بازگشت

صد مرتبه تكبير


زائر آن بار كه قسمت شد و سامرّا رفت
همه ي درد و غمش در حرم از دنيا رفت

چشم را بست و دعا كرد كه عاشق بشود
پلكِ او وا نشده ، ديد دعا بالا رفت

چار تا قبر ، در إحرامِ سيادت ديد و
دل او تا حرم گمشده ي زهرا رفت

خواست تا "جامعه خواني" كند،از روي ادب
دست بر سينه، سوي قبر دوتا آقا رفت

گفت:صد مرتبه تكبير و زيارت را خواند
هر فرازي كه نفهميد، پيِ معنا رفت

خيس شد صورتش از گريه كه درهرسطري
دل آشفته و طوفاني او صد جا رفت

يادش افتاد شبي تلخ وَ مردي را كه
پابرهنه ،وسط كوچه ،پيِ اعدا رفت

جگر ختم رُسُل سوخت دل زهرا سوخت
دست بسته ز حرم چون پسر مولا رفت

يادش افتاد كه "آقاي غريبي" ، هادي
از سر جبر سوي بزم مِي ، از اينجا رفت

يادش افتاد كه از ناي جگر سوخته اي
تا دل عرش خدا نوحه ي واويلا رفت

يادش افتاد كه در ساعت تشييعِ تني
پسري پاره گريبان ، عقبِ بابا رفت

ناگهان صحنه ورق خورد و به گودال رسيد
شمر روي تن غارت شده اي با پا رفت

بعد از آن ديد ميان غُل و زنجيرِ ستم
پسري با تن تبدار كه با سرها رفت...

*****
يار تنهاست بپرهيز تو هم از تن ها
بُرد كرد آنكه به سرداب حرم تنها رفت

همه گفتند پس از رجعت سرخ طبسي
آخرين بار خودش را چه قَدَر زيبا رفت

***