بازگشت

سامراي حضرت هادي


باز دلم در هواي حضرت هادي
پرزده تا سامراي حضرت هادي

مي كِـشدم سمت بارگاه رفيعش
جذبه ي گنبد طلاي حضرت هادي

پر زده ام تا كــه آشيانه بگيــرم
گوشه ي صحن و سراي حضرت هادي

بار سفر بسته از دلم ، غم عالم
در دلِ بيت الــولاي حضرت هادي

جامعه را خط به خط،به چشم كشيدم
با نفس دلگشـــاي حضرت هادي

بلكه هدايت شوم ، مدام مي افتم
ملتمــسانه به پاي حضرت هادي

چايي شيرين موكب دم صحن است
داروي دار الشّـــفاي حضرت هادي

ناز فروشد اگر به جمله ي شاهان
خبط نكرده ، گداي حضرت هادي

زاده ي إبن الرّضاست،حضرت حق هم
هست رضا، با رضاي حضرت هادي

نيمه ي ذي الحجّه مي رسد،چه قشنگ است
ذبح شدن ، در مِــناي حضرت هادي

نيمه ي ماه است و بين ماه هويداست
عكــسِ رخ دلــرباي حضرت هادي

برده دل از حضرت جواد الائمّـــه
چهره ي چون مرتضاي حضرت هادي

اي به فداي لبــش كه غنچـه ي بوسـه
كـــاشته بر گونه هايِ حضرت هادي

فاطمــه آورده گـل براي سمــانه
در عــوض رو نــماي حضرت هادي

توي دل مستِ شيعه ، قند شود آب
مي شـنود تا صداي حضرت هادي

گرچه زمينش كشيده است در آغوش
مســـند عرش است جاي حضرت هادي

كوري چشمان شور خصم،بلند است
قامـت سبـــز لواي حضرت هادي

كاش كه “سائل”شبي كنار ضريحش
شعــر بخواند برايِ حضرت هادي


***