بازگشت

حي تعالي آمده


امشب بشيـر از جانب حي تعالي آمده

گويد كه ياسيني دگر از صلب طاها آمده

يــا كوثــري از دامــن ام ابيهــا آمده

چـارم علـي در مجمع اولاد زهرا آمده

از نسل مصباح الهدي هادي به دنيا آمده

نور هدايت تافته هم در عرب هم در عجم

كهف التقي، بـدرالشرف، نورالهدا، ابن الرضا

رخ رحمه للعالمين هيبت علي مرتضي

قرآن از پـا تـا بـه سر توحيد از سر تا به پا

هر ديده بر او يك حرم هر دل بر او يك سامرا

هم وجـه ذات كبريـا هـم نجل ختم الانبيا

آيينـه حسن قـدم بگـذاشت در عالـم قدم

از آيـه «اللهُ نور» افكنده گل سيماي او

نام دل آرايش علي، قلب محمّد جاي او

در چشم عرش كبريـا پيداست جاي پاي او

دل، حج بجـا آرد ولـي در طوف سامراي او

جود و كرم، بذل و عطا، يك قطره از درياي او

عالم اگر سائل شود در پيش بذل اوست كم

چشم عطا بر درگه و چشم كرم بر دامنش

يعقوب هـا بينـا شوند از نفخـه پيراهنش

نور الهـي در دلش روح محمّـد در تنش

قرآن، كتـاب منقبت مداح ذات ذوالمنش

شيرين دعاي جامعه از منطق شور افكنش

بيـن زيـارات دگـر اين جامعـه گشته علم

باغ بهشت من بود صحن و سراي سامره

مرغ دلـم دائـم زنـد پـر در هـواي سامره

تا چهره بگذارم شبي بـر جاي جاي سامره

سعي و صفا و مـروه ام باشد صفاي سامره

اي كاش يارب ميشدم عمري گداي سامره

هرچند دائم خويش را بينم كنار آن حرم

اي آفتاب شهر دل روي جهـان آراي تو

اي گشته زيبايي خجل از طلعت زيباي تو

روي خدا را اهل دل ديدند در سيماي تو

نور خـدا مي تابـد از سرداب سامراي تو

دُر كرامت ريختـه از لعل گوهـرزاي تو

در زير بـارِ منتت پشت فلك گرديـده خم

تو وجـه حـي داوري يا بن الجواد ابن الرضا

تو احمدي تو حيدري يا بن الجواد ابن الرضا

تو جسم ايمان را سري يابن الجواد ابن الرضا

تو روح را بال و پـري يا بن الجواد ابن الرضا

از هرچه گويم برتري يابن الجواد ابن الرضا

چون مي نگارم وصف تو در دست مي لرزد قلم

من عبـد بي پا و سـرم اما سر و سرور تويي

ساحل تويي دريا تويي كشتي تويي لنگر تويي

گم گشتگان را تا ابد هادي تويي رهبر تويي

علم و كمال و فضل را گردون تويي محور تويي

لب تشنگان نـور را ساقي تويي ساغر تويي

باشد كه از لطف و عطا جامي كني بر ما كرم

تو هادي و بـا نور خود ما را هدايت مي كني

تو دوستـان خويش را مست ولايت مي كني

در گيرودار حشـر، هم از مـا حمايت مي كني

بر خصم خود هم بس كه آقايي عنايت ميكند

برما عنايت نـه! كه لطف بي نهايت مي كني

اي وصف تو خيرالكلام اي لطف تو خيرالنعم

اي داده ذات حق تو را بر خلق عالم برتر

جـد امـام منتظـر! بـاب امـام عسكري!

جوشد ز تيغ مهدي ات نور عدالت گستري

از ما سراسر تيرگي از تو همه روشنگري

«ميثم» كند با مدح تو پيوسته گوهر پروري

باشد كه جوشد مدح تو از خامه او دم به دم




***