شناخت امام، راه شناخت خدا


يكي از برترين زياراتي كه با فقرات بلندش به اوج وجود ائمه اطهار (ع) و بلنداي هستي آنان نظر دارد و زمينه ي معرفت برتر و عرفان كامل تر را فراهم مي سازد، زيارت «جامعه كبيره» است. زيارت جامعه كبيره، منشور بلند امامت و هدايت است كه چون سيل از كوهسار وجود هادي امت، حضرت علي بن محمد النقي (ع) سرازير شده است. امام هادي (ع) در اين زيارت، ائمه اطهار (ع) را با جلوه هاي گوناگون معرفي كرده تا زائر، با كسب معرفت نسبت به ائمه، آنان را الگو و اسوه خويش قرار دهد.

زيارت جامعه، راه شناخت ائمه طاهرين (ع) است و شناخت حضرات معصومين (ع)، راه شناخت خدا؛ چه اينكه در روايتي از امام حسين (ع) آمده است: «أيها الناس، إنّ الله ما خلق خلق الله إلا ليعرفوه، فإذا عرفوه عبدوه، و استغنوا بعبادته عن عباده ما سواه. فقال رجل: يابن رسول الله، ما معرفه الله عز و جل؟ فقال: معرفه أهل كلّ زمان إمامه الذي يجب عليهم طاعته؛ اي مردم، بدرستيكه خداوند خلق خود را نيافريده است، مگر از براي آنكه به او معرفت و شناسائي پيدا كنند. پس زماني كه او را بشناسند، در مقام بندگي و عبوديت او بر مي آيند، و به واسطه عبادت و بندگي او از عبادت و بندگي غير او مستغني مي گردند. در اينحال مردي گفت: اي پسر رسول خدا، معرفت خداوند عز و جل چيست؟ حضرت فرمود: معرفت و شناخت خدا آن است كه اهل هر زمان، امام واجب الإطاعه خود را بشناسند»(1).

خداوند متعال در قرآن كريم، هدف خلقت را منحصراً «عبادت» معرفي نموده است: «و ما خلقت الجنّ و الإنس إلا ليعبدون؛ جنّ و انس را نيافريدم مگر براي اينكه مرا عبادت كنند»(ذاريات/56). عبوديت به معناي وابستگي مطلق و بي قيد و شرط بنده به مولا و اطاعت محض از اوست. سرّ اينكه در بيان نوراني حضرت سيد الشهداء (ع)،

غايت خلقت، «معرفت حق تعالي» معرفي شده آن است كه «عبادت خدا» متفرّع بر «معرفت» اوست و تحقق كامل عبوديّت، جز در سايه معرفت و شناخت خدا، حاصل نمي شود: «فإذا عرفوه عبدوه»؛ از اينروست كه در روايات، معرفت خدا، بالاترين معارف: «معرفه الله سبحانه أعلي المعارف»(2) و تنها راه پرستش او دانسته شده است: «إنّما يعبدالله من عرفَ الله»(3).

حال پرسش اساسي آن است كه معرفت خدا چگونه حاصل مي گردد؟ مطابق فرمايش گهربار امام حسين (ع)، «معرفت الله» ظهور تامّ در «معرفت امام واجب الإطاعه» دارد و معرفت امام، آيت كامل معرفت الله است. ائمه (ع) مظاهر تامّه اسماء و صفات الهي هستند، از اين رو هر كس كه آنها را بشناسد، در حقيقت خدا را شناخته است.

رسول اكرم (ص) فرمودند: «أنا و عليّ أبوا هذه الأمه، من عرفنا فقد عرف الله و من أنكرنا فقد أنكرالله عز و جل؛ من و علي دو پدر براي اين امت هستيم، هر كس ما را شناخت، خدا را شناخته و هر كس ما را انكار كرد، خدا را انكار كرده است»(4). از امير المومنين (ع) نيز روايت شده: منظور از اعراف در آيه كريمه «و علي الأعراف رجال يعرفون كلاً بسيماهم(اعراف/46)” ما هستيم. ما كساني هستيم كه خداي متعال جز از راه معرفت ما شناخته نمي شود: «نحن الأعراف الذين لا يعرف الله عز و جلّ إلا بسبيل معرفتنا»(5).

شناخت حجت خدا و امام معصوم (ع) بقدري اهميت دارد كه در لسان روايات «كسي كه بميرد در حالي كه پيشوايي نداشته باشد و يا امام زمان خود را نشناسد»، به مرگ جاهليت مرده است: «من مات و ليس له امام فميتته ميته جاهليه»(6)؛ «من مات لا يعرف إمامه مات ميته جاهليه»(7). منظور از مرگ جاهليت، مطابق فرمايش امام صادق (ع)، مردن در حالت گمراهي است: «ابن ابي يعفور گويد: از امام صادق (ع) درباره قول پيامبر اكرم (ص) كه فرمودند: «هر كه بميرد و او را پيشوايي نباشد به مرگ جاهليت مرده است»؛ پرسيدم و گفتم: مقصود مردن در حال كفر است؟ حضرت فرمودند: مردن در حالت گمراهي است»(8).

همچنين از زراره نقل شده است: «به امام صادق (ع) عرض كردم: اگر زمان غيبت فرزندت (مهدي (عج)) را درك كردم چه كنم؟ حضرت فرمود: اين دعا را بخوان: اللهم عرفني نفسك فإنك إن لم تعرفني نفسك لم أعرف رسولك، اللهم عرفني رسولك فإنك إن لم تعرفني رسولك لم أعرف حجتك اللهم عرفني حجتك فإنك إن لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني»(9).

همانگونه كه از فراز پاياني اين دعا برمي آيد، عدم شناخت و معرفت نسبت به امام (ع)، ضلالت و گمراهي در دين را به همراه دارد و پيامد آن در روز قيامت، لغزش از صراط و واژگون شدن در دوزخ است: «... و مَن لم يعرفه في الدنيا زلّت قدمه عن الصراط في الآخره فتردي في نار جهنم؛ هر كس صراط دنيا يعني امام واجب الاطاعه را بشناسد و از او پيروي كند، از صراط آخرت به آساني عبور خواهد كرد، اما كسي كه در شناخت امام معصوم يا پيروي از او كوتاهي كند، پايش بر صراط قيامت خواهد لغزيد و در دوزخ واژگون خواهد شد»(10)

***

1- علامه طهراني، لمعات الحسين، ص 11
2- غرر و درر آمدي، ص319
3- بحارالأنوار، ج27، ص57
4- همان، ج26، ص342
5- همان، ج24، ص253
6-7-8 - اصول كافي، ج2، ص208
9- همان، ص 135
10- آيت الله جوادي آملي، ادب فناي مقربان، ج3، ص96