بسيار سنگيني عليه امام وجود داشته است؛ فضايي كه در آن، هر لحظه اين امكان وجود داشته كه امام بر اثر اين گزارش ها و به تحريك سعايت كنندگان به شهادت برسد. هرچند امام به هنگام ورود به سامراء مورد استقبال مردم واقع شد ولي يحيي بن هرثمه به گزارش ابن جوزي مي گويد: وقتي در سر راه به بغداد رسيديم، اسحاق بن ابراهيم، حاكم بغداد را ديدم. او به من مي گفت: اي يحيي! اين مرد فرزند رسول خداست؛ با توجه به وضعيت اخلاقي متوكل كه خود بدان آشنايي، اگر در باره او گزارش تحريك آميزي به متوكل دهي، او را مي كشد و در اين صورت در روز قيامت، سرو كارت با رسول خداست. هنگامي كه به سامراء رسيديم نخست وصيف تركي را ديدم و خبر ورود امام را به اطلاع وي رساندم. او گفت: اگر يك مو از سر اين مرد كم شود، بازخواست خواهي شد.

سپس پيش متوكل رفتم و گزارشي دادم كه حاكي از حسن سيرت و ورع و زهد امام بود. به او گفتم در جريان تفتيش از منزل وي چيزي جز چند كتاب علمي و مصحف نيافتم. اين گزارش امام را نجات داد. اما امام تا پايان عمر در سامراء باقي ماند و سعي كرد تا در حد توان در روشنگري و هدايت خلق بكوشد. شهادت امام بنا بر آنچه كليني در كافي، ج1، ص 497 نقل كرده است در 26 جمادي الاخر سال 254 روي داده است. بنا به قول مختار در ميان شيعيان، شهادت ايشان در روز دوشنبه سومين روز از ماه رجب سال254 بوده است. اگر اين روايت را بپذيريم بايد مدت توقف ايشان در سامراء را 20سال بدانيم. گزارش هاي برجا مانده از اين 20سال كاملا نشان مي دهد كه اين 2دهه با توجه به فضاي پادگاني سامراء به هيچ روي در آرامش و سكون نگذشته است.

2 نمونه از برخوردهاي متوكل با امام را مي توان در مروج الذهب به نظاره نشست. فضاي رعب و خفقان كاملا بر اين 2 برخورد امام و متوكل سايه افكنده است.

1- محمدبن يزيد مبرد مي گويد: روزي متوكل از امام پرسيد: فرزند پدر شما ( يعني خود شما) درباره عباس بن عبدالمطلب چه مي گويد؟

امام در پاسخ فرمودند: اي خليفه! فرزند پدرم در باره شخصي كه خداوند اطاعت فرزندانش را بر مردم و اطاعت او را بر فرزندانش واجب فرموده، جز نيكي چه مي تواند بگويد؟

متوكل كه پاسخ امام را مطابق ميل خود يافته بود به ايشان صدهزار درهم بخشيد. نكته بسيار ظريفي در اين روايت وجود دارد كه از چشم متوكل پنهان مانده است. امام مي گويد: فرزندان عباس بايد از عباس اطاعت كنند.

متوكل متوجه اين موضوع نبود كه منظور امام از اطاعت فرزندان عباس از او، مسئله ولايت فرزندان علي ابن ابي طالب است؛ بنابراين اگر فرزندان عباس بايد از او اطاعت كنند، در واقع بايد ولايت علي و فرزندانش را بپذيرند. مردم نيز بايد از فرزندان عباس كه از عباس اطاعت مي كنند اطاعت كنند؛ بنابراين تبعيت و اطاعت مردم نيز بايد از فرزندان علي باشد!

بايد به اين نكته توجه كرد كه ظاهرا كلام امام چيز ديگري نشان مي دهد و اين همان گونه كه بيان شد، از فضاي سنگين و خفقان آلود خبر مي دهد. تقيه امام به اين مورد منحصر نيست. چه بسا پاسخ ايشان در باره جمع شدن مردم پيرامون ايشان يا اخباري كه از پنهان كردن صدها شمشير و نيزه در خانه ايشان خبر مي دهد نيز از اين باب باشد، ولي تمام اينها سبب نمي شود تا زيركي و دقتي را كه فقط اهل فهم در كلام ايشان متوجه مي شوند ناديده بگيريم.

2- در گزارش ديگر مسعودي چنين آمده است: متوكل دريافته بود كه نظر امام درباره آيه شريفه «يوم يعض الظالم علي يديه؛ روزي كه ستمگر دست حسرت به دندان مي گزد» ( فرقان27) اشاره به برخي خلفاي صدر اسلام است؛ از اين رو به فكر سوءاستفاده از اين مسئله افتاد و خواست با مطرح كردن آن، حضرت را به شكلي در مقابل اهل حديث كه خود به ايشان وابستگي فكري داشتند قرار دهد؛ از اين رو هنگامي كه افراد زيادي از اهل حديث در مجلس او حاضر بودند همين سؤال را از امام مطرح كرد.

امام پاسخ دادند: منظور 2 مرد هستند كه خداوند از ايشان به كنايت سخن گفته است و با عدم تصريح به نام ايشان بر آنها منت نهاده است. آيا خليفه مي خواهد آنچه را خداوند مخفي نگه داشته در اين مجلس برملا سازد؟! متوكل گفت «نه» و امام نجات يافت.

پاسخ امام به متوكل در واقع كاملا با مباني ظاهرگروي اهل حديث همخواني داشت و متوكل نمي توانست امام را كه براساس اين مباني پاسخ گفته بود مجبور به امر ديگر كند.

***