بازگشت

بارگاه قدس


در بارگاه قدس اگر بار ميدهند

تنها به احترام رخ يار ميدهند..



چون در ازاش خون دل و دار ميدهند

اين بار را به ميثم و عمار ميدهند..



ماييم و بيقراري و حال و هواي تو..



بايد به صفحه ارني طرح لن كشيد

از زير كام واژه برايت سخن كشيد



آوازه ي صفات تورا تا قرن كشيد

باريست بار عشق كه بايد به تن كشيد



شايد به جان دهيم كمي از بهاي تو..



پيداست در معاني اسمت مقام ها

در كوره ي محبت تو پخته خام ها



مشغول طوف گرد تو بيت الحرام ها

در حكم واجب است به تو احترام ها



اين حرفها كميست ز مدح و ثناي تو..



تاروز حشر دست به دامان تو خليل

شاگرد درس معرفتت صد چو جبرئيل



مدح تورا نوشته"محدث" ازين قبيل

آب وضوي نافله ات آب سلسبيل..



در "منتهي" نوشته نشد منتهاي تو..



اي پوزه مال درگه لطفت درندگان..

افتاده پيش پاي تو بر خاك آسمان



در ماجراي مجلس ابليس و دست و نان..

دادي به طرح شير روي پرده جسم و جان..



عالم به حيرت است ازين ماجراي تو..



دريا اگر به قلّت جو لطف ميكند

عادت به جود دارد و او لطف ميكند



مثل شراب كه به سبو لطف ميكند

دست شفاي تو به عدو لطف ميكند..



نذري نموده مادر او هم براي تو..



در پيش عشق بحث نژاد و عشيره نيست

بي جلوه ي تو روز كم از شام تيره نيست



كور آن دو چشم كه به مقام تو خيره نيست

اين جامعه بدون حضورت كبيره نيست..



آموختيم معرفت از حرفهاي تو..



گرچه گرفت شهر قراري كه داشتي..

رنگ خزان نديد بهاري كه داشتي



چون جود بود عادت و كاري كه داشتي

معروف شد گداي دياري كه داشتي..



در سرّ من راي تو هستم گداي تو



پاي از گليم چون كه فراتر گذاشتم

با التماس قافيه را تر گذاشتم



پايين نام قدس تو ساغر گذاشتم

دارم اميد پر شدنش گر گذاشتم



مي ميچكد ز نون تو و قاف و ياي تو



ساكت شديم دم ز تو خفاش ها زدند

رجاله ها به نام تو سنگ جفا زدند



نام تو را به طعن و تمسخر صدا زدند..

خاك عزا به فرق سر ما سوا زدند..



مارا ببخش چون كه نمانديم پاي تو..



دارم نگاه ميكنم اين اتفاق را..

آشفتگي حق و هجوم نفاق را



اين گنبد نداشته ي بي چراغ را

اين صحن خالي تو و اين درد و داغ را



عالم فداي بغض دل بي صداي تو..



تبعيد سهم خوبترين مرد عالم است

بازين چه شورش است كه در عرش ماتم است



ميپيچد از عطش به خودش قامتش خم است

اوضاع جسم بي رمقش سخت درهم است



افتاد از شراره ي اين زهر ناي تو..



وقتي به جان نشست تنت لاله وار شد

زهري كه از مصيبت آن ديده تار شد



خوردي زمين و صورت تو پرغبار شد

حتي نفس كشيدن تو گه گدار شد



صد شكرآمده پسرت در عزاي تو..



تقدير چون رقم به غمت خورد و بر عذاب..

لرزيد پاي عرش زمين خورد آفتاب



پيش نگاه اهل و عيال تو با شتاب..

بردند دست بسته تورا مجلس شراب..



اين لحظه ها رسيد دگر كربلاي تو..



سر داشتي بروي تن اما حسين نه..

صد شكر داشتي بدن اما حسين نه..

هم آب بود هم دهن اما حسين نه..

كردند بر تنت كفن اما حسين نه..



ديگر كسي نبرد عبا و رداي تو..

***