بازگشت

بنده خاص خدا


كسي كـه بنده خاص خداي يكتا بود

وجـود اطهر او در هجوم غـم ها بـود

هماره ذكر خداوند بـر لبش گل كـرد

هميشه گلشن محـراب از او مصفا بـود

ز دشمنان كه بر او عرصه تنگ ميكردند

ولي اعظم حق را چـه بيم و پروا بـود

قدم به بركه شيران اگرچه او بگذاشت

وحوش را سر بوسه به خاك آن پا بـود

اگرچو جّد غريبش علي به خانه نشست

بـه ياد غُربت درد آشناي بابا بـود

اگرچه ريخت شبانه به خانه اش دشمن

نداشت بيم ز خصم و به ياد زهرا بـود

ز زهر دشمن ظالم، ز پا فتاد كسي

كه پاره هاي دل او پُر از خدايا بـود

دريغ ودردكه گلچين زكينه پرپركرد

گلي كه زينت گلزار سبز طاها بود

امام عسكري از ماتمش سيه پوشيد

غبار غم ز سرا پاي او هويدا بود

شبي كه شمع وجودش خموش شد ،ديدند

فضاي سامره تاريك و غرق غوغا بـود

زخاك سامره اش نور بر فلك تابد

كه او تجّلي آئينه هاي تقوا بـود

ز ماتمش نه همين سينه «وفائي» سوخت

كه داغ او به دل لاله هاي صحرا بود





***