بازگشت

ابن الجواد


خورشيد پر تلألو هفت آسمان شدي

ذي الحجه شهير زمين و زمان شدي

با ( اهدنالصراط ) تو شد راه ، مستقيم

وقتي كه حمد خواندي و تفسير آن شدي

تكثير گشته آيه ي اياك نعبدوا

از آن زمان كه هادي اهل جهان شدي

ابن الجواد ! تا كه گدايت شديم ما

مثل پدر كريم شدي ، مهربان شدي

تا سفره هاي دست كريم تو پهن شد

ما ميهمان شديم ، تو هم ميزبان شدي



امروز بر دريچه قلبم نزول كن

لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن



هر وقت شيعه سائل و محتاج مي شود

درياي لطف و جود تو مواج مي شود

دل را به دست غير تو هرگز نمي دهم

از اين قضيه عشق تو انتاج مي شود

پرهاي جبرئيل نگاهم در آتش است

وقتي كه خاك پاي تو معراج مي شود

در امتحان رشته عشق و ولاي تو

هر كس كه زير ده شده اخراج مي شود

تو پادشاه كشور ديني بدون شك

گاها عمامه بر سر تو تاج مي شود



امروز بر دريچه قلبم نزول كن

لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن



امروز آمديم كه عيدي به ما دهيد

يك گوشه ، يك كنار به ما نيز جا دهيد

چشمان ما به دست شما خيره گشته اند

تا كه مجوز سفر سامرا دهيد

از اين چل و دو سال فقط لحظه اي بس است

تا با اشاره اي دل ما را جلا دهيد

از التماس پر شده دستان خاليم

وقتش شده كه تكه نان بر گدا دهيد

گفتند كه بلا سبب قرب مي شود

بي زحمت اي طبيب به ما هم بلا دهيد



امروز بر دريچه قلبم نزول كن

لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن

***